در
کتابخانه
بازدید : 1647833تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Collapse عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در باب جنگها ما دو جور می توانیم بحث كنیم. یكی اینكه بگوییم همه ی جنگهای دنیا ریشه ی اقتصادی داشته است، یعنی جنگها را جزء حوادث مهمی كه در تحولات تاریخ مؤثر بوده اند بدانیم ولی خود جنگ را منبعث از علل اقتصادی بدانیم. دیگر اینكه بگوییم خیر، جنگها با آن همه عظمتش جزء حوادث مهم تاریخ نیست، به نظر می آید كه جزء حوادث مهم است ولی چنین نیست و مسیر تاریخ را جنگها عوض نمی كند. بله، مغول پیدا می شود می آید قتل عام می كند، مثلاً ثلث مردم منطقه ای را می كشد و زندگیها را بر باد می دهد، اما در عین حال بعد فراموش می شود. باز قافله همان راه خودش را طی می كند، یعنی مسیر خود را عوض نمی كند.
اگرچه ظاهر بسیاری از حرفهایشان این است كه جنگها حوادث مهمی است ولی این حوادث مهم هم علل اقتصادی دارد- كه ویل دورانت نیز روی این قضیه خیلی تكیه می كند- ولی طبق نظریه ی اینها باید جنگها را جزء حوادث بزرگ به شمار نیاورد، چون می گویند تكامل ابزار تولید است كه تاریخ را تغییر می دهد و متحول می كند. یك وقت جنگ مقارن با تحول ابزار تولید هست و یك وقت نیست؛ اگر باشد تحول پیدا می شود و اگر نباشد خیر. مثلاً در قرون وسطی ، در دوره ای كه آن را «دوره ی كشاورزی» می نامند، خیلی جنگهای بزرگ در دنیا رخ داده ولی دوره عوض نشده است، دوره همان دوره است. اما در دوره ای كه یكمرتبه صنعت تغییر كرد و دوره ی صنعتی پیش آمد، همان پیشامد تاریخ را متحول كرد و شكل دیگری به آن داد با اینكه جنگی در كار نبود.
طبق این نظریه جنگها معلول تحولات اصلی تاریخ اند نه علت تحولات اصلی تاریخ. اگر ثابت شود كه جنگ خودش علت یك تحول بوده- كه ثابت هم می شود- آنگاه این نظریه نقض می شود. جنگها هم به نوبه ی خود در تغییر ابزار تأثیر داشته اند، یعنی آنها حتی علت تغییر ابزارها هستند. دلیلش این است كه جنگ خودش در عین اینكه خرابی به بار می آورد سبب یك نوع تحول و پیشروی هم هست، زیرا ملتها در حال جنگ در اثر رقابت جنگی- چون مسئله ی موت و حیات در كار است- نهایت تلاش را برای حفظ و بقای خود به كار می برند و دانشمندان هر كشوری حداكثر كوشش را برای ساختن ابزار جنگی مصروف می دارند كه این مقدار كوشش در حال صلح و آرامش عملی نیست، یعنی یك چنین شرایط فوق العاده ای لازم است تا مغزها [حداكثر تلاش خود را به كار برند. ]
می گویند مغزهای انسانها اغلب آن حداكثر نیروی خود را به كار نمی برند، شاید یك صدم نیرویی را كه می توانند به كار ببرند، به كار می برند. اغلب، اشخاص می میرند در حالی كه مثلاً 90
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 108
یا 95 درصد مغز آنها به صورت ماده ای است كه مورد استفاده قرار نگرفته است. ولی وقتی كه مسئله ی رقابت مثبت در كار باشد آنگاه روی مغزها فشار می آید و آن وقت است كه اختراعات صورت می گیرد و ابزار جنگی اختراع می شود، ولی جنگ كه خوابید همان اختراعات در مسائل تولیدی مورد استفاده قرار می گیرد. بعد از همین جنگ دوم جهانی، خیلی از این اختراعات [1]در راه تولید به كار گرفته شد. كارخانه هایی كه در حین جنگ برای ساختن ابزارهای جنگی به وجود آمده بود در حین صلح برای تولید مورد استفاده قرار گرفت، یعنی از همان ماشینهای بسیار قوی برای تولید وسائل دیگر استفاده شد.
پس جنگها منشأ تحولات هست و این امر نظریه ی ماركسیسم را نقض می كند؛ یعنی جنگها علت تكامل ابزار تولیدند نه تكامل ابزار تولید علت آنها باشد. آنها علت تكامل ابزار تولیدند و به نوبه ی خود علت چیزهای دیگر.
- می گویند خود همین جنگ معلول روابط تولید بوده، یعنی خودش در درجه ی اول معلول به دست آوردن شرایط اقتصادی بهتر است، بعد می تواند علت تغییر ابزار هم باشد.
استاد: درست است، ولی ما این مطلب را از جنبه ی دیگر بحث كردیم. اولاً خود این مسئله به این سادگی قابل قبول نیست. هرگز همه ی جنگهای دنیا برای مقاصد اقتصادی نیست. آیا واقعاً همین جنگ جهانی دوم را می شود این طور توجیه كرد؟ یك وقت شما می بینید كه یك دیوانه ای در رأس یك كشور قرار می گیرد، اصلاً سرنوشت دنیا را عوض می كند. آیا آن جاه طلبی هیتلر و موسولینی، شخصیت خاص آنها و فكر «نژاد ژرمن برترین نژادهاست» [در وقوع این جنگ ] بی اثر بوده؟ اینها همه فقط شعار بوده و در زیر اینها مقاصد اقتصادی بوده است؟ یا او می خواست امپراطور جهان بشود، جنون امپراطوری جهان در كلّه اش پیدا شده بود و همینها بود كه این جنگ را به وجود آورد.

همان طور كه عرض كردم بعدها روی اینها بحث می كنیم.
- . . . می گوید: تمام جنگها به خاطر رسیدن به وضع اقتصادی بهتر است و خلاصه، جنگِ اقتصادی است نه جنگ سیاسی. مثال می زند به اینكه قدرت مصر قدیم به خاطر داشتن معادن آهن بود. . .
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 109
استاد: بله، گفتیم اینها را با همدیگر مخلوط كرده. اینكه ثروت منشأ قدرت است یك مسئله است، و اینكه ثروت عامل محرك انسانهاست مسئله ی دیگری است. ویل دورانت هم اینها را مخلوط كرده است.
- . . . مثلاً می گوید: جنگ تروا به خاطر زیبایی یك زن هرزه روی نداده، جنگ معروف تروا كه می گویند به خاطر یك زن. . . بعد می گوید اگر وجود هلن واقعاً راست باشد فقط بهانه ای بوده برای روپوشی مقاصد اقتصادی. . .
استاد: ژرژ پنجم انگلستان (پدر بزرگ ملكه الیزابت) به خاطر یك زن از سلطنت صرف نظر كرد. او عاشق زنی شد و مقررات انگلستان اجازه نمی داد كه با آن زن ازدواج كند و او هم پافشاری داشت.

آخر گفتند از یكی از ایندو باید صرف نظر كنی، یا از تخت سلطنت یا از آن زن. او هم با كمال رضایت از سلطنت صرف نظر كرد. حال اینها این را چگونه توجیه می كنند؟
- . . . می گوید: «توجه كنید كه چگونه كار كردن غلامان برای یونانیان سبب شد كه صنعت و اختراع در یونان قدیم پیشرفت نكرد و چگونه اسارت زنان موجب شد كه عشق حقیقی رشد نكند و مردان به پسران عشق ببازند و چگونه پسردوستی در هنر پیكرتراشی یونانیان اثر كرد. »
استاد: این چه حرفی است؟ ! به هنر مربوط نبوده. اگر زنها اسیر نمی بودند، به جای مجسمه ی پسر مجسمه ی زن می تراشیدند.
شك ندارد كه در مسئله ی هنر یا علم، یك فراغتی برای هنرمند یا عالم و یا فیلسوف لازم است، یعنی باید شرایط زندگی او به گونه ای باشد كه به او مجال و فرصت بدهد. چرا در قدیم می آمدند مدرسه می ساختند با حجره های آماده و مهیا، و موقوفه هایی قرار می دادند برای كسانی كه می آیند تحصیل كنند؟ یا امروز چرا به محصل كمك تحصیلی می دهند و برای او خوابگاه در نظر می گیرند؟ برای اینكه یك محصل باید خیالش از این جهات آسوده و راحت باشد تا برای تحصیل علم فراغت داشته باشد. یك هنرمند هم باید زندگیش آسوده و مرفه باشد تا بتواند فكرش متمركز در كار هنر باشد، و الاّ آدمی كه از یك طرف از صبح تا غروب یك كار سنگین بدنی می كند بدیهی است كه دیگر شب نمی تواند چند ساعت كار علمی یا هنری بكند. این است كه جامعه هایی كه مردمش دائماً درگیر معیشت هستند، در میان آنها هنر و علم رشد نمی كند چون
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 110
فراغتی برای آن ندارند. ولی این به مسئله ی زیربنا و روبنا مربوط نیست.
- . . . می گوید: «اختلافات مذهبی وقتی شروع شد كه اسرای آلمانی به هوش آمدند و پولی كه از جیب رعایایشان به صندوق واتیكان می رفت به جیب خود ریختند. » همچنین می گوید پدید آمدن فرقه ی پروتستان در مذهب پروتستان علت اقتصادی داشته و هیچ منشأ فكری- كه مثلاً یك طبقه ی روشنفكر پیدا شوند كه بفهمند برخی امور خرافات و اشتباه است- نداشته، بلكه می خواستند آن هدیه ها و باجهایی كه به جیب واتیكان می رفته به طرف خودشان بیاید.
استاد: آن دو مقاله ای كه آقای حمید عنایت در سه چهار سال پیش در مجله ی نگین نوشتند كه خلاصه ای بود از یك كتاب، دو مقاله ی خیلی حسابی بود و ظاهراً بعد همان دو مقاله در كتاب جهانی از خود بیگانهچاپ شد. آن كتاب ظاهراً از دانشمند معروف، ماكس وبر است كه او نظریه اش درست عكس نظریه ی ماركس است و می خواهد بگوید كه همیشه یا خیلی اوقات عوامل معنوی به وجود آورنده ی عوامل اقتصادی بوده اند نه برعكس، و مثال می زند به انقلاب پروتستان و اینكه اصلاً سرنوشت اروپا را این انقلاب عوض كرد و خود انقلاب پروتستان را معلول برخوردهایی می داند كه دنیای مسیحیت با مشرق زمین پیدا كرد، یعنی عكس این چیزی كه ویل دورانت اظهارنظر می كند. خیلی مقاله ی خوب و عالمانه ای است.
- . . . می گوید: «افراد ممكن است برای انگیزه های غیر اقتصادی كار كنند مثلاً خود را برای فرزندانشان یا دوستانشان و یا خدایانشان فدا كنند، اما این قهرمانیها و حماقتهای پراكنده در تعیین سقوط و یا اعتلای اقوام اهمیتی ندارد. »
استاد: بنابراین اگر كسی برای فرزندش فداكاری كند حماقت است، و به طریق اولی اگر برای بیگانه فداكاری كند حماقت است. پس به طور كلی فداكاریها حماقت است. فداكاری كه نمی تواند علل اقتصادی داشته باشد؛ یعنی شخص فداكاری كند كه بعد به یك هدف اقتصادی برسد؟ ! این طور كه نیست. طبق این منطق هركس كه فداكاری می كند حماقت می كند.
- الآن خودشان در آنگولا دارند حماقت می كنند.
استاد: بله. البته می گوید از نظر رؤسا همین طور هم هست. آن رؤسا یك عده احمق را به كار
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 111
واداشته اند و آنها استفاده اش را می برند. اصلاً توجیه این فلسفه این است كه این كار حماقت است.
- . . . می گوید: در كمین هر حادثه ی بزرگی عوامل اقتصادی نشسته است. . . و آنجا كه لینكلن برده ها را آزاد ساخت اقدام جنگی بود برای ضعیف ساختن جنوب. . .
استاد: این منطق همان منطق گربه می شود. خلاصه ی مطلب این می شود كه همه ی انسانها مثل گربه ها هستند. همان طوری كه هیچ گربه ای محض رضای خدا موش نمی گیرد، انسانها هم [به خاطر نوع دوستی و اخلاق كاری انجام نمی دهند. ] قصه، قصه ی گربه است و موش گرفتن. در زیر هر جریان كه اسمش را جریان انسانی می گذاریم یك مسئله ی موش گرفتنی در كار است.
- می گوید: در هر وضعی و در هر حالی غایت و مقصد، احتیاجات مادی است و جمله بندی های اخلاقی سرپوش و روپوش است و حتی ایده آل ها و غایات اجتماعی هم همین طور است، یعنی تمام ایده آل ها و غایات اجتماعی نیز بالاخره رسیدن به اقتصاد است.
استاد: بعضی از ماركسیستها مثل ژرژ پولیتسر آمده اند تفكیك كرده اند [میان ایده آلیسم فلسفی و ایده آلیسم اخلاقی ] چون دیده اند این حرفها جای خیلی كوبنده ای برای ماركسیسم است. آمده اند ایده آلیسم اخلاقی را وضع كرده اند كه ما منكر ایده آلیسم فلسفی هستیم ولی طرفدار ایده آلیسم اخلاقی. «طرفدار ایده آلیسم اخلاقی هستیم» یعنی چه؟ ! اساساً این فلسفه جایی برای ایده آلیسم اخلاقی باقی نمی گذارد. مطابق این فلسفه كه محرك انسان را جبراً علل اقتصادی می داند و در زیر هر پرده ای یك امر اقتصادی [را مستور] می داند، ایده آلیسم اخلاقی هم یعنی روی پرده؛ زیر پرده چیز دیگر است، ماتریالیسم اقتصادی است. پس این چه ایده آلیسم اخلاقی است؟ ! طبق خود فلسفه ی ماركسیسم، این شعارهایی كه الآن ماركسیستهای دنیا- به قول خودشان- به نفع ملتهای استثمارشده می دهند چه ماهیتی دارد؟ شعارهایی كه علیه امپریالیسم می دهند چه ماهیتی دارد؟ شعارهایی كه له مردم استثمارشده می دهند چه ماهیتی دارد؟ (چین می گوید، شوروی هم می گوید. ) آیا این غیر از این است كه- طبق همین فلسفه- خودش می گوید حرف مرا باور نكن؛ من هم كه می گویم، یك مطامعی دارم؛ من هم گرگ دیگری هستم مثل آن گرگ. عجالتاً مقصود گرگانه ی خودم را زیر این شعارها پنهان كرده ام. قصه ی همان شعری است كه سعدی آورده:

شنیدم گوسفندی را بزرگی
رهانید از دهان و چنگ گرگی
شبانگه كارد بر حلقش بمالید
روان گوسفند از وی بنالید
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 112
كه از چنگال گرگم در ربودی
چو دیدم عاقبت گرگم تو بودی
تو هم كه آمدی مرا از چنگال گرگ نجات دادی به خاطر من نبود؛ به جای گرگ، تو می خواستی مرا بخوری. این فلسفه می گوید مسئله این است كه من هم هرچه می گویم صلح، انسانیت و حمایت از [محروم و مظلوم ] دروغ می گویم، زیر حرفهای خودم مطامعی دارم. اینها [در پاسخ به این اشكال ] چه می گویند؟
- آیا نمی گویند مطامع اقتصادی برای خود آنهاست نه برای ما؟
استاد: «برای آنها باشد نه برای ما» یعنی از نظر من جنبه ی اخلاقی دارد. وقتی كه من ایثار می كنم و به دیگری می دهم، برای او جنبه ی اقتصادی دارد ولی برای من جنبه ی اخلاقی دارد. من از خود می بُرم و به او می دهم. در حالی كه این فلسفه می گوید اصلاً این حرف معنی ندارد.
- به همین جهت چون ایمان به فلسفه شان دارند می روند سراغ كارگرها و طبقه ی دهقان كه از این رشد محرومند یعنی واقعاً تحمیق می شوند.
استاد: تعجب این است كه طبقه ی به اصطلاح روشنفكر یا باید گفت نیمه روشنفكر یعنی طبقه ی دانشجو [فریب شعارهای اینها را می خورند! ] این یك حقیقتی است. مولوی شعرهایی دارد راجع به «نیم ها» كه من خیلی اوقات فكر كرده ام مقاله ای تحت عنوان «نیم ها» بنویسم كه خیلی چیزها وجود ناقصش خطرش بیشتر از عدم محض است. می گویند غزالی راجع به علم این حرف را زده و گفته است: «هر چیزی وجود ناقصش به از عدم محض است مگر علم كه وجود ناقصش بدتر از عدم محض است» و ریشه ی این حرف معلوم است. آدمی كه هیچ عالم نیست، چون می داند عالم نیست لااقل در مقابل عالم تسلیم است. مثل كسی كه طبیب نیست و می داند كه طبیب نیست، دیگر لااقل در مقابل طبیب تسلیم است و در نتیجه از وجود طبیب بهره می برد. ولی نیمچه طبیب چون خودش را طبیب می داند تسلیم یك طبیب نیست، می خواهد از همان علم ناقصش استفاده كند، در نتیجه به جای سود زیان می برد. از همین جا بروید سراغ نیمچه مجتهدها و نیم روشنفكرها و نیم های دیگر، اینهایی كه یك چیزكی می دانند. گفت:

قُلْ لِلَّذی یَدَّعی فِی الْعِلْمِ فَلْسَفَةً
حَفِظْتَ شَیْئاً وَ غابَتْ عَنْكَ اَشْیاءُ
چیزكی می دانند و چیزها نمی دانند. اتفاقاً اینها خطرشان بیشتر است. چهارتا شعار می شنوند، بدون اینكه متعمق بشوند و درست فكر كنند و دریابند؛ می بینید این چهارتا شعار اینها را از جا حركت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 113
می دهد.
- برای جلسات آینده، كار چه می شود؟
استاد: اگر این كتابماتریالیسم تاریخیرا- كه تقریباً متون گفته های رهبران ماركسیسم است و از بهترین كتابهایی است كه در باب فلسفه ی تاریخ نوشته شده و مربوط به دوره ی نهضت توده ای در بیست و پنج شش سال پیش است- یك دوره می خواندیم خیلی خوب بود.
- نوشته ی چه كسی است؟
استاد: اسم مستعار است به نام «پ رویان» . از قضاوتهایش معلوم است كه یك ماركسیست خیلی اصیل بوده، ولی عمده این است كه آن متونی كه از آنها نقل كرده الآن در دسترس ما نیست و در این جهت بسیار كتاب خوبی است. تمام آن از متون اصلی است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 114
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 115

[1] مثلاً بمب در آن زمان اختراع شد، اتم را در آن دوره كشف كردند و خیلی چیزهای دیگر.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است