در
کتابخانه
بازدید : 1648202تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Collapse عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در مسئله ی آب و هوا مسائلی هست كه باید بیان شود. تأثیر منطقه گاهی این طور تعبیر می شود كه مردم منطقه هایی كه در آنجا وسیله ی معیشت وجود ندارد، به دلیل نبود وسیله ی معیشت در حال بدویت باقی می مانند. مردم مناطقی هم كه در آنجا وسایل معیشت صد درصد از طرف طبیعت قبلاً آماده شده است باز به دلیل اینكه احتیاجی ندارند به این كه كوشش كنند و با طبیعت مبارزه كنند و مواد را به صورت مفید درآورند- چون مواد آماده را همیشه از طبیعت می گیرند- هیچ وقت ترقی نمی كنند. ولی در مناطق حد متوسط كه نه فاقد وسیله ی معیشت است بكلی، و نه وسیله ی معیشت كاملاً در دسترس است، یك حالت حد وسطی هست كه زندگی انسان محصول دو چیز است: مواد اولیه، و كوششی كه خودش به عمل می آورد. این ملتها ترقی می كنند. ممكن است كسی بگوید توجیهی كه ارسطو و دیگران كرده اند روی این جهت بوده. ولی در باب مناطق، یك حرف دیگری هم هست كه قدما مثل بوعلی سینا- كه حتماً ارسطو هم همین نظر را داشته- دارند. آنها اقلیمها را به اقلیمهای خیلی سرد، خیلی گرم و معتدل تقسیم می كردند و معتقد بودند كه در اقلیمهای معتدل مزاجهای معتدلتر به وجود می آید [1]و روی حسابهایی كه پیش خودشان داشتند [2]معتقد بودند كه در مناطق معتدل تركیبات مادی و بدنی و به قول آنها مزاجهای معتدلتر به وجود می آید و مزاجهای معتدلتر روحهای لطیف تر و قویتر به وجود می آورد. این غیر از آن نظریه است كه مردم برخی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 70
مناطق به دلیل اینكه مواد، صد درصد در اختیارشان نیست و صد درصد هم از اختیارشان خارج نیست و زندگی آنها محصول كار و ماده است ترقی می كنند، بلكه مقصود این است كه اساساً منطقه های مختلف انسانهای مختلف می آفریند. انسانهایی كه در مناطقی زندگی می كنند كه در واقع آن مناطق منطقه ی زندگی نیست (مثل آدمهایی كه در تنور زندگی می كنند، در جایی زندگی می كنند كه جای زندگی نیست) ساختمان بدنی آنها قهراً به گونه ای می شود كه بتواند با آنجا سازگار درآید و بنیه های این انسانها از اعتدال خارج است. آنهایی كه در مناطق خیلی گرم زندگی می كنند و آنهایی كه در مناطق خیلی سرد هستند بنیه هایشان از اعتدال كامل خارج است؛ مردم مناطق حد وسط از بنیه های معتدل برخوردارند و بنابراین مردم این مناطق هستند كه تمدن ساز و فرهنگ سازند به دلیل اینكه ساختمان بدنی شان متفاوت است. این یك نظریه ی دیگر و غیر از آن نظریه است.
بعلاوه، نظریه در باب آب و هوا و منطقه را دو جور می شود تصویر كرد (كما اینكه در باب نژاد هم همین حرف هست) : یكی اینكه اختلاف مناطق سبب تحرك شده ولی این حركت از مناطق مخصوصی شروع می شود، اما باز هم تمدن را در واقع هر دو منطقه به وجود آورده گو اینكه از یك منطقه شروع شده است، نظیر حركت هوا كه ما اسمش را «باد» می گذاریم. اگر همه ی هوای جوّ به یك درجه سرد و یا گرم باشد هیچ وقت هوا تحرك پیدا نمی كند، همیشه ساكن و راكد است و قهراً اگر عفونتی یا بوی خوشی در فضا پخش شود هیچ وقت از آنجا جدا نخواهد شد و هوا عوض نمی شود. ولی اگر اختلاف پیدا شود، به علل خاصی جوّ در یك جا گرمتر و در جای دیگر سردتر شود، هوای گرم به دلیل اینكه سبكتر است بالا می رود و هوای سرد چون سنگین تر است پایین می آید، تحركی ایجاد می شود و از اینجا باد پیدا می شود و باد همراه خود خیر و بركتهایی می آورد مثلاً تخمهایی را از جایی به جایی پخش می كند، ابرها را حركت می دهد و كارهای دیگر.
ممكن است كسی بگوید اصلاً اختلاف مناطق جغرافیایی سبب تحرك تاریخ است- كه نظر ابن خلدون تقریباً چنین نظری است- منطقه های سرد افراد قوی به وجود می آورد و منطقه های گرم افراد ضعیف و سست و تنبل، و همیشه حركت از ناحیه ی مناطق شمالی پدید می آید (چون اغلب، زندگی در نیمكره ی شمالی است) و بعد می آید تا حدود خط استوا. همیشه حركتها از مناطق شمالی و سرد كه افراد قوی به وجود می آورد پیدا می شود ولی به سوی مناطق استوایی و جنوبی؛ یعنی در واقع اگر مناطق جنوبی نبود نیز تحركی نبود، مثل همان هوای سرد و گرم و پدید آمدن باد.

و به قول اینها (البته نقض هم دارد) حركتهای بزرگ تاریخ همیشه هجومهایی بوده كه اقوام شمالی به سوی اقوام جنوبی برده اند. در اثر آب و هوا تضاد به وجود می آید، مردمی به دو گونه ی مختلف پدید می آیند، از آن طرف مردم قوی و از این طرف مردم ضعیف. چون تضاد به وجود می آید
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 71
حركت پیدا می شود، حركت كه پیدا شد تمدنها تغییر می كند، محصولی از جایی به جایی می رود، از آنجا به جای دیگر می رود و این جور حرفها. بنابراین باید اینها را از یكدیگر تفكیك كرد.
در ایران این مَثَل را از قدیم می گفتند (چون امثال، هركدام جزئی از حقیقت در آن هست منتها تمام حقیقت نیست) ، مقایسه می كردند میان یزدیها و شمالیها، می گفتند مردم شمال به دلیل اینكه وسایل برایشان بیشتر فراهم است- گذشته از اینكه منطقه ی شمال منطقه ی مرطوبی است و خود رطوبت اندكی سستی ایجاد می كند- احتیاجشان به تلاش، كم است ولی منطقه ی یزد یك منطقه ی بی آب و علف است و از حوایج زندگی دور است؛ نیاز به تلاش در آنجا بیشتر است و شاید هیچ منطقه ای در ایران از این جهت مثل یزد نباشد، و به این دلیل است كه مردم یزد نه تنها از مردم شمال بلكه از همه ی مردم دیگر سایر مناطق ایران فعالتر و كاری تر و بلكه باهوش تر هستند، چون تلاش قهراً هوش و تجربه را نیز زیاد می كند و این تأثیر منطقه است، یعنی منطقه این طور اثر می گذارد كه همان احتیاجی كه مردم یزد بیشتر دارند به اینكه مثلاً آب را از چاههای خیلی عمیق [بیرون بیاورند آنها را فعالتر و كاری تر می كند. ] خیلی فرق است میان كسی كه بخواهد آب را از چاه دویست متری جاری كند و كسی كه در كنار نهری است كه همین طور از كوه می ریزد و هیچ گاه احتیاج ندارد [كه برای به دست آوردن آب تلاش كند] ، با دستش هم می تواند آب را در مزرعه ی خود باز كند. فرق است میان كسی كه احیاناً در منطقه ای است كه احتیاج پیدا می كند زراعت را با دلو آب دهد، و كسی كه در منطقه ای است كه یك وقت ده شبانه روز باران پشت سر هم می بارد.

غرض اینكه این مطلب مثالی است برای این مورد و مثال درستی هم هست.
می بینیم كه در همه ی این نظریات، جزئی از حقیقت هست و نمی توان آن جزء را انكار كرد، منتها منحصر كردن درست نیست. هركسی از یك زاویه دیده و چون از همان یك زاویه ی بالخصوص نگاه كرده دیگر هر علت دیگری را بكلی خواسته نفی كند، [گفته است ] هرچه هست همین است و غیر از این چیزی نیست.
اینكه مؤلف می گوید آب و هوا در اقوام ابتدایی اثر دارد، براساس همان حرف است كه منطقه است كه افراد را می سازد. اقوام انسانها تا وقتی كه با طبیعت باید تلاش كنند و به عبارت دیگر اقوام ابتدایی كه به همان محصولات ساخته ی طبیعت قناعت می كنند قهراً میانشان تفاوت است. ولی وقتی كه مسئله می رسد به یك سطح تمدن بالاتر، آنها (ساكنان مناطق پرنعمت) به همان اندازه كار احتیاج پیدا می كنند كه اینها (ساكنان مناطق كم نعمت) . مثلاً اگر بخواهند یك كارخانه ی برق در شمال ایران راه بیندازند همان مقدار احتیاج به وقت و كار و فعالیت دارد كه در یزد. پس مادامی كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 72
انسانها به صورت اقوام ابتدایی و وحشی هستند و تماسها تماسهای ابتدایی با طبیعت است میان مردم مناطق مختلف تفاوت است، ولی وقتی كه سطح تمدن بالا می رود دیگر اختلافشان یا از بین می رود و یا خیلی كم می شود و به بیان دیگر تدریجاً كمتر می شود.
مؤلف می خواهد بگوید كه شرایط جغرافیایی منطقه ی هندوستان كه هوایش هم گرم است و هم مرطوب و آدمهایی سست و بی حال و منفی به وجود می آورد، یعنی منطقه طوری است كه حالت بیزاری از كار و فعالیت را در انسان ایجاد می كند، این شرایط حتی در فلسفه ی هندی و در آداب و عاداتشان تأثیر بخشیده است. نظیر آن حرفی كه ماركس می گوید: اوضاع اقتصادی در فكر و فلسفه و آداب مؤثر است، این شخص می خواهد بگوید محیط جغرافیایی مؤثر است. اشاره به آن حرفی می كند كه آنها در فلسفه شان غایت و كمال انسان را چیزی به نام «نیروانا» می دانند كه از آن به «عدم مطلق» تعبیر كرده اند، پس كمال نهایی انسان را در یك امر منفی جستجو می كنند.

می خواهد بگوید این تأثیر آب و هواست كه اینها را این طور منفی كرده. در مناطق دیگری ممكن است كار نشانه ی تشخّص باشد ولی این منطقه چون حالت بیزاری از كار را به وجود آورده قهراً از نظر اخلاقی هم اثر بخشیده كه اخلاقاً برای آنها كار نكردن تشخّص باشد و كار كردن ننگ و عار- كه در این زمینه ها آداب و عادات عجیبی از متشخّصین و راجه های هندی نقل می كنند- و بعد مثالهایی ذكر می كند كه مثلاً بعضی ها ناخنهایشان را نمی گرفتند به علامت اینكه معلوم باشد كه این دستها كار نمی كند و احتیاج به كار ندارد. دلیل خلافش- یعنی دلیل بر اینكه این امر كلیت ندارد- این است كه ما اكنون می بینیم كه در محیطهای دیگری هم كار نكردن علامت تشخص است. الآن در همین محیطهای خودمان برای خانمها كار نكردن علامت تشخص است. مؤلف از آناتول فرانس [در ذكر علائم تشخص و كار نكردن ] نقل می كند: «. . . و كفشهای پاشنه بلند» . كفشهای خیلی پاشنه بلند كه قدیم معمول بود خانمها پایشان می كردند، معلوم بود كه كفشِ كار نیست، كفش تشخص و [علامت كار نكردن است؛ ] یا اینكه امروز برخی خانمها ناخنها را بلند می كنند برای این است كه معلوم باشد كه اینها خیلی خانم هستند و كار نمی كنند، علامت كار نكردن است. این كم كم به عبا و قباها و نعلینهای ما هم می رسد(وَ ثِیابَكَ فَطَهِّرْ) [3]؛ علامت این است كه از كار معافیم و اتفاقاً همین طور هم هست یا لااقل از نوعی كارها معاف هستیم. اینها دلیل بر این است كه این آداب و عادات، صد درصد به منطقه مربوط نیست و گاهی علل دیگری اینها را به وجود می آورد.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 73

[1] مقصود از «مزاج» همان تركیب بدنی است.
[2] اینها یك نظریه ای دارند و معتقدند كه ماده هر مقدار كه اعتدالش دقیقتر باشد- به قول خود آنها- صورتهای كاملتری پیدا می كند.
[3] مدّثّر/4.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است