در
کتابخانه
بازدید : 1648235تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Collapse عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اینجاست كه اگر ما حرف ماركس را این جور توجیه كنیم امثال راسل رد می كنند و می گویند خیر، این طور نیست كما اینكه حرف فروید هم درست نیست، حرف كسانی مثل بعضی از شاگردان فروید (آدلر و غیره) هم- كه طرفدار اصالت قدرت بودند و می گفتند غریزه ی برتری طلبی یگانه غریزه ی اصیل در انسان است- درست نیست. خود راسل معتقد است كه این هر سه غریزه در انسان اصالت دارد، هیچ كدام تابع دیگری نیست؛ واقعاً بعضی از فعالیتها و حتی حركتهای بزرگ اجتماعی ناشی از غریزه ی برتری طلبی انسان است و هیچ محرك اقتصادی یا جنسی ندارد، بعضی صرفاً محرك جنسی دارد و هیچ محرك اقتصادی یا برتری طلبی ندارد، و بعضی فقط محرك اقتصادی دارد. آیا ما می توانیم حرف ماركس را ناشی از این جهت بدانیم، بگوییم كه چون قائل به مادیت فلسفی در تاریخ بوده است قائل به مادیت اخلاقی در انسان هم شده است؟ البته اینها حتماً ملازمه ندارند، كما اینكه راسل از نظر فلسفی مادی است ولی از نظر اخلاقی به این شكل مادی نیست. آیا نظریه ی ماركس ناشی از این جهت است كه قائل به مادیت اخلاقی است، و چون انسان از نظر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 88
اخلاقی مادی و اقتصادی است و یگانه محركش [امور اقتصادی ] می باشد پس قهراً تمام وجدانهایی كه در جامعه هست تابع این جهت است؟ مسلّم چنین چیزی در نظریات ماركس هست.

اگر نگوییم تمام نظریات ماركس، قسمتی از نظریات ماركس متوجه این مطلب هست.
برداشت دیگر این است كه نظریه ی اصالت اقتصاد در فلسفه ی ماركس جنبه ی روان شناسی نداشته باشد بلكه جنبه ی جامعه شناسی داشته باشد به این معنا كه جامعه به خیلی چیزها نیاز دارد، به قانون نیاز دارد، به اخلاق نیكو نیاز دارد (حال موقت یا غیر موقت) ، به فلسفه نیاز دارد، به هنر نیاز دارد، به تولید و توزیع هم نیاز دارد. آنها معنوی هستند و این مادی. روابط اقتصادی خشن است، یعنی یك نوع جبر بر آن حاكم است. انسان نمی تواند از قوانین اقتصادی تخلف كند، برخلاف امور معنوی كه اموری فانتزی و تا حد زیادی اختیاری و انتخابی است. مثلاً بشر می آید با دست قالی تولید می كند. ابتدا باید پشم یا پنبه را با دست پاك كند، بعد رشته نماید و سپس با دست ببافد. این امر مقداری نیروی كار می برد كه وقتی این فرش بیرون می آید اگر به پول امروز مثلاً ده هزارتومان كمتر باشد صرف نمی كند، یعنی لااقل ده هزارتومان نیروی كار روی آن صرف شده است. یكمرتبه یك اختراع صورت می گیرد، یك ماشین ساخته می شود كه قدرت دارد همین فرش را با صرف نیروی كارِ خیلی كمتر به وجود آورد كه برای آن تولیدكننده به جای ده هزار تومان دو هزارتومان تمام شود؛ یعنی با آن ده هزارتومان به جای یك فرش پنج فرش عرضه می دارد. او آن فرش را كمتر از ده هزارتومان نمی تواند به بازار عرضه بدارد ولی كسی كه از ماشین استفاده می كند می تواند مثلاً به پنج هزارتومان عرضه بدارد. این امر اجباری است كه محصول اول از بین می رود، این دیگر اختیاری و انتخابی نیست. نظامات اقتصادی، خودش را بر انسان تحمیل می كند.
اما مسائل اخلاقی و معنوی، پیچَش دست خود ماست كه این متد اخلاقی را انتخاب كنیم یا آن متد را. ما ناچاریم آنچه را كه در اختیار ماست تابع آن چیزی قرار بدهیم كه در اختیار ما نیست (جبراً این جور می شود. ) مسائل اقتصادی خودش را به ما تحمیل كرده و ما نمی توانیم از جبر آن آزاد باشیم و باید آن را داشته باشیم. در نتیجه همیشه بشر مسائل اخلاقی و معنوی را تابع آن قرار می دهد. این مطلب فی حد ذاته تا حدی مطلب درستی است. (همیشه باید جنبه های مثبت و منفی حرفها هر دو را گفت. ) در اینكه وجدان انسان در بسیاری از مواقع تابع ضرورتهای عملی است نمی توان شك كرد.
به عنوان مثال ذكر این داستان مناسب به نظر می رسد: شخصی بود نجف آبادی به نام آقا شیخ محمدحسن. خیلی مرد خوبی بود و اندكی در كارها وسواس داشت، مخصوصاً در طهارت، نجاست و وضو گرفتن. رفت مكه و برگشت. مثل اینكه همان سالِ حاجی كویتی ها بود و با ماشین رفتند. آنجا وسیله نبود. یك آفتابه آب داشتند كه پانزده نفر می بایست با آن وضو بگیرند. گفت من
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 89
آنجا دیدم خیلی ساده با یك استكان آب هم می شود وضو گرفت.
آدمی كه در مدرسه ی جدّه همیشه یك رودخانه آب از جلویش رد می شود، خیلی دیر یقین پیدا می كند كه صورتش را شست یا نشُست. اما آنجایی كه بیش از یك استكان آب وجود ندارد زودتر هم یقین می كند. آب قلیل خودش احكامی دارد، ولی مردمی كه همیشه سروكارشان با آب لوله كشی و آب جاری و استخر داخل حیاط است، كم كم طهارت با آب قلیل به آنها نمی چسبد.

این همان ساختن شرایط محیط است. شرایط كه عوض شود می بیند خوب هم می سازد، حسابی هم می چسبد.
شما می بینید بسیاری از اصلاحات را ضرورت به وجود می آورد. ما خودمان در همین مسائل دینی دیده ایم. خیلی حرفها منطقی است. آدمهای فهمیده قبل از آنكه ضرورت پیدا شود، یك حرف منطقی را عرضه می دارند. جامعه قبول نمی كند، بلكه در مقابلش مقاومت می كند چون در آن شرایط است. ولی وقتی كه ضربات و فشار زیاد وارد شد منطقها هم عوض می شود، آنوقت می گویند نه، درست است. منطق كه همان منطق است، منطق كه فرق نكرده، یعنی از نظر دلیل و منطق و نیروی اقناع فكری، وضعیت با آن وقت هیچ فرق نكرده، ولی تا وقتی كه زور نیامده انسانها حاضر نیستند خودشان را تطبیق دهند. وقتی كه زور آمد فكرشان هم عوض می شود.
این حرفی هم كه اینها می گویند، در این جهت، جزئی و چیزكی از حقیقت [را دارد. ] اگر این طور بخواهیم تفسیر كنیم یعنی بگوییم كه این مسئله یك مسئله ی روان شناسی نیست كه نظر ماركس از دید روان شناسی درباره ی انسان این بوده كه انسان از نظر اخلاقی یك موجود مادی است - و لهذا ماركسیستهای عصر جدید مانند اریك فروم كه به روانكاوی دیگری قائل هستند می خواهند حرفهای ماركس را توجیه كنند كه اصلاً ماركس [به این مسئله نظر نداشته است، ] اینها را به غلط [به او نسبت داده اند، ] از لنین گرفته تا ماقبل و مابعدش در حرف ماركس اشتباه كرده اند، حرف او را نفهمیده اند و او انسان را آنچنان كه اینها از نظر اخلاقی مادی می دانند مادی نمی داند و می خواهد قضیه راطور دیگری توجیه كند- در این صورت این مسئله مسئله ی دیگری می شود و برمی گردد به طبیعت امور اقتصادی كه نوعی جبر بر آن حاكم است، یعنی امور اقتصادی نوعی جبرِ حاكم بر انسان دارند و انسان چاره ای ندارد جز اینكه خودش را با امور اقتصادی تطبیق دهد ولی سایر شئون كه معنویات باشند جبری حاكم بر انسان ندارند.
البته در اینجا در عین حال از جنبه ی روان شناسی باید بگوید كه حتی عقل و برهان عقلی اصالت ندارد. اینكه شما می بینید كه عقل در یك جا جزم حكم می كند، شرایط اقتصادیش به او اجازه می دهد. اگر شرایط اقتصادی عوض شود، عقل هم حتی در مبادی اولیه ی خود تجدیدنظر می كند. وجدان اخلاقی در انسان اصالت ندارد. بالاخره در اینجا هم یك نوع بی اصالتی قائل است
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 90
ولی ریشه ی بی اصالتی را نه جنبه ی روان شناسی انسان بلكه جنبه ی خشونت و تحمیل و جبریگری امور اقتصادی می داند و البته این- علی رغم آنچه كه اریك فروم ادعا می كند- ملازم است با اینكه برای انواع وجدانهای انسان اصالت قائل نشود؛ یعنی باید بگوید وجدان دینی خواه ناخواه خودش را [با شرایط اقتصادی ] تطبیق می كند، عقل خواه ناخواه خودش را تطبیق می كند، ذوق زیبایی خواه ناخواه خودش را تطبیق می كند؛ و قهراً یك نوع بی اصالتی در اینجا قائل است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است