در
کتابخانه
بازدید : 1648046تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Collapse جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
قبلاً اشاره ای كردیم گفتیم در این مسئله كه آیا انسان، اجتماعی آفریده شده یا فردی و اجتماع به او تحمیل شده، دو نظریه است: یكی همان نظریه ی معروف ارسطو و یكی هم نظریه ای كه در عصر اخیر پیدا شده كه شاید بیشتر همان نظریه ی [ارسطو] را تأیید می كنند و این حرف هم تا حدی همان [نظریه است. ] نظریه ی ارسطو نظریه ی درستی است. انسان در فطرتش، هم فطرت فردی دارد و هم فطرت اجتماعی، به این معنا كه در عین اینكه استعدادهای انسانی را همه ی افراد دارند ولی این استعدادها طوری تعبیه شده است كه همه مشابه و همسطح نیستند و اگر چنین می بود اساساً زندگی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 147
اجتماعی غیرممكن بود. اصل «كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ» [1]را دو جور می شود معنی كرد. یكی اینكه هر گروهی هرچه را دارند، چون دارند به آن شادمانند، یعنی این شادمانی بعد از داشتن پیدا می شود: هركسی هرچه دارد به دلیل اینكه دارد به آن دلخوش است. دیگر اینكه اشخاص، اول به آن خوشند بعد انتخاب می كنند. از آن جهت به آنچه دارند خوشند كه طبیعت، هركسی را به سوی همانچه كه بیشتر استعدادش را دارد راهنمایی می كند. مثلاً اگر همه ی مردم مثل ابوریحان بیرونی باشند یعنی دیوانه ی علم باشند اصلاً جامعه می خوابد. در یكی استعداد فنی هست، در یكی استعداد تجاری هست و. . . البته همه ی استعدادها در همه هست اما در یكی وفورش در این قسمت است، در دیگری وفورش در آن قسمت است و همین سبب می شود كه مردم به طور طبیعی گروه گروه شوند.

شما می بینید حتی در یك خانواده ذوقها مختلف است، رشته هایی كه افراد آن خانواده انتخاب می كنند (هستند افرادی كه واقعاً انتخاب می كنند) متفاوت است و ذوقشان مختلف كشیده می شود و این خودش یك نوع حالت طبیعی اجتماعی است، یعنی فطرت اجتماعی انسان اقتضا می كند كه هریك از انسانها [به سوی رشته ای كشیده شود به طوری كه ] افراد تا حدی حالت اعضای یك اندام را پیدا می كنند، و لهذا بسیاری از امور از نظر جریانهای اجتماعی قابل پیش بینی نیست ولی فطرت كار خودش را می كند. مثلاً در یك شرایطی یك چیزی بكلی همه ی شرایط علیه اوست كه انسان فكر می كند این دیگر باید بكلی از بین برود، یك وقت می بینید همان از یك جای دیگر جوانه می زند.
ویل دورانت در كتابدرسهای تاریخ- كه كتاب بدی نیست از این نظر كه نكته های زیادی دارد ولی نه به اندازه ی كتابهای علمی- در بحثی كه راجع به دین دارد (او خودش یك آدم ضد دین است) می گوید: «دین صد جان دارد، هرچه او را بكُشند دومرتبه زنده می شود. » می گوید در خیلی جاهای دنیا بوده كه دین را ریشه كن كرده اند- مثال هم می آورد- دومرتبه جوانه زده است، دین نمی میرد. البته او به آن تعبیری كه ما می گوییم نمی گوید پس معلوم می شود دین از فطرت بشر ناشی می شود. . . [2]
آری، در حالی كه تمام شرایط اجتماعی بر ضد یك جریان است، می بینید آن چیزی كه فطرت فرد و فطرت جامعه است و نباید از بین برود از یك جای دیگر و بلكه از جاهای دیگر طلوع می كند، چنانكه دهها نفر امثال من در آن زمان همین طور بودند.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 148
غرض این است كه این فطرت در همه ی افراد هست اما گاهی می بینید در یك فرد جوشش بیشتری دارد، و عللش را هم انسان نمی تواند به دست بیاورد كه چگونه است كه در این فرد جوشش بیشتری دارد. اجمالاً انسان می فهمد كه حساب دیگری در كار است ماورای [حس و ظاهر. ]
- آیا انسان می تواند فطرت را به دست خودش از بین ببرد یا آن را رشد بدهد؟
استاد: بله، اتفاقاً این امر در انسان هست و مسئله ی خیلی خوبی هم هست، مسئله ای است كه از نظر معارف اسلامی فوق العاده قابل تأمل است و من یادداشتهای زیادی در این زمینه دارم و فلاسفه و عرفا در این زمینه خیلی بحث كرده اند. این به صورت یك استعداد است در انسان و مانند هر استعداد دیگری قابل رشد دادن است و باز مانند هر استعداد دیگری قابل محو كردن و از بین بردن است كه این در واقع به منزله ی خشكاندن است و حتی قابل این هست كه ضدش بر آن تحمیل شود كه در نتیجه صورت روح انسان [دگرگون می شود] چون شخصیت انسانی انسان به همان فطرتهای انسانی اوست. هرچه انسان آن فطرتها را رشد بدهد، به قول حضرات آن صورت ملكوتی انسانیِ خودش را رشد داده، یعنی همان طور كه جسماً و بدناً انسان است روحاً هم انسان خواهد بود. ولی ممكن است درست در جهت عكس باشد، یعنی بر ضد فطرت خودش رفتار كند. [در این حالت، صورت ضد فطرتش در او منتقش می شود. ] حكمای الهی می گویند رابطه ای است میان روح و بدن: اَلنَّفْسُ وَ الْبَدَنُ یَتَعاكَسانِ ایجاباً وَ اِعْداداً. می گویند همین طور كه هر عمل موافق یك فطرت آن فطرت را رشد می دهد، هر عمل ضدی نیز یك صورت ضدی در انسان منتقش می سازد و اگر این صورت ضد، زیاد تكرار شود و به صورت یك ملكه درآید، آن صورت باطنی عوض می شود و تبدیل به صورت دیگری می گردد و این همان است كه به آن «مسخ» می گویند، «مسخ درونی» یعنی انسان در درون خودش مسخ می شود بدین معنا كه آن فطرت اوّلی از بین می رود.

[1] روم/32.
[2] [در اینجا چند دقیقه از بیانات استاد روی نوار ضبط نشده است. قرائن نشان می دهد كه در این چند دقیقه استاد شهید داستان مهاجرت خود در سنین نوجوانی به مشهد و قم برای تحصیل علوم دینی- علی رغم مخالفت شدید رضاخان و اربابانش با روحانیت- را نقل كرده اند. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است