در
کتابخانه
بازدید : 1648165تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Collapse جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
این نظریه، نظریه ی درستی نیست. گفتیم راسل در كتابجهان بینی علمیراجع به نوابغ علمی مثال می زند، می گوید اگر كسی می آمد حدود صد نابغه ی علمی ای را كه در سه چهار قرن اخیر پیدا شدند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 151
انتخاب می كرد و همه ی اینها را می كشت و از بین می برد، قطعاً علم امروز به این مرحله نمی رسید.

این طور نیست كه علم می خواسته از یك جایی پیدا بشود، حالا گالیله بود گالیله این كار را كرد، گالیله نبود بجایش «مالیله» پیدا می شد. اگر هم پیدا می شد صدسال بعد پیدا می شد. چنین نیست كه نابغه هیچ نقشی در تاریخ نداشته باشد. مثلاً چگونه می شود گفت كه این خواست جامعه بوده كه كتابها و آثار بوعلی سینا پیدا بشود؛ اكنون در وجود او ظهور كرده، اگر او نبود یك كس دیگر در همان زمان پیدا می شد و همان كار را می كرد. این جور نیست. اگر او نبود شاید صدسال، دویست سال بعد چنین كسی پیدا می شد. افرادی كه این جور نبوغ دارند، افرادی كه یك شخصیت فردی دارند قهراً روی جامعه اثر می گذارند. اینها حركت جامعه را سریعتر می كنند. اگر بوعلی سینا پیدا نشده بود دیگر بهمنیار زمان خودش هم پیدا نمی شد، ولی بوعلی سینا كه پیدا می شود بهمنیارهایی در زمان خود او به وجود می آورد، و بهمنیارها كه پیدا می شوند یك سلسله كارها انجام می دهند.

پس اینها حركت جامعه را سریعتر می كنند. این است كه نقش فرد را در جامعه نمی توان انكار كرد.
- اینكه افراد را تشبیه می كنند به خمیر كه هرچه جامعه آنها را بسازد به همان شكل در می آیند. . .
استاد: برای اینكه فردیت را اصلاً قبول ندارند. ولی این جور نیست.
- افرادی هم هستند در تاریخ كه واقعاً جامعه آنها را ساخته است.
استاد: در آن مثال آب كه ذكر كردم همین طور است. به قول شما اینها خمیری هستند كه جامعه اینها را به هر شكل كه بخواهد می سازد. افراد، ماده ای هستند كه جامعه آنها را می سازد ولی ماده ها مختلفند. یك ماده صد درصد منفعل از جامعه است، مثل گچ شُلی كه هر قالبی كه برایش انتخاب كنند آن قالب را می پذیرد. اگر قالب كلّه ی سقراط درست كنند، از این گچ كلّه ی سقراط درست می شود، اگر قالب موش باشد موش درست می شود. ولی بعضی ماده ها در مقابل قالبها عصیان دارند. البته همه ی افراد كم و بیش از جامعه اثر می پذیرند جز پیغمبران كه آن هم اعتقاد ماست كه هیچ از جامعه ی خود متأثر نمی شوند. البته حرف، حرف درستی است منتها چون در سطح اینها نیست اكنون ما بحث نمی كنیم. اینها موجوداتی هستند به قول حكما «مكتفی بذاته» یعنی فقط از درون خودشان مدد می گیرند و روی جامعه ی خود اثر می گذارند و از جامعه در حدودی اثر می پذیرند كه به شخصیت آنها ارتباط ندارد، مثلاً زبان جامعه را می گیرند. به هر حال افراد نابغه نیز همیشه در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 152
مقابل جامعه ی خود حالت عصیان دارند.
اگزیستانسیالیست ها كه اصالت فردی هستند، روی مسئله ی «عصیان» تكیه كرده اند. اینها در حد افراط در مقابل اصالت اجتماعی ها ایستاده اند و حرفشان تا حدی حرف درستی است و آن این است كه فرد در مقابل جامعه ی خود قدرت عصیان دارد و قهراً این قدرت عصیان در نابغه ها بیشتر است. در هر فردی قدرت عصیان هست اما بعضی افراد آنقدر ضعیفند كه اگر نگوییم صدی صد، صدی نود و نه منفعل از جامعه هستند، فقط می پذیرند و پذیرنده هستند. ولی افراد دیگری هستند كه اگر صدی ده بپذیرند، صدی نود می خواهند روی جامعه ی خود اثر بگذارند و جامعه را تغییر دهند و این به شخصیت فردی آنها مربوط است.
- آیا در این نود درصد، خودش خودش را می سازد؟
استاد: بله، یعنی به شخصیت فردی اش مربوط است. شخصیت فردی اش كه این جور هست، در مقابل تأثیری كه جامعه می گذارد عكس العملی ایجاد می كند. بسا هست كه آن عكس العمل صد درصد مخالف وضع آن جامعه است كه علیه جامعه ی خودش قیام می كند، یا تركیبی است از آنچه كه جامعه داده و آنچه كه شخصیت خودش اقتضا كرده كه به قول اینها می شود «سنتز» .
این حرفی كه بعضی در باب افراد می گویند حرف درستی است. می گویند ذكورت و انوثت همین طور كه در اجسام هست در ارواح هم هست؛ یعنی همین طور كه انسانها از نظر جسمی بعضی مذكّرند و بعضی مؤنّث، بعضی فاعلند و بعضی منفعل، از نظر روحی هم بعضی افراد همیشه فاعلند یا بیشتر از آن كه منفعل باشند فاعلند و بعضی افراد بیشتر منفعلند. مثلاً افرادی استعداد رهبری دارند. اینها را تحت رهبری هركس قرار دهید خودشان را فاسد می كنید آنها را هم فاسد می كنید.

اصلاً اینها باید رهبر باشند. و افراد دیگری فقط استعداد مریدی و تبعیت دارند. گویی خدا اینها را ساخته كه مرید كسی باشند، حال مرید این نشد مرید یك نفر دیگر، مرید آن نشد مرید یك نفر دیگر؛ همیشه باید كسی را پیدا كند كه او را برای خودش پیشوا و رهبر و مطاع بداند و خودش را فانی در او بكند، یعنی از او بخواهد بگیرد؛ ولی هیچ قدرت آن را ندارد كه او یك كس دیگر را رهبری كند و دیگری را در خودش فانی كند.
این اختلافات در افراد هست. چگونه می توان منكر اینها شد؟ ! همین كه بعضی افراد بیشتر رهبر و فاعل آفریده شده اند و بعضی افراد بیشتر منفعل آفریده شده اند نقش قهرمانان را روشن می كند. قهرمانها آنهایی هستند كه بیش از دیگران- حال در همه ی جنبه ها یا در یك جنبه مثلاً در جنبه ی سیاسی- [فاعل و رهبر می باشند. ] ناپلئون یا نادر افرادی هستند رهبر و سیاسی و مدیر و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 153
این گونه كه دیگران را دور خودشان جمع كنند، اراده ی خودشان را بر دیگران تحمیل نمایند و دیگران را در اراده تابع خودشان كنند؛ این طور آفریده شده اند و لذا نیرو ایجاد می كنند و می توانند همه ی اراده ها را در جهت خواست خودشان حركت بدهند. چطور می شود انسان نقش اینها را انكار كند و بگوید نابغه مظهر خواست جامعه است؟ !
البته شك ندارد كه نابغه هم اگر بخواهد بر ضدّ خواست جامعه عمل كند مثل شناگر ماهری است كه می خواهد بر ضدّ جریان آب حركت كند. این را ما انكار نمی كنیم بلكه اصلاً نابغه آن كسی است كه جریان را كشف كند و بفهمد در چه جهتی باید حركت كرد. نابغه ی كج سلیقه می خواهد جامعه را بر ضدّ احتیاجها و نیازهای آن حركت دهد و قهراً محكوم به شكست است، ولی نابغه ای كه خواست و نیازهای واقعی جامعه را می فهمد جامعه را حركت می دهد؛ و بالاخره نابغه است كه می تواند جامعه را حركت بدهد، غیر نابغه نمی تواند جامعه را حتی در جهت خواست جامعه حركت دهد. البته ما نمی گوییم كه نابغه یك آدمی است كه جامعه تابع هوس اوست. حتی پیغمبران نیز این طور نبودند. پیغمبران هم كه جامعه را حركت می دادند، در جهت فطرت حركت می دادند، یعنی اگر در مردم یك فطرت الهی و دینی نبود حضرت رسول هم نمی توانست آن حركت را در مردم به وجود بیاورد. پس ما آن جنبه ی نیاز واقعی و خواست درونی را انكار نمی كنیم ولی در عین حال می گوییم در واقع آن خواست درونی همان قوه ی منفعله است و نابغه قوه ی فاعله، یعنی آن خواست درونی حالت پذیرایی است؛ در او یك دغدغه ای هست، می خواهد در این جهت حركت كند، اقتضای حركت دارد ولی یك نیرو می خواهد كه او را حركت بدهد؛ نابغه آن نیرویی است كه می آید او را حركت می دهد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 154
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 155
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است