در
کتابخانه
بازدید : 1648054تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Collapse عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
چند شب پیش در روزنامه ی اطلاعات شخصی به نام فرهت قائم مقامی مقاله ای نوشته بود. دو سه مقاله ی اولش بد نبود ولی بعد دیگر مقاله اش به نظرم ارزشی نداشت. البته در بحثهایش بعضی حرفها خوب بود و بعضی ایراد داشت. بحثی كرده بود راجع به تمدن و فرهنگ كه فرقی می گذارند میان تمدن و فرهنگ و می گویند تمدن همگانی است، یعنی تمدن به هیچ قومی اختصاص ندارد، ولی فرهنگ رنگ ملی دارد، یعنی هر ملتی فرهنگ خاص خود را دارد و فرهنگ هر ملتی همان روح آن ملت است. این مبتنی بر همان نظریه ی خاص دوركهیم و امثال او در باب جامعه است كه جامعه خودش یك روح دارد، روحش همان فرهنگش است، و هر ملتی مادام كه فرهنگش باقی باشد باقی است و اگر فرهنگش از بین برود او دیگر از بین رفته است و این است كه می گویند برای اینكه ملتی را از بین ببرند اول فرهنگش را از او می گیرند، فرهنگش را كه از او بگیرند روحش را از او گرفته اند، وقتی روحش را از او بگیرند دیگر او مرده است، یك لاشه بیشتر نیست و دیگر نمی تواند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 58
باقی بماند. منتها بعد این بحث مطرح است كه آیا ما یك فرهنگ بشری داریم یا فرهنگ همیشه ملی است؟ اینهایی كه ناسیونالیزم را در دنیا ترویج می كنند- كه البته خود این كار ریشه ی سیاسی دارد یعنی برای حفظ برخی منافع است كه این نظریه را ابراز می دارند- می خواهند بگویند اصلاً فرهنگ بشری وجود ندارد و فقط فرهنگ ملی وجود دارد؛ و می خواهند به ملتها بگویند: تو اگر می خواهی باقی بمانی فقط باید فرهنگ ملی خودت را حفظ كنی و دیگر دنبال یك فرهنگ بشری نروی (یك چنین حرفی) .
او (نویسنده ی مقاله) هم از جمله مواردی كه خیلی حرفهایش مورد اعتراض بود همین بود كه ما فرهنگ بشری و عمومی و بین المللی نداریم. بعد مسئله ی اسلام را طرح كرده بود. در تعبیراتش نسبت به اسلام بی احترامی نمی كند، می گوید درست است كه اسلام یك فرهنگ بین المللی داشت و هیچ رنگ ملی نداشت ولی دیدیم كه این هم در عمل به صورت یك امر ملی در آمد و عربها آن را به خودشان نسبت دادند و از این حرفها كه البته حرف بی اساسی است.
به هر حال فرهنگ یعنی روح جامعه. حال آن مسئله فعلاً برایمان مطرح نیست كه آیا فرهنگ همیشه ملی است یا فرهنگ بین المللی هم هست یا لااقل همه ی فرهنگهای ملی، یك اصول مشترك بین المللی دارند. این خودش یك مطلبی است. در همه ی فرهنگهای ملی، ملتها نمی توانند خود را از یك سلسله اصول مشترك بین المللی خالی كنند. مثلاً توجه به بسیاری از مسائل معنوی از قبیل آزادی و عدالت و صلح و بشردوستی كه كم و بیش در همه ی فرهنگهای دنیا هست، وجوه مشترك فرهنگهاست.
- این چیزی كه در مورد رابطه ی مكانیكی فرمودید، البته از نظر توجیهش نتیجه همان چیزی است كه فرمودید. ولی این طور كه من شنیده ام خود ماركسیستها معتقدند كه دو نوع رابطه در جهان می تواند وجود داشته باشد: یكی رابطه ی مكانیكی و دیگر رابطه ی ارگانیك (به اصطلاح رابطه ی عضوی) و خودشان معتقدند به رابطه ی ارگانیك، یعنی می گویند انسانها در اجتماع با همدیگر رابطه ی ارگانیك دارند، یعنی اصلاً فرد منهای اجتماع هیچ ارزشی ندارد، مثل اینكه اگر معده را از انسان جدا كنیم دیگر اصلاً معده نیست و چیزی است كه هیچ ارزشی ندارد. البته نتیجه اش همان چیزی است كه فرمودید، یعنی ابتكار را از فرد سلب می كند.
استاد: بله، این را من توجه دارم. هر وقت به حرف آنها برسیم [بحث می كنیم ] ولی لازمه ی رابطه ی مكانیكی این نیست كه جزء، استقلال داشته باشد. اگر شما یك ابزار مربوط به اتومبیل را از اتومبیل بگیرید هیچ به درد نمی خورد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 59
- آنها می گویند كه اگر یك پیچ را از یك ماشین جدا كنیم باز هم پیچ است.
استاد: اگر پیچی را از یك ماشین جدا كنیم دیگر به درد غیر آن ماشین نمی خورد؛ یعنی به درد غیر جای خودش نمی خورد، فقط مربوط به همان جاست. این لازمه ی جزئیت و عضویت است نه لازمه ی به اصطلاح ارگانیك بودن به معنای حیاتی بودن. آنها چون برای حیات اصالت قائل نیستند، فرق زیادی میان اینها قائل نیستند. در مسئله ی حیات چنین است كه یك قوّه ی مسلط- كه به یك تعبیر می توان گفت «قوّه ی مرموز» - بر همه ی ابعاد و اجزاء [شی ء ذی حیات ] حكومت می كند كه آن قوّه، اینها را مسخّر خود كرده و همه ی نیروها را در تسخیر خویش دارد. اگر ما بگوییم «ارگانیزم» مقصودمان این است. آنها به چنین چیزی معتقد نیستند. آنها همان ذی حیات ها را هم طوری تعبیر می كنند كه ما آن را تعبیر مكانیكی می دانیم. ما می گوییم خود حیات نیرویی است كه بر مجموع اجزاء [شی ء ذی حیات ] مسلط است به طوری كه تمام نیروها را در جهت واحد تسخیر كرده و در جهت واحد می راند، ولی آنها به چنین چیزی اعتقاد ندارند. در باب جامعه نیز حتی دوركهیم هم اگر معتقد به «روح ملت» است مقصودش چنین چیزی است. منتها چون می گوید فرد وجود ندارد، می خواهد بگوید در واقع یك فرهنگ وجود دارد كه افراد تجلیگاه آن فرهنگ هستند و نه چیزی بیشتر؛ آن فرهنگ است كه دارد كار می كند و افراد ابزار هستند برای آن فرهنگ. ولی ماركسیسم هرگز به این شكل قائل نیست، و الاّ آن را من توجه دارم. البته این را هم توجه داشته باشید كه بعدها در اثر ایرادهای زیادی كه بر فلسفه شان وارد شده، در مقام توجیه برآمده اند و حرفهایی می زنند كه برخلاف اصول مسلّم ماركسیسم است، مثل حرفهایی كه اریك فروم می زند كه اخیراً می خواهد ماركسیسم را اصلاح كند، یعنی بكلی آن را از جنبه های مادی خارج كند و یك جنبه ی انسانی به آن بدهد كه اگر حرف او فی حدذاته درست باشد بر اساس ماركسیسم این حرفها را نمی زند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 60
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است