در
کتابخانه
بازدید : 1648320تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Collapse بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
یك بحثی در گذشته بود، گفتیم در توجیه تكامل، ریشه را فرض كنید اینها تكامل ابزار تولید می دانند. از این مسئله اظهار كردیم كه خود تكامل ابزار تولید معلول چیست؟ چرا ابزار تولید تكامل پیدا می كند؟ آیا تكامل ابزار تولید تكامل طبیعی است؟ مسلّم طبیعی كه نیست، مانند یك درخت كه از درون خودش رشد می كند چون حیات دارد؛ یعنی ابزارهایی كه انسان ساخته، اول مثلاً یك بیل ساده ساخته، بعد بیل بهتر، آیا این بیل خود به خود تبدیل به آن می شود؟ این طور كه نیست. یا انسان است كه به این تكامل می بخشد؟ یعنی انسان این آمادگی را دارد كه در اثر یك تجربه بر معلومات خودش می افزاید و بار دیگر با سرمایه ی بیشتر وارد تجربه می شود و قهراً ابزار بهتری می سازد، و همین طور؛ و اگر این جور باشد باز تكامل در نهایت امر با انسان باید توجیه شود، یعنی انسان یك ساختمان و طبیعتی دارد كه به مقتضای آن طبیعت خاص او تكامل رخ می دهد، و الاّ زنبور عسل یا موریانه یا حیوانات اجتماعی یا انفرادی دیگر هم از وقتی كه انسان در دنیا بوده آنها هم بوده اند، یا قبل از انسان هم بوده اند، آنها هم با طبیعت سر و كار داشته اند، آنها هم طبیعت را تغییر می داده اند. زنبور عسل هم طبیعت را تغییر می دهد، وقتی كه می رود و گل را می مكد و بعد می آید [آن شهد را] تبدیل به عسل می كند، اصلاً كارش تغییر دادن است، ولی چرا هیچ فرق نمی كند؟ سال بعد كه می آید عین همان كار سال قبلش را تكرار می كند، و همین طور سالهای بعد. هیچ تكاملی در كارش نیست. مثلاً در ابزارهای خانه سازی اش هیچ گونه تغییری پیدا نمی شود.
پس ابزار تولید، خودش خود به خود رشد نمی كند، انسان است كه به آن رشد می دهد. این نشان می دهد كه انسان در ساختمان خودش یك وضعی دارد كه قابلیت پیشرفت و تكامل اجتماعی در او هست. مسئله برگشت به انسان، كه این را شما نظریه ی ایده آلیستی می دانید. شما می خواهید تكامل انسان را معلول تكامل ابزار تولید بدانید در صورتی كه تكامل ابزار تولید مولود تكامل انسان است، یعنی آن كه بالذات قابلیت تكامل دارد انسان است. انسان، كامل می شود، بعد به صنعت خودش تكامل می بخشد، نه اینكه صنعتش تكامل پیدا می كند بعد انسان متكامل می شود. روشن است كه ابزار تولید صنعت انسان است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 478
حال، اینها می خواهند تكامل را با ابزار تولید توجیه كنند. عباراتی كه خوانده شد عبارات جامعی است از نظر اینكه یك نوع درماندگیها را نشان می دهد. می گوید:
برای ادامه حیات، بشر باید ارگانیزم خود را حفظ نماید.
مقصود همان اندام خودش است، چون اندام از نظر اینها جز یك ماشین چیز دیگری نیست.
و مواد مورد احتیاج را از خارج یعنی از محیط طبیعی به دست آورد.
مثل هر حیوان دیگری كه حب ادامه ی حیات در او هست، ناچار مواد مورد احتیاجش را می خواهد از محیط خارج به دست آورد. (تا اینجا مسئله روشن است. ولی تا اینجا حیوانات هم مثل بشر هستند، اما آنها تكامل پیدا نمی كنند. )
برای این امر، بشر یك رشته عملیات توسط ابزارهای خود بر روی طبیعت انجام می دهد.
البته ابزارهای اوّلی همان ابزارهای دست نخورده ی طبیعت است، مثل سنگ، چوب و چماق. آنوقت خود این اولِ حرف است كه چطور انسان وارد مرحله ی استفاده از ابزارهای طبیعت می شود، می فهمد كه این سنگ را بردارد و با آن صید كند، در صورتی كه حیوانهای دیگر- به استثنای میمون- این طور نیستند.
و با عمل بر روی طبیعت، طبیعت نیز تغییر می كند.
حیوان هم وقتی روی طبیعت عمل می كند طبیعت تغییر می كند. حیوان طبیعت را تغییر می دهد حاجتش را رفع می كند، انسان هم طبیعت را تغییر می دهد حاجتش را رفع می كند. ولی حیوان بار دیگر می آید مشابه اول عمل می كند، اما انسان نه. این دیگر چرا؟ اینجا درمانده اند كه چه بگویند.
و عملیات جدید برای رفع احتیاجات مادی (خوراك، لباس، مسكن) در طبیعتی كه اكنون به وجود آمده است به ابزار كاملتری احتیاج دارد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 479
یعنی چه عملیات جدید به ابزار كاملتری احتیاج دارد؟ عملیات جدید مثل عملیات سابق است.

صحبت در این است كه چرا عمل جدید حیوان در سطح عمل پیش است، انسان است كه عمل جدیدش در سطح عمل پیش قرار نمی گیرد؟ چون انسان تجربه می آموزد، یعنی از كار خودش درس می گیرد، همان كه می گوییم قوه ی تعقل. ما می گوییم حیوان مجهز به غریزه است نه به تعقل و تفكر، كوركورانه از غریزه ی خودش دستور می گیرد و عمل می كند، هزار بار هم كه عمل می كند یك دفعه هم یاد نمی گیرد یعنی قانون كشف نمی كند. یاد گرفتن حیوان در حدی است كه مثلاً پرنده ای لانه اش را یاد بگیرد یا اسبی طویله ی خودش را بلد باشد. ولی یاد بگیرد كه از آن یك قانون به دست بیاورد، یعنی تعقل و تفكر، [نمی تواند. ] اما انسان است كه فوراً تعقل می كند یعنی ضابطه به دست می آورد، كلیت به دست می آورد. تا كلیت به دست می آورد، این باعث كشف جدید می شود، تعمیم می دهد، یك چیز دیگری فوراً می فهمد. دومرتبه می خوانم:
عملیات جدید برای رفع احتیاجات مادی در طبیعتی كه اكنون به وجود آمده است به ابزار كاملتری احتیاج دارد.
این حرف اصلاً معنی ندارد. عملیات جدید به ابزار كاملتر [محتاج ] نیست بلكه انسان كشف می كند كه كاملتر هم می شود این كار را كرد.
پس تكامل ابزار تولید نیست كه انسان را پیش می برد، انسان است كه ابزار تولید خودش را پیش می برد.
- آنها گفتند كه انسان كار می كند. . .
استاد: ما می خواهیم بگوییم همین نمی تواند [دلیل باشد. ] كار كه در حیوان هم هست. كار كه از مختصات انسان نیست، حیوان هم كار می كند. حیوان كار می كند، انسان كار می كند. حیوان با طبیعت مبارزه می كند، طبیعت را تغییر می دهد، انسان هم تغییر می دهد. حیوان هم نیازهایی دارد، انسان هم نیازهایی دارد. ولی این چگونه است كه حیوان درجا می زند اما انسان با یك عمل كه روی طبیعت انجام می دهد بار دوم با نیروی بیشتری جلو می آید؟ نه این است كه در عمل اول احتیاج به ابزار كاملتر نداشته، در عمل دوم احتیاج پیدا می كند، بلكه در عمل دوم آگاهی بیشتر پیدا می كند، یعنی در او استعداد تعقل و تفكر و تعمیم و كلی به دست آوردن و قانون به دست آوردن [هست. ] تا می بیند این كار را كرد و نتیجه گرفت، بعد یك فكری می كند، این قدر می تواند بفهمد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 480
كه اگر این جور باشد این دفعه بهتر خواهد شد. این دفعه بهترش می كند. اگر این سنگ به این شكل باشد بهتر خواهد شد، صیقلی باشد بهتر خواهد شد، به فكر صیقل زدنش می افتد. آنوقت می گوید:
پس ابزارها تغییر می نمایند [1]و با تغییر ابزار و ایجاد عملیات وسیعتر بر روی طبیعت، وضعیت زندگی عوض می شود.
ابزار را خود انسان تغییر می دهد. وقتی كه اینجا گفتیم انسان ابزار را تغییر می دهد نه ابزارْ انسان را، بعد عین همین حرف در سایر شئون مطرح می شود. وقتی كه آن موتور تكامل در درون انسان است، انسان همان طور كه به ابزار تولید خودش تكامل می بخشد، به زبان خودش هم تكامل می بخشد، نه اینكه ابزار تولید به زبانش تكامل می بخشد. فرض كنید خطش كه علامتهاست، اول به صورت شكل سازی است (خط هیروگلیف) ، می خواهد مثلاً نان را به طرف بفهماند عكس نان را می كشد، بعد كم كم همان اندیشه ی انسان است كه اینها را تغییر می دهد. همین قدر ما بتوانیم مطلب را [به اینها بقبولانیم ] - چاره ای نیست و نتوانستند نظر خود را توجیه كنند- كه موتور تكامل در درون انسان است، می خواهید شما این نظریه را ایده آلیستی بدانید یا غیر آن، انسان است كه دارای چنین فطرتی و چنین استعدادی هست كه می تواند ابزار تولید خودش را تكامل ببخشد و می بخشد و تكامل جو هم آفریده شده است؛ می گوییم به همان دلیل كه ابزار تولیدش را تكامل می بخشد علمش را هم تكامل می بخشد، قانونش را هم تكامل می بخشد، همه چیز دیگرش را هم تكامل می بخشد.
اینها هیچ نتوانستند قضیه را آن طور كه می گویند توجیه كنند، تكامل انسان را با تكامل ابزار تولید توجیه كنند به طوری كه انسان را تابعی از ابزار تولید بدانند.

[1] نمی گوید پس انسان ابزار را تغییر می دهد.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است