در
کتابخانه
بازدید : 304733تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نقدی بر ماركسیسم
Expand مقدمه مقدمه
Expand قسمت اول:  فلسفه ی ماركسی قسمت اول: فلسفه ی ماركسی
Collapse <span class="HFormat">قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم</span>قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم
Expand 1 فلسفه ی «بودن» و فلسفه ی «شدن» 1 فلسفه ی «بودن» و فلسفه ی «شدن»
Expand 2 جاودانگی حقیقت 2 جاودانگی حقیقت
Expand 3 جاودانگی اصول اخلاقی 3 جاودانگی اصول اخلاقی
4 آیا فلسفه ی «بودن» خردگراست و فلسفه ی «شدن» طبیعت گرا؟
Expand 5 تكامل 5 تكامل
Collapse 6 اصول دیالكتیك 6 اصول دیالكتیك
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مطلب دیگری كه در اینجا خوب است بحث شود این است كه اینها مسأله تضاد و حركت «تز، آنتی تز، سنتز» را به دو صورت ذكر می كنند. گاهی مانند هگل می گویند: شئ در ابتدا خودش را وضع می كند و می نهد، ولی فورا از وضع و نهادن شئ، نفی آن سر بیرون می آورد و با شئ به جدال و كشمكش برمی خیزد و از تركیب شئ و نفی اش سنتز به وجود می آید. اگر تضاد به این صورت تقریر شود با تضادی كه غیر دیالكتیسین ها قائل هستند خیلی نزدیك می شود، چون آنها نیز عناصر را باهم در تضاد می دانند كه از تركیب متضادها مركبات به وجود می آیند، با این فرق كه آنها ضد شئ را بیرون آمده از بطن آن نمی دانند. بعد كه در اثر تركیب سنتز به وجود آمد، خود سنتز باز حكم تز را پیدا می كند و نفی اش در او راه پیدا می كند و از تركیب خودش با نفی اش تركیبی در مرحله ی عالیتر به وجود می آید.

بنابراین حركت دیالكتیكی به صورت یك در میان انجام می گیرد: تز، آنتی تز، سنتز، سنتز، آنتی تز، سنتز، كه در هر پنج واحدی دوبار تكرار می شود.

بیان دوم این است كه بعد از نفی شئ به وسیله ی آنتی تز، باز خود آنتی تز به وسیله ی سنتز نفی می شود و لهذا نفی در نفی است، نه اینكه تز جنبه ی اثباتی داشته باشد و آنتی تز نفی و سنتز تركیب نفی و اثبات، بلكه یكی اثباتی است، دومی نفیی، و سنتز در عین دارا بودن جنبه ی اثباتی، نفی آنتی تز هم هست ولی نه اینكه در اثر نفی آنتی تز
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 905
عین اول (تز) بشود، بلكه اثباتی است در سطح بالاتر، چون آنتی تز را بالكلیه نفی نمی كند، همچنانكه آنتی تز هم تز را بالكلیه نفی نمی كند. نتیجه این می شود كه در سومی عناصری از هر دو وجود دارد و لذا سطحش بالاتر است.

اگر اینجور گفتیم، دیگر به صورت یك در میان نخواهد بود. ارانی هم تصریح می كند كه یك در میان نیست. ژرژ پولیتسر هم به همین مطلب تصریح می كند. هگل هم حرفش همین بود و ماركس هرچند در این مورد چیزی نگفته ولی حرفی غیر از حرف هگل ندارد. به این حساب، مطلب به این صورت درمی آید: تز، آنتی تز و نفی نفی كه سنتز است، و خود آنتی تز به نوبه ی خود تزی است، و سنتز نسبت به دوتای قبلی سنتز است، و الاّ نسبت به ماقبل خودش آنتی تز است و سنتز آن مرحله ی چهارم است. باز مرحله ی چهارم آنتی تز مرحله ی سوم است و سنتزش مرحله ی پنجم، و معنای این حرف این است كه در هر پنج واحد، سه جریان دیالكتیكی وجود دارد.

به هر صورت در مورد جریان دیالكتیك، این دو احتمال وجود دارد و از گفته هایشان گاهی این تصویر و گاهی آن تصویر به دست می آید. چون دیالكتیك اینها از هگل گرفته شده است، باید دقت كرد و دید كه خود هگل چه گفته است. ماركس كه در این زمینه ها چیزی ندارد. انگلس در این مورد حرفهایی دارد كه در آنها هم باید دقت كرد. همچنین به گفته های استالین و ژرژ پولیتسر و دیگران باید مراجعه كرد تا نظرشان روشن شود.

*
بحث در این است كه با توجه به اصول چهارگانه ی دیالكتیك، مراحل سه گانه ی «تز و آنتی تز و سنتز» را چگونه باید تفسیر كرد. [گفتیم ] به طور كلی این مراحل را به دو شكل می شود تفسیر كرد كه با مراجعه به كلمات قوم باید دید كدام تفسیر درست است و نیز باید دید كه آیا اضطرابی در كلمات هست یا نه و اگر اضطرابی هست ریشه ی آن چیست. این دو تفسیر به طور اجمال این است:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 906
این مثلث به این شكل است كه: هر چیزی یك حالت اثباتی دارد یا به تعبیر هگل حالت تصدیق دارد و به وجود خود اعتراف می كند، و یك مرحله ی انكاری دارد كه همان مرحله ی بیگانه شدن با خود است كه خود، خود را انكار می كند، و یك مرحله ی سومی دارد كه می شود گفت مرحله ی بازگشت به خود است در سطحی بالاتر.

این مطلب یك وقت اینجور تفسیر می شود كه: هر چیزی كه مرحله ی تصدیق اولین مرحله ی آن است، بعد به مرحله ی انكار كه می رسد به این معناست كه شئ در درون خودش تجزیه می شود به تصدیقی و انكاری، یعنی انكار خودش در درون خودش ایجاد می شود و رشد می كند، ضد خودش ایجاد می شود و رشد می كند، ضد خودش را می آفریند، یا به تعبیر هگل ضدش از آن انتزاع می شود؛ و بعد ضد شئ كه نافی آن است با منفی تركیب می شود و بعد از مرحله ی نفی، یك نوع مرحله ی بازگشت به اثبات پیدا می شود. پس سه مرحله داریم: مرحله ی اثبات اولی، مرحله ی نفی، و یك مرحله ی سومی كه آن را مرحله ی نفی نفی و اثبات در سطح بالاتر می نامیم.

باز این مرحله ی اثبات به نوبه ی خودش، خودش را تصدیق می كند و حالت اثباتی پیدا می كند و همینكه جنبه ی اثباتی پیدا كرد نفی خودش را برمی انگیزد و بعد از این نفی اثبات دیگری پیدا می شود، كه در هر پنج حلقه ای كه داشته باشیم دو مرحله ی دیالكتیكی پیدا می شود و قهراً یك در میان هم خواهد بود. مثلاًً الف تز است و ب آنتی تز و ج سنتز. این الف كه تز است، دیگر هیچگاه آنتی تز نیست، تز است به طور مطلق، و ب آنتی تز است به طور مطلق، و ج هم سنتز ایندوست. البته سنتز بودن نسبی است، نسبت به اینها سنتز است و نسبت به مرحله ی بعد تز است، ولی هیچگاه آنتی تز نخواهد بود. این مراحل همین طور یك در میان طی می شود تا به قول هگل برسد به آن چیزی كه خودش دلیل خودش است نه اینكه دلیل باشد به چیز دیگری، كه به حساب او می شود ذات واجب الوجود.

از نظر هگل دستگاه دیالكتیك اول و آخر دارد، چون اولین مقوله و آخرین مقوله دارد كه دلیل بودنش به ذات خودش است و دلیل بودنش به چیز دیگری نیست، و دیالكتیك به همینجا پایان می پذیرد؛ و یك جهت اختلاف میان هگل و مادیین همین
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 907
است كه از نظر مادیین برای دیالكتیك ابتدا و انتها نمی شود فرض كرد.

از نظر هگل اگر همین طور یك در میان حساب كنیم به اشكالی برخورد نمی كنیم. همان طور كه سابقا گذشت او «هستی» را اولین مقوله می دانست و هستی فقط تز است و آنتی تز چیزی نیست، همچنانكه سنتز هم نیست. بعد «نیستی» آنتی تز است، نه تز و نه سنتز، و «شدن» است و تز برای مقولات بعدی ولی آنتی تز نیست. آخرین مقوله ای هم كه همه ی مقولات به آن پایان می پذیرد از نظر او سنتزی است كه دیگر تز واقع نمی شود. پس، از نظر او یك مقوله ای داریم كه تز مطلق است (نخستین مقوله) و یك مقوله ای هم داریم كه سنتز مطلق است (آخرین مقوله) ، آنچه هم كه در این بینها آنتی تز داریم، تنها آنتی تز است و سنتز نیست، ولی در این میان (میان اولین مقوله و آخرین مقوله) آنچه تز و سنتز داریم تز و سنتز نسبی هستند. این یك نوع تفسیر از دیالكتیك است كه بدون شك فلسفه ی هگل را بر این اساس باید توجیه كرد.

در اینجا ممكن است دیالكتیك را به گونه ای دیگر تفسیر كرد و آن اینكه: هر چیزی را كه تز اعتبار می كنیم نسبت به مرحله ی بعد تز است و نسبت به مرحله ی قبل آنتی تز؛ یعنی تز بودن یك امر نسبی است. روی این حساب مرحله ای كه فقط تز باشد و آنتی تز نباشد نداریم. بنابراین طبق این بیان می شود گفت كه آنتی تز بودن هم یك امر نسبی است؛ یعنی مثلاً الف طبق نظر مادیین معنی ندارد كه نخستین مقوله باشد، چون اینها مقولات هگل را روی ماده تطبیق كردند و مراحل را در زمان پیاده می كنند.

هگل در كمال صراحت می گوید تقدم تز بر آنتی تز و آنتی تز بر سنتز تقدم زمانی نیست، تقدم رتبی است. ولی اینها (مادیین) این فكر هگل را فكر ایده آلیستی می دانند و تمام اینها را در زمان پیاده می كنند. وقتی كه در زمان پیاده كردند، اولین مقوله و آخرین مقوله معنی ندارد زیرا زمان لا اول له و لا آخر، یك سلسله ی غیر متناهی از مقولات است كه از ازل تا به ابد كشیده شده است بدون اول و آخر. پس طبق این نظر به اول واقعی نمی توان رسید.

ولی طبق نظر مادیین هم باز مطلب را به دو بیان می شود تقریر كرد: یكی همین بیانی كه گذشت، یعنی تز بودن و آنتی تز بودن و سنتز بودن یك امر نسبی است؛ و برای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 908
توضیح به تخم مرغ مثال می زنیم كه مبدأ، اعتبار می شود و تز است و فرض می كنیم كه مرحله ی بعد مرحله ی جوجه است و آنتی تز است. مرحله ی بعد مرحله ی مرغ است و سنتز. ولی اگر مرحله را از جوجه شروع می كردیم مطلب به شكل دیگری بود، و همچنین اگر از ماقبل تخم مرغ شروع می كردیم. اگر از جوجه شروع كنیم همین جوجه كه آنتی تز بود می شود تز، و مرغ می شود آنتی تز، سنتز هم ندارد، چون با مردن مرغ به قول اینها تغییر مكانیكی پیدا می كند و تحول دیالكتیكی پیدا نمی كند. این یك بیان.

دكتر ارانی در كتاب ماتریالیسم دیالكتیك به این مطلب تصریح می كند كه نمی شود حركت دیالكتیك را یك درمیان حساب كرد. او به این مطلب توجه كرده است كه روی حسابهای مادی نمی توان یك درمیان حساب كرد هرچند هگل می توانست اینجور حساب كند، چون او تقدم و تأخرها را رتبی می دانست نه زمانی، از یك جا شروع می كرد و به یك جا پایان می داد؛ ولی طبق نظر مادیین كه اول و آخری در كار نیست، باید مراحل را نسبی دانست.

ممكن است كسی بگوید روی اصول مادی هم می شود برای طبیعت یك جریان غیر متناهی تصور كرد و مراحل را یك درمیان حساب كرد، هرچند كه اول و آخری برای آن نمی شود تصور كرد.

روی این احتمال باید گفت: تخم مرغ تز است واقعا، گو اینكه سنتز است نسبت به مراتب قبل، و آنتی تز تخم مرغ جوجه نیست، آن نطفه ای است كه در تخم مرغ هست و استعداد جوجه شدن دارد، چون تخم مرغ اگر در شرایط خاصی قرار بگیرد، آن نطفه مبارزه با تخم مرغ بودن را شروع می كند و می كوشد وضع تخم بودن را برهم بزند، مبارزه ای میان عواملی كه می خواهند تخم مرغ را به وضع موجود نگهدارند و نطفه كه می خواهد بیرون بیاید و تخم مرغ را تبدیل به جوجه كند درمی گیرد. پس آنتی تز، آن نطفه ای است كه اینجا وجود دارد، و چون نطفه حالت نو است و حالت تخم مرغی حالت بالفعل و كهنه، مبارزه به پیروزی حالت نو منتهی می شود و تخم مرغ تبدیل به جوجه می شود و به قول اینها یك حركت كمّی انجام می گیرد و یكمرتبه تغییرهای كمّی تبدیل به تغییر كیفی می شود به طوری كه ماهیت تخم عوض می شود و تبدیل به جوجه می گردد. پس جوجه روی این حساب سنتز می شود، نه اینكه جوجه آنتی تز و مرحله ی بعد از تخم مرغ باشد، بلكه نطفه مرحله ی آنتی تز است و جوجه مرحله ی سنتز. بعد همینكه جوجه شد، باز در جوجه دو قوه وجود دارد: یك قوه ای كه می خواهد جوجه را به حالت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 909
جوجه ای نگهدارد، همچنانكه (به قول اینها) در تخم مرغ هم یك نیرویی وجود دارد كه می خواهد آن را به حالت تخم مرغی نگهدارد و این نیرو را در پوست تخم مرغ می دانند، با اینكه پوست تخم مرغ یك قشر زاید بر وجود حیاتی تخم مرغ است و مرده است نه اینكه جزء وجود آن باشد، بلكه محافظ آن است. بنابراین وجود نیرویی در جوجه كه می خواهد جوجه را به حالت جوجه ای نگهدارد دروغ است و جوجه به حركت جوهری به سوی مرغ شدن در حركت است، ولی اینها یك نیروی خیالی در جوجه فرض می كنند كه می خواهد جوجه را به حالت جوجه بودن نگهدارد، و یك قوه ای كه آن را به سوی مرغ شدن می راند، و میان این دو قوه نزاع و كشمكش درمی گیرد و به پیروزی نیروهای طرفدار مرغ! می انجامد و بعد با یك حركت و تغییر كیفی تبدیل به مرغ می شود. پس در اینجا سه مرحله وجود دارد: مرحله ی جوجه، مرحله ی نیروی درونی كه ضد نیروهای جوجه بودن قیام كرده اند، و مرحله ی سوم كه مرحله ی مرغ بودن است. بنابراین از تخم مرغ [تا مرغ ] شدن پنج مرحله داریم: مرحله ی تخم، مرحله ی نطفه، مرحله ی جوجه، مرحله ی قوای ضد جوجه، مرحله ی مرغ.

ژرژ پولیتسر در اینجا دچار تناقض شده است، از یك سو می خواهد مطلب را به شكل دوم بیان كند و از طرف دیگر گاهی مطلب را به شكل دكتر ارانی مطرح می كند. بعداً با مراجعه به نوشته ی خود او توضیح می دهیم كه ریشه ی این تناقض گویی كجاست.

قبل از بررسی عبارات ژرژ پولیتسر، برای توضیح مطلب مثال دیگری می آوریم: به طوری كه معلوم است، اینها برای تاریخ دوره های متعدد قائلند و تاریخ را به پنج دوره تقسیم كرده اند: دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی بردگی، دوره ی فئودالی، دوره ی سرمایه داری و دوره ی سوسیالیزم (كه این دو دوره ی اخیر هر یك دارای دو دوره هستند) .

اگر این دوره ها را طبق نظر ارانی بخواهیم بیان كنیم، مطلب به این شكل درمی آید: دوره ی اشتراكی، دوره ی بردگی كه ضد دوره ی اشتراكی است، دوره ی فئودالی كه نفی دوره بردگی است و نفی دوره ی اشتراكی، بعد دوره ی سرمایه داری كه نفی فئودالیزم است و بعد سوسیالیزم كه نفی كاپیتالیسم است. روی این حساب دوره ی اولیه كه به وجود آمد، نفی خودش را در درون خودش می پروراند، بعد تبدیل می شود به ضد خودش كه برده داری باشد، بعد برده داری ضد خودش را در درون خودش پرورش می دهد كه فئودالیزم باشد. بنابراین دوره ی اشتراكی می شود تز، و برده داری آنتی تز، و فئودالی سنتز. باز برده داری به نوبه ی خود تز است و فئودالی آنتی تز و كاپیتالیزم سنتز؛
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 910
و باز فئودالی تز است، كاپیتالیزم آنتی تز و سوسیالیزم سنتز، كه از این سنتز هم دیگر جلوتر نمی روند و همینجا توقف می كنند.

اما اگر مطلب را به تعبیر دوم بیان كنیم، جریان دیالكتیك در ادوار تاریخ به این شكل خواهد بود: دوره ی اشتراك اولیه تز است و نطفه دوره ی برده داری آنتی تز كه با دوره ی قبلی به مبارزه برمی خیزد و به پیروزی برده داری منتهی می شود و دوره ی برده داری می شود سنتز. باز دوره ی برده داری می شود تز، نطفه دوره ی فئودالی آنتی تز، خود دوره ی فئودالی سنتز، و همچنین در ادوار بعدی.

این، دو تعبیری است كه می توان كرد؛ حالا با مراجعه به نوشته ی ژرژ پولیتسر باید دید كه او كدام تفسیر را انتخاب كرده و آیا دچار تناقض شده است یا خیر. ژرژ پولیتسر در كتاب اصول مقدماتی فلسفه [1]می گوید:

«از نظر متافیزیك زندگی زندگی است، مرگ مرگ است، اما از نظر دیالكتیك ایندو از یكدیگر جدا نیستند، مرگ ادامه ی زندگی است (یعنی زندگی به مرگ تبدل پیدا كرده است) و زندگی هم از مرگ ناشی می شود، زندگی و مرگ از یكدیگر جدا نبوده؛ پیوسته به یكدیگر تبدیل می شوند (كه این با طرز تفكر دكتر ارانی جور درمی آید) و امور به شكل تضاد با خود درمی آیند. »
در بند 2 تحت عنوان «تبدیل عوامل به ضد خود» بحث كرده و تبدیل صحیح به غلط و تبدیل غلط به صحیح را (كه همه اش هم غلط است) مطرح كرده و نتیجه می گیرد كه:

«نه تنها امور به یكدیگر تبدیل می شوند بلكه هیچ امری به تنهایی همان كه هست باقی نمی ماند و عبارت از چیزی خواهد بود كه شامل ضد خودش نیز هست. هر چیز آبستن ضد خود می باشد. امور عالم در عین حال، هم خود و هم ضد خود هستند. یك قضیه را اگر به شكل دایره فرض كنیم یك قوه آن را به سوی قوای حیاتی می راند به این ترتیب كه از داخل به خارج فشار می آورد (انبساط) و در عین حال قوای دیگر وجود دارد كه آن را به جهت دیگر می كشاند، یعنی به طرف مرگ، به این صورت كه از خارج به مركز فشار می آورد (انقباض) . بنابراین درون هر چیز را قوای متخالف گرفته است؛ هر حركتی ناشی از قوای متخالف می باشد: یكی از جهت اثبات، یكی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 911
از جهت نفی؛ یكی از طرف زندگی، یكی از طرف مرگ. در هر چیزی قوای جاندار اثبات و نفی وجود دارد و بین اثبات و نفی تضاد موجود است. تحول و تغییر امور از آن جهت است كه دارای تضاد می باشند. »
این مطلب تقریبا مقدمه ای است برای بند 3. در بند 3 تحت عنوان «اثبات، نفی، نفی در نفی» می گوید:

«هرگاه تخمی را كه زیر مرغ است در نظر بگیریم، دیده می شود در تخم نطفه ای هست كه در هوای مساعد و شرایط مخصوص نشو و نما می كند. این نطفه در حین رشد جوجه می شود، به این ترتیب كه نطفه به منزله ی نفی تخم است. به خوبی دیده می شود كه در داخل تخم دو قوه موجود است: یكی آن كه می خواهد تخم را به حالت خود نگهدارد و دیگری قوه ای كه مایل است تخم را به جوجه تبدیل كند. از این رو تخم با خودش سازگار نیست. »
حرفش تا اینجا با نظر ارانی جور در نمی آید. بعد می گوید:

«چیزی كه از نفی مشتق می شود حالت اثبات پیدا می كند. جوجه اثباتی است كه از نفی تخم خارج می شود. این یكی از مراحل تكامل است. مرغ از تغییر شكل جوجه به وجود می آید و در خلال این تحول بین قوایی كه می خواهند جوجه را به همین حال نگهدارند و قوایی كه می خواهند جوجه را به مرغ تبدیل كنند تضاد و كشمكش است. »
از اینجا به بعد تناقض گویی اش شروع می شود؛ می گوید:

«مرغ نفی جوجه است (با اینكه طبق حرفهای قبل، نفی جوجه قوایی بود كه می خواست آن را به مرغ تبدیل كند) و جوجه به نوبه ی خود محصول نفی خود می باشد. پس مرغ نفی است و این شیوه عمومی تكامل دیالكتیكی است:

1. اثبات كه تز نام دارد (حكم) 2. نفی، آنتی تز (ضد حكم) 3. نفی در نفی، سنتز (كه در پرانتز می بایست می گفت حكم مركب، مثل ارانی كه نگفت) .

این كلمات به منظور نشان دادن همبستگی تحولات و مشخص كردن آن است كه هر تحولی محصول انهدام تحولی پیشین است. این انهدام را ما نفی می نامیم. »
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 912
در اینجا باز به این می رسد كه انهدام، نفی است، در صورتی كه در سابق صحبت از این بود كه نطفه نفی است، و فرق ایندو واضح است. انهدام اگر نفی باشد معنایش جوجه شدن است؛ تخم مرغ وقتی منهدم می شود كه جوجه بشود. پس نفی، انهدام تخم مرغ است كه همان جوجه شدن باشد. بعد می گوید:

«جوجه نفی تخم مرغ است زیرا در هنگام پیدایش تخم را می شكند. ملاحظه می شود كه نفی دیالكتیكی همان انهدام است، چیزی است كه از بین می رود، چیزی است كه منهدم می گردد؛ سوسیالیزم نفی كاپیتالیزم است، كاپیتالیزم نفی فئودالیزم، فئودالیزم نفی دوره ی غلامی. »
سپس در ادامه ی مطلب می گوید:

«تصور نشود هر نوع انهدامی نفی خواهد بود؛ منظور ما همان نفی دیالكتیكی است؛ یعنی اگر نفی از خارج بیاید نفی مكانیكی است، مثل اینكه انسان با لگد ككی را بكشد. انهدام دیالكتیكی انهدامی است كه از درون شئ ناشی شود. بنابراین وقتی كك را می كشیم این عارضه حاصل انهدام (نفی خودش) نمی باشد، انهدام در صورتی نفی خواهد بود كه از اثبات ناشی شود. »
تا اینجا حرفهای ژرژ پولیتسر پایان یافت و چند جمله زیر را به عنوان نقد بر آن نوشته ام:

در مجموع سخنان ژرژ پولیتسر نوعی اضطراب مشاهده می شود. از طرفی می گوید نطفه ای كه در تخم است نفی آن است و [جوجه نفی در] نفی و مرحله ی اثبات است؛ پس تخم اثبات است و نطفه نفی، و جوجه نفی در نفی است كه حالت اثبات و تكامل و سنتز است، و قهراً باز جوجه اثبات است و قوای درونی كه او را به سوی نفی جوجه و مرغ شدن می راند نفی است، و مرغ نفی نفی و سنتز و مرحله ی تكامل است.

ولی ژرژ پولیتسر از طرف دیگر می گوید انهدام تخم را ما نفی می دانیم؛ جوجه نفی تخم است، چون در هنگام پیدایش تخم را می شكند؛ و روی همین حساب می گوید سوسیالیزم نفی كاپیتالیزم است و كاپیتالیزم نفی فئودالیزم است. روی این حساب مراحل دیالكتیك را نباید یك درمیان حساب كرد بلكه هر حالتی را باید نفی حالت قبل و نسبت به حالت بعد اثبات دانست. به نظر ما ریشه ی این اضطراب در كلمات اینها این است كه میان ضد و نقیض- كه همان نفی باشد- فرق نگذاشته اند و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 913
هر دو را ضد خوانده اند؛ گاهی كه ضد می گویند یك عامل اثباتی اراده می كنند و گاهی هم نفی می گویند و مرحله ی انهدام و منتفی شدن را اراده می كنند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 917

[1] . فصل 4، قانون 3، بند 1.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است