در
کتابخانه
بازدید : 1648429تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Collapse جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اگر ما به «فطرت» قائل نباشیم «مسخ» معنی ندارد. اینكه امروز كافكا و دیگران از «مسخ» دم می زنند، اگر فطرتی نباشد اصلاً مسخی وجود ندارد. مثلاً این دیوار مسخ ندارد چون لااقتضاء است از اینكه ما در آن چه نقشی ایجاد كنیم؛ هر نقشی وارد كنیم همان نقش خودش را وارد كرده ایم و به نقشی دون نقش، اولویت ندارد. ولی اگر شما به درختی كه استعداد یك میوه ی بالخصوص را دارد میوه ی دیگری را تحمیل كنید طبیعتش را عوض كرده اید، درباره ی او «مسخ» معنی دارد. (البته اگر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 149
پست تر از خودش باشد «مسخ» است. ) در اثر تكرار اعمال خلاف فطرت، باطن انسان تدریجاً مسخ می شود. اینكه می گویند گناه اثر می گذارد، طاعت هم اثر می گذارد همین است. اگر انسان عملی را كه با طبیعت یك حیوان دیگر مشابهت دارد نه با طبیعت انسان- مثلاً با طبیعت سگ مشابهت دارد نه با طبیعت انسان- یك عمل ضد انسانی، یك عمل فجیع را تكرار كند، كم كم صورت معنا و صورت باطن او- در واقع و نفس الامر نه به صورت یك مَجاز- تبدیل به یك سگ می شود.
مسخی كه در امتهای انبیاء گذشته بوده همین است نه اینكه آنها انسان بودند بعد آن پیغمبر آمد انسانها را سگ كرد. آنها در واقع سگهایی بودند و باطنشان سگ بود و آن حداكثر اعجاز این است كه ناگهان بدن تبدل پیدا می كند به شكلی كه متناسب با همان روح واقعی است و لذا این افراد اگر مسخ هم نشده بودند و می مردند، به همان صورت [محشور می شدند. ] این است كه می گویند در قیامت فقط بعضی از افراد انسان به صورت انسان محشور می شوند و باقی دیگر مردم به صورت حیوانهای مختلف، به صورت هر حیوانی كه كارهای آن فرد ملكات آن حیوان را در او به وجود آورده است محشور می گردند. در قرآن است: یَوْمَ یُنْفَخُ فِی اَلصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً [1]. در قیامت، مردم در گروههای مختلف محشور می شوند كه در روایات آمده بعضی به صورت سگ، بعضی به صورت خوك، بعضی به صورت گربه، بعضی به صورت مورچه و. . . هركدام به صورت ملكات آن حیوان [محشور می شوند. ]
پس معلوم می شود كه فطرت را، هم می شود مسخ كرد و هم می شود رشد داد. این مسئله ی نامربوطی كه اینها- اصلاً خودشان هم نمی فهمند چه دارند می گویند- به نام «از خود بیگانگی» طرح كرده اند، تا فطرتی نباشد «از خودبیگانگی» وجود ندارد. آخر «خود» چیست كه از «خود» بیگانه شده. اول تو «خود» ت را بشناس، اول «خود» را به من معرفی كن كه خود چیست، بعد بگو آن چیز او را از او بیگانه می كند. «خود» را نشناخته دم از «از خود بیگانگی» زدند. مسئله ی مسخی كه در معارف اسلامی هست همین مسئله ی «از خود بیگانگی» است، یعنی «خود غیر خود شدن» است ولی خود انسان تبدیل به غیر انسان شدن است. تا ما برای انسان یك واقعیتی، یك فطرتی، یك ماهیتی قائل نباشیم [نمی توانیم قائل به «از خود بیگانگی» شویم. ] اینكه برخی آمدند انسان را یك ظرف خالی دانستند و گفتند «انسان آن چیزی است كه جامعه او را بسازد و هرچه دارد همان است كه جامعه به او داده است و انسان صد درصد یك پدیده ی اجتماعی است» یعنی انسان خودش چیزی نیست، مثل یك دیوار است كه در ذات خود چیزی نیست، هر رنگی كه از خارج به آن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 150
بدهند همان است و خودش بی رنگ مطلق است.
این مسئله ی «خود و ناخود» كه خود واقعی چیست و خود تحمیلی چیست و حتی خود خیالی چیست، یك بحث بسیار عالی و عمیق است كه ان شاء اللّه در جای خود در این باره بحث خواهیم كرد.
- در مورد رابطه ی فرد و اجتماع، آیا شما چنین تقسیم بندی نكردید كه تأثیر فرد در اجتماع متغیر است، ممكن است افرادی پیدا شوند كه اجتماع را تغییر دهند و بسازند ولی افراد دیگر خیلی كمتر تأثیر دارند؟
استاد: همان مسئله ی نقش قهرمانان است كه در گذشته درباره اش بحث كردیم. در مسئله ی قهرمانان هم اینها سعی دارند كه اصلاً نقش قهرمانان را هیچ حساب كنند، قهرمانان را صرفاً و صرفاً مظهر خواستی كه در جامعه هست تلقی كنند و برای قهرمان هیچ امتیازی قائل نباشند. در آنجا مثال زدیم، گفتیم اگر دو سر ریسمان نازكی را به دست دو نفر بدهند كه اینها با قدرت زیاد بكشند این ریسمان بالاخره پاره می شود چون زور اینها از مقاومت ریسمان بیشتر است، منتها ریسمان از جایی پاره می شود كه ضعیف تر است. اگر آن نقطه را تقویت كنیم و دوباره ریسمان را بكشند، در نقاط باقیمانده هركدام ضعیف تر است از همان جا ریسمان پاره می شود. هر كدام را تقویت كنیم، بالاخره ریسمان از جایی پاره می شود و نمی شود كه از هیچ جا پاره نشود.
همچنین آبی كه در زیر زمین هست و می خواهد از جایی بجوشد، بالاخره از جایی می جوشد.

اگر فلان جا مناسب تر است از آنجا می جوشد، اگر آنجا را محكم كنیم از جای دیگر می جوشد.
مثال دیگر: وقتی كه خون انسان فاسد باشد، در نقطه ای از بدن زخمی پیدا می شود. اگر شما آنجا را معالجه كردید از یك جای دیگر سر در می آورد، ولی اگر از درون معالجه كنید دیگر بكلی پاك می شود.
اینها نیز اینچنین فكر می كنند، می گویند نابغه مظهر خواست جامعه است. اگر او نبود یكی دیگر به جای او پیدا می شد، اگر او نبود یك كس دیگر به جای او پیدا می شد و همین طور.

[1] نبأ/18.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است