در
کتابخانه
بازدید : 1647818تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Collapse عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
زمانی كه ما در قم بودیم این شوخی را بعضی طلبه ها می كردند. آن سالهای اولی بود كه به قم رفته بودیم. هنوز آقای بروجردی نیامده بودند و آقای حجت و آقای صدر و آقای خوانساری بودند.

آنها مرجع خیلی تام و كامل نبودند و شهریه ای هم كه می دادند شهریه ی كمی بود. قهراً یك ماه این آقا بیشتر می داد و ماه دیگر آن آقا. طلبه ها شوخی می كردند؛ این ماه كه مثلاً آقای حجت بیشتر می داد می گفتند این ماه آقای حجت اعلم است، آن ماه كه آقای خوانساری بیشتر می داد می گفتند این ماه آقای خوانساری اعلم و اعدل است، و طلبه ای می گفته هركسی كه به من پول بدهد من فقط پشت سر او نماز می خوانم و این نماز هم درست است و باطل نیست، چون تا به من پول می دهد اصلاً خود به خود اعتقادم این می شود كه این عادل است و هر ماه كه به من پول نمی دهد خود به خود اعتقادم این است كه این فاسق است. بنابراین اگر كسی به من پول بدهد و من بروم به او اقتدا كنم نمازم درست است، زیرا گفته اند نماز را پشت سر كسی بخوان كه اعتقادت این است كه او عادل است و او را عادل می دانی. من واقعاً هركسی كه به من پول می دهد فوراً اعتقادم این می شود كه او عادل است.
حرف اینها نظیر همین است. سعدی می گوید: مایه ی عیش آدمی شكم است. در این فلسفه مایه ی همه چیز آدمی شكم است، مایه ی فكر آدمی هم شكم است، مایه ی اخلاق آدمی هم شكم است و خلاصه ی مطلب همه ی راهها به شكم منتهی می شود.
بنابراین، بایدها و نبایدها به معنایی كه ما می گوییم و خوب و بد به معنایی كه ما می گوییم اینها نمی توانند بگویند. ما مثلاً می گوییم: ای آقای جرالد فورد [1]! تو در همان مقام هم كه هستی انسانی، وجدان انسانی داری، می فهمی كه این كاری كه می كنی بد است و می فهمی كه آن كاری كه باید بكنی (كار خوب) چیست. تو كه می فهمی كه آن خوب است و این بد، چرا بد را انجام می دهی و خوب را انجام نمی دهی؟ چرا پا روی وجدان خودت می گذاری؟ ما این حرف را می زنیم. ولی حرف اینها این است كه او در آن مقام اصلاً آن كاری كه می كند همان را خوب می بیند، نمی تواند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 96
غیر از آن را خوب ببیند. وجدان او نمی تواند مثل وجدان تو قضاوت كند. او خوب را همان می بیند كه می كند و بد را همان می بیند كه نمی كند. تو هم اگر به جای او بنشینی فوراً وجدانت عوض می شود و مثل او فكر می كنی. او را هم اگر لخت كنند و بیاورند جای تو بنشانند فوراً مثل تو می شود، وجدانی پیدا می كند درست مثل وجدان تو، یعنی اینقدر وجدان انسان تابع شرایط خارجی مادی خویش است.
پس ما نمی گوییم كه اینها منكر مفهوم خوب و بد و مفهوم باید و نباید هستند، ولی می گویند مفهوم خوب و بد و مفهوم باید و نباید از یك مقام آزاد در وجدانها صادر نمی شود چون مقام آزاد وجود ندارد. و لذا ماركس در مسئله ی «ملاحظات اخلاقی» سكوت كرده، كأنّه می گوید معنی ندارد كه كسی را تكلیف كنند [كه باید چنین كنی ] و سوسیالیسمهایی را كه فقط بر اساس تئوریهای اخلاقی باشد سوسیالیسمهای خیالی می خواند و می گوید اینها گویی فقط احلامی است كه انسانها دارند؛ سوسیالیسم آن است كه جبر تاریخ [جامعه را] بكِشد به سوی سوسیالیسم نه انسانها به حكم وجدانشان سوسیالیسم را بخواهند. اصلاً این حرفها را قبول ندارد كه بشر چنین وجدانِ مثلاً سوسیالیستی ای داشته باشد؛ می گوید اگر بشر در شرایطش قرار گرفت به سوی سوسیالیسم كشیده می شود و اگر در آن شرایط نبود كشیده نمی شود، باقی دیگر همه تخیّل محض است.
- آیا در اینجا این اشكال پیش نمی آید كه پس حقیقت هم به طور مجرّد وجود ندارد؟
استاد: نه، این را كه صریح هم می گویند.
- یعنی اخلاق وجود ندارد.
استاد: نه تنها اخلاق وجود ندارد، اخلاق كه از علوم عملی است، در علوم نظری هم قهراً همین طور است و ناچار باید پیدایش نظریات علمی را تابع [شرایط اقتصادی بدانند. ]
- در این صورت هركه هرچه می گوید درست است.
استاد: ما دو جور درستی داریم: یك درستی منطقی داریم كه در مسائل نظری و علمی است، و یك درستی اخلاقی داریم. در درستی اخلاقی قهراً همین طور می شود؛ یعنی هركسی فكرش تابع شرایط عینی ذهن خودش است و قهراً در شرایط عینی و ذهنی خودش درست است، و لهذا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 97
استالین می گوید مثلاً دوره ی برده داری واقعاً دوره ی تكامل یافته تری از دوره ی شكار و شبانی است، برده دار را در ظرف خودش نكوهش كردن كار غلطی است و معنی ندارد. می گوید اصلاً عدل و ظلم به صورت یك حقایق واقعیِ مجرّد از انسانها وجود ندارد.
- . . . خلاصه می گویند انگیزه و محرك تمام حوادث و جنگها انگیزه های اقتصادی و رسیدن به شرایط اقتصادی بهتر بوده است.
استاد: ولی در فرد گاهی قبول می كند كه انگیزه های دیگر هم هست مثل انگیزه های جنسی یا مذهبی یا اخلاقی، منتها می گوید اینها اصالتی ندارد. نظیر آن چیزی را می گوید كه ما می گوییم شخصی تحت تأثیر اوهام یعنی تحت تأثیر یك سلسله تخیّلات كارهایی را انجام می دهد اما اینها كارهای اساسی نیست كه نقش اساسی در تاریخ داشته باشد. مثلاً این امر خیلی در تاریخ پیدا می شود كه انسانی خودش را به خاطر یك وهم به كشتن می دهد. مثلاً افرادی به این دلیل تهوّر به خرج می دهند كه نامشان در تاریخ باقی بماند. این یك انگیزه ی غیرمادی است چون رضایت از یك امر غیرمادی است و در عین حال یك امر موهوم است، یعنی رضایت از امر واقعی نیست كه به آن برسد، [رضایت ] از یك خیال است، امری است كه به صورت یك تخیّل می باشد. و لذا او هم اسمش را می گذارد «حماقتها» ، می گوید: . . . ولی در مقیاس فرد گاهی كارهایی كه احمقانه شمرده می شود هست.
متنبّی، شاعر معروف و زبردستی است، در عرب تقریباً نظیر سعدی [در فارسی زبانان ] است و سعدی هم خیلی از او استفاده كرده تا آنجا كه كتابی به نامسعدی و متنبّینوشته اند. خیلی از مضمونهای سعدی مضمونهایی است كه از متنبّی استفاده كرده است. متنبّی در جاهای مختلفی بوده، سالهای زیادی نزد پادشاهان و در دربارها بوده است. رئیس یكی از قبایل، از قدیم كینه ای با او داشت. بعد از سالها كه متنبّی به وطن باز می گشت (خودش بود و پسرش و یك غلام) اتفاقاً از نزدیكی محلی می گذشت كه دشمنش در آنجا بود. آن دشمن فهمید و به او حمله كرد. متنبّی و پسرش و آن غلام، سه نفری از خودشان دفاع می كردند. متنبّی دید كه اینها بیشترند و زورشان بیشتر است، فرار كرد. غلام به او گفت: تویی كه آن شعر را گفته ای كه:

اَلْخَیْلُ وَ اللَّیْلُ وَ الْبَیْداءُ تَعْرِفُنی
وَ السَّیْفُ وَ الرُّمْحُ وَ الْقِرْطاسُ وَ الْقَلَمُ [2]
حال چطور فرار می كنی؟ ! همین به رگ او برخورد، برگشت. خودش، پسرش و غلامش هر سه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 98
كشته شدند. خلاصه یك شعر و یك خیال [باعث شد كه خودش و دو نفر دیگر را به كشتن دهد. ] اول عقل خود را به كار برد، دید زورش نمی رسد، می رفت كه جانش را نجات دهد. بعد به خاطر همین كه آخر منم كه این شعر را گفته ام، من دیگر نباید فرار كنم، همان حرف غلام، او را برگرداند، برگشت و كشته شد.
غرض این است كه ماركس هم [انگیزه های غیر اقتصادی را] در این حدود قبول دارد ولی برای اینها اصالتی قائل نیست، چنانكه خود ما هم برای كارهای تقلیدی نقشی قائل هستیم ولی برای این كارها پُری اصالت قائل نیستیم.
من می خواستم در دنباله ی بحثهای جلسه ی پیش، یكی از آقایان داوطلب شود، مطالعه ای كند و كنفرانسی بدهد روی مسئله ی نژاد كه در جلسات پیش مطرح بود و اجمالاً اشاره شد كه در دنیای اروپا برخی فلسفه های اجتماعی براساس نژادپرستی به وجود آمد كه نازیسم آلمان و فاشیسم ایتالیا بر همین اساس بود و حتی هگل تا حدی به همین جنبه ی نژادپرستی تمایل دارد؛ كنفرانسی داده شود راجع به اینكه چگونه شد و چه جریان تاریخی در اروپا رخ داد كه منتهی به این فلسفه شد. زیرا ما از یك طرف می بینیم كه آن حركت ادبی ابتدایی كه در اروپا پیدا شد حركت در جهت حقوق بشر بود مثل اعلامیه ی استقلال آمریكا و اعلامیه ی حقوق بشر فرانسه، و اینها همه در اطراف وحدت بشریت و اینكه هیچ امتیازی میان نژادها نیست دور می زد. اصلاً اعلامیه ی حقوق بشر فرانسه و همچنین اعلامیه ی استقلال آمریكا بر این اساس است كه همه ی افراد بشر متساوی آفریده شده اند و میان قومی و قومی، و نژادی و نژادی امتیازی نیست. چطور شد كه یكمرتبه این افكار نژادی به وجود آمد؟ البته می گویند بعد از انقلاب فرانسه كه براساس همان اعلامیه بود و آلمانیها هم خیلی از این فكر استقبال كردند، در عمل دیدند كه این اعلامیه ی حقوق بشر فرانسه هم وسیله ای شده برای استثمار، یعنی فرانسویها ملتهای دیگر و از آن جمله آلمانیها را به نام اعلامیه ی حقوق بشر [استثمار می كنند و] امتیازی برای خود نسبت به ملتهای دیگر قائل هستند. از اینجا فكر ناسیونالیسم به وسیله ی فیخته و سایر فیلسوفان در آلمان ظهور كرد. اینها برای اینكه خودشان را از استثمار فرانسه نجات دهند، آمدند فكر ناسیونالیسم و اصالت نژاد ژرمن را به وجود آوردند. دلم می خواست كه تاریخچه ی فاشیسم و نازیسم و ریشه های آن كه این فلسفه از كجا پیدا شد و مسئله ی ناسیونالیسم در دنیا اكنون چه حالتی دارد- اگرچه امروز ناسیونالیسم را می خواهند از جنبه ی نژادی و خونی خارج كنند و جنبه ی فرهنگی به آن بدهند- مورد بحث قرار گیرد. اگر كنفرانسی روی این موضوع داده شود خیلی خوب است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 99

[1] [رئیس جمهور وقت آمریكا. ]
[2] خیل- یعنی اسب- و میدان و شمشیر و قلم است كه مرا می شناسد (یعنی من چنین مردی هستم) .
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است