در
کتابخانه
بازدید : 1648219تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Collapse جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
- در بخش «فرد و جامعه» می گوید: «مردم شناسان عموماً بر این عقیده اند كه فردیت انسان اولیه كمتر از انسان متمدن بود و به نحوی كاملتر، از قالب اجتماعی خود شكل می گرفت. »
استاد: حرف خوبی است؛ یك وقتی هم بحث كردیم كه انسان تدریجاً وابستگی اش از طبیعت و از اجتماع كمتر می شود. این یك مسئله ی روحی و اخلاقی و ضد ماركسیسم می شود و آن این است كه انسان هرچه ابتدایی تر است، هم به محیط طبیعی اش وابسته تر است و هم به محیط اجتماعی اش؛ یعنی بیشتر تحت تأثیر محیط طبیعی است و شخصیتش را بیشتر محیط می سازد. و هر مقدار كه انسان در جهت آزادی تكامل پیدا می كند، هم از محیط طبیعی آزاد می شود و هم از محیط اجتماعی و خودش می شود سازنده ی خودش. می گوید مردم شناسان این حرف را زده اند. حرف خوبی هم هست.
- البته بعد تقریباً همین را رد كرده.
استاد: بسیار خوب، رد كرده باشد. مقصود این است. حال ممكن است او قبول نداشته باشد. او نشان می دهد برخی تمایلات ماركسیستی دارد. ولی مطلب این است.
- بعد می گوید: «این عنصر فریبنده ی طبیعت انسانی آنقدر از قرن به قرن و كشور به كشور تغییر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 145
كرده كه مشكل می توان آن را جز پدیده ای تاریخی متأثر از شرایط و حدود اجتماعی موجود به حساب آورد. » یعنی حرف شما می شود در مورد فطرت.
استاد: بله همین است. این ضد آن حرف است. ما این حرفش را به همین جهت قبول نداریم. ما در مسئله ی جامعه و فرد گفتیم كه در اینجا اصالت فرد است در عین اصالت جامعه. معنایش این است كه قسمتی از شخصیت انسان- نه آن جنبه ی جسمانی كه جنبه ی به اصطلاح بیولوژیك دارد- اصالتهای فطری است كه اینها به دست خلقت صورت گرفته و تغییرپذیر هم نیست(فِطْرَتَ اَللّهِ اَلَّتِی فَطَرَ اَلنّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اَللّهِ) [1]و بر روی این است كه تأثیرات اجتماعی پیدا می شود. مثلاً- حال در غیر مسئله ی دین و مذهب- در انسان به طور فطری غریزه ی علم جویی وجود دارد. این یك حالت روحیِ معنویِ فطری است، یعنی جویندگی علم را جامعه به انسان نداده است. طبق نظریه ی اینها انسان در ذات خودش یك موجود بی تفاوتی است، حتی تمایل به علم را هم محیط به او می دهد و این عشق را هم محیط برای او می آفریند. ولی طبق نظریه ی فطری چنین نیست. در انسان اساساً میل به جویندگی، كاوشگری و عقب زدن پرده ی جهالت و نادانی یك میل طبیعی است، فورانی است كه از درون انسان همیشه می جوشد و یك اصل علمی است، ولی اینكه این میل چگونه باید هدایت شود، به جامعه مربوط است. مثلاً در محیطی كه جامعه در مرحله ای است كه در آن فقط مكتبخانه وجود دارد و در مكتبخانه هم فقط می آیند از الفبا و الف زِبَر اَن و الف سرگردان و ابجد سخن می گویند، او قهراً غریزه اش به این شكل ارضاء و اشباع می شود و در واقع نقشهایی كه آن حالت طبیعی اقتضا می كند به این صورت می شود. آنگاه مثلاً اگر [آن محیط] تحت یك دین و مذهب باشد قهراً شخصیت دینی و مذهبی به او می دهد. همچنین زبانی كه به او یاد می دهد زبان همان محیط مثلاً فارسی است. ولی اگر محیط دیگری باشد صورت دیگری خواهد داشت. اما به هر حال آن سائقه ی علم در همه به طور یكسان وجود دارد. درست مثل فورانی است كه یك چشمه از زمین دارد كه از زمین می جوشد و می ریزد. این به هر حال یك فوران طبیعی است و مثلاً در یك دشت می ریزد اما اینكه بعد در این دشت چگونه با آن عمل كنند، در مسیر خودش به باتلاق بریزد یا از آن استفاده ی كشاورزی و یا استفاده ی دیگر كنند مسئله ی دیگری است، ولی به هر حال اصل فوران وجود دارد.
پس در اینجا یك فوران طبیعی [به عنوان امر فطری ] داریم و یك نقشهای اجتماعی.
نظریه ای كه در اینجا می گوید، معنایش انكار همه ی این حرفهاست. در نظریه ی فطرت، مسیر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 146
انسان را یك مقدار همان فطرت اولیه ی خود انسان تعیین می كند و یك مقدار جامعه. البته خود جامعه هم مجبور است از یك نوع فطرتی پیروی كند.
- فطرت اولیه در مورد همه ی انسانها یك شكل است یا فرق می كند؟
استاد: تقاضا البته به یك شكل است، شكلهای مختلف و متنوع نیست، منتها شدت و ضعف دارد مثل همین استعدادهایی كه شما از نظر روان شناسی در بچه ها سراغ دارید. مثلاً استعداد هنری در همه وجود دارد اما شدت و ضعف دارد، یكی بیشتر دارد یكی كمتر. هیچ كس نیست كه فاقد استعداد هنری باشد. باز در خود استعداد هنری، در انواع هنرها و كارهای فنی وامور مربوط به زیبایی و این جور چیزها نیز استعدادها متفاوت است، یكی در این قسمت استعداد بیشتری دارد یكی در آن قسمت. مثلاً طاهر خوشنویس از اول یك عشقی به خط داشته. جز با یك عشق فوق العاده امكان ندارد كه یك انسان این همه چیز بنویسد، مثلاً چهل قرآن به خطوط مختلف، درشت تر، ریزتر و امثال اینها بنویسد. ذوق هنری در همه ی افراد هست اما در یكی بیشتر در یكی كمتر؛ و خصوصیتش هم فرق می كند، در یكی به این شكل است و در یكی به آن شكل.
یا مثلاً همین علاقه ی به تعلّم در همه ی افراد هست ولی خیلی شدت و ضعف دارد. فردی را شما می بینید به صورت یك آدمی در می آید كه اصلاً دیوانه ی علم است؛ یعنی همه چیز را در مقابل علم فراموش می كند، هیچ چیزی برایش اصالت ندارد و فقط می خواهد بفهمد. ولی دیگری در عین اینكه او هم به تعلّم عشق می ورزد اما به آن شدت نیست. اختلافات در میان افراد هست بدون آن كه در اصل اصول با همدیگر اختلاف داشته باشند. همه، همه ی استعدادها را دارند.

[1] روم/30.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است