در
کتابخانه
بازدید : 1648383تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Collapse عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
بنابراین مسئله ای كه خیلی باید به آن توجه كرد مسئله ی انسان است. همیشه انسان و خدا با هم نفی می شوند و با هم اثبات می شوند؛ یعنی هرجا كه شما دیدید خدا نفی شده است، انسان به نحوی نفی شده است. نگاه نكنید به شعارهای آن مكتب كه از انسانیت دفاع می كند. ما خیلی مكتبها داریم كه شعارشان شعار دفاع از انسانیت است ولی اصولشان ضد انسانی است. از جمله مكتب راسل است، همین راسل معاصر خودمان. شعارهای او همه، شعارهای انسانی است ولی فرضیه هایش درباره ی انسان ضد انسانی است. مثلاً فرضیه اش درباره ی اخلاق، تقریباً تمام مظالم دنیا را تجویز می كند.

همین شخص كه طرفدار مظلومان و محرومان است فلسفه اش در اخلاق بر اساس هوشیاری است و می گوید اخلاق هیچ مبنایی ندارد جز هوشیاری، یعنی انطباق منافع جامعه با منافع فرد. انسان نمی تواند از منافع خود صرف نظر كند؛ آنها تخیّل است. اخلاق معنایش این است كه من اینقدر بفهمم كه نفع من در نفع دیگران است. من باید اینقدر شعور داشته باشم كه در جامعه، نفع من در نفع همه ی انسانهای دیگر است. مثال می زند كه اگر من گاو همسایه ام را بدزدم، همسایه هم می آید گاو مرا می دزدد. پس بهتر این است كه من گاو او را ندزدم تا او هم گاو مرا ندزدد. این منطق برای منی كه با همسایه، هم زور هستم یا كم زورتر از او هستم درست است. ولی اگر من در سطحی باشم كه از هزار احتمال، نهصد و نود و نه احتمال این است كه همسایه هیچ زوری ندارد [درست نیست. ] وقتی كه من بشوم خروشچف یا نیكسون و یا جرالد فورد و آن طرف دیگر آدمی باشد كه می بینم او هرگز به اندازه ی من قدرت ندارد، من می توانم گاوهای اورا ببرم و او هرگز نخواهد توانست گاوهای مرا ببرد، من می توانم نفتهای دیگران را ببرم و احتمال اینكه آنها بیایند نفت مرا ببرند اصلاً وجود ندارد، در این صورت چه تضمین اخلاقی هست كه من این كار را نكنم؟ ! چه تكلیفی است كه به آنها می كنید؟ !
غرض این است: اینكه شعار یك مكتب، انسانی باشد با اینكه اصولش انسانی باشد دوتاست.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 106
ماركسیسم خیلی دم از انسانیت می زند ولی اصولش ابداً انسانی نیست. یكی از مواردی كه انسان در این فلسفه نفی می شود در مسئله ی اصالت قضاوت انسان است. اصالت قضاوت انسان یعنی توانایی انسان بر حقیقت اندیشی و بر آزاداندیشی مستقل از شرایط كه انسان بتواند احیاناً بر ضد شرایط عینی و ذهنی خودش قضاوت كند، معیارهایی در خودش داشته باشد كه به حكم آن معیارها خطاهای خودش را كشف كند و بیابد. این فلسفه، این حرفها را بكلی نفی می كند. این است كه در این مكتب انسان در واقع از انسانیت ساقط می شود، و همیشه هرجا كه انسان در یك قسمت نفی می شود همان جاست كه خدا نفی می شود. این اصلی است كه هیچ گاه تخلف ندارد. شما نمی توانید مكتبی را پیدا كنید كه اصولش- نه شعارهایش- انسانی باشد و در همان حال ماتریالیستی باشد. ایندو با یكدیگر سازگار نیست.
این مطلب [كه همه ی حوادث و از جمله جنگها ناشی از انگیزه های اقتصادی است ] از گفته های ماركس و دیگران خیلی روشن نیست، یعنی مفسرین هم مختلف نظر داده اند. گفتیم از بعضی نظریات چنین استفاده می شود كه اساساً در انسان یك غریزه ی اصیل بیشتر وجود ندارد كه همان غریزه ی به اصطلاح اقتصادی است، یعنی اموری كه مربوط به جنبه های معیشت آدمی است، و سایر غرایز همه طفیلی است كه حتی راسل هم از حرف ماركس چنین استنباطی دارد. این را رد كرده اند؛ یعنی از نظر روان شناسی این قضیه رد می شود كه خیر، غریزه ی قدرت طلبی (برتری طلبی) یك غریزه ی اصیل در انسان است، همین طور غریزه ی جنسی. هیچ معنی ندارد كه انسان بگوید غریزه ی جنسی منبعث از جنبه های معیشتی و اقتصادی است. ولی از بعضی اقوالی كه از ماركس نقل می كنند این مطلب فهمیده می شود كه نمی خواهد اصالت آن غرایز را نفی كند [1]، می خواهد بگوید اینها اثر تعیین كننده ندارد؛ یعنی ممكن است كسی به خاطر جاه طلبی حادثه ای بلكه حوادثی را به وجود بیاورد ولی این حوادث در مسیر تاریخ اثری نمی گذارند. تاریخ حكم قافله ای را دارد كه یك خط معین و یك مسیر را طی می كند. آن، اساس كار است ولی در بین راه برای قافله خیلی قضایای دیگر هم پیش می آید. قافله ای كه در حال حركت است ناگاه یك منظره ی خیلی خوش آب و هوا را می بیند و عاشق آن می شود، می گوید بگذارید دو سه شبانه روز اینجا اُطراق كنیم و اطراق می كنند. در اینجا فقط همان منظره بوده كه اینها را به آنجا كشیده، اگر آن منظره نبود این واقعه رخ نمی داد. ولی این یك امر طفیلی و فرعی برای این قافله است، كار نهایی نیست. بعد دومرتبه قافله
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 107
در همان مسیری می افتد و در همان راهی می رود كه قبلاً می رفت.

[1] اینها جزء مسائلی است كه بعدها كه متون حرفهای اینها را می بینیم باید بیشتر روی خود آن متون دقت كنیم. اكنون به صورت سؤال برایمان باقی بماند عیب ندارد.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است