در
کتابخانه
بازدید : 1648008تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Collapse تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در سال 25 كه مرحوم آقا سید ابوالحسن فوت كرد و آقای بروجردی مرجع شد من در فاصله ی چند روز گفتم تمام مشكلات من در باب خلافت حل شد، یعنی گذشته را در پرتو حال شناختم. آقای آقا سید ابوالحسن بود و مرجع كل فی الكل و من حدود هشت سال بود كه در قم بودم و افراد زیادی را می شناختم كه آدمهای خوبی بودند. یكمرتبه می خواست یك قدرت بزرگ روحانی از مقامی به مقام دیگر منتقل شود، یك امتحان بسیار بزرگ. من یكمرتبه دیدم مثل اینكه حوزه ی قم زیرورو شد. یك حالت هول عجیبی به افراد افتاد. حال، هركسی گرایشی به یك آقا داشت. در راه گرایش به این آقا و كوبیدن بقیه ی آقایان همه چیز فراموش شده بود. مثل اینكه موقتاً همه، همه چیز را فراموش كرده بودند. یك حالت جنون آمیزی به وجود آمده بود. این آن را تعدیل می كرد و آن یكی را تفسیق، و دیگری بعكس. گفتم سبحان اللّه! بشر چه موجودی است! پس اگر روزی پیغمبری بخواهد بمیرد و یك خلافت به آن عظمت بخواهد منتقل شود، می بیند آن عادلترین عادلها تبدیل می شود به فاسق ترین فاسقها.
از امتحانهایی كه در زمان حاضر برای بشر پیش می آید انسان می تواند طبیعت بشر در گذشته را بفهمد، كه می فهمد. همین ماها هم اگر بودیم از همین كارها می كردیم. چیز عجیبی نیست كه انسان فكر می كند آدمهای خیلی استثنایی آمدند خلافت علی علیه السلام را غصب كردند. نه، اگر ماها هم بودیم همین كارها را می كردیم. این است كه همان طور كه انسان مسائل حال را در پرتو گذشته می شناسد، مسائل گذشته را نیز در پرتو حال می توان شناخت. این، حرف اساسی و درستی است.
می گوید مورخ قادر به پیش بینی مشخص نیست. برعكسِ ستاره شناس كه مثلاً كسوفی را دقیق سر ساعت، دقیقه و ثانیه مشخص می كند، یك مورخ نمی تواند حوادث تاریخی را اینچنین پیش بینی كند؛ یعنی نمی تواند بگوید در فلان مملكت در فلان سال و در فلان ماه یك انقلاب اتفاق می افتد، ولی در عین حال می تواند راهنمایی كند. مؤلف با این دو كلمه خواسته مطلب را تمام شده تلقی كند كه «پیش بینی نه، راهنمایی آری» و به عنوان مثال می گوید وقتی كه در دبستانی دیده می شود كه فلان بیماری در میان بچه ها شایع شده، اینجا نمی توان پیش بینی كرد كه فلان پسر مثلاً «ژان» مریض می شود ولی قابل راهنمایی هست، یعنی به احتمال زیاد این مرض را بچه ها خواهند گرفت، فلان بچه و فلان بچه را پیشگیری كنید. مورخ هم تا این حدود می تواند [راهنمایی كند. ]
طلبه ها تعبیری دارند، می گویند گاهی چیزی به خاطر مقتضی پیدا می شود ولی مقتضی وقتی عمل می كند كه شرایطْ موجود و موانعْ مفقود باشد، و وقتی مقتضی قطعی باشد و شرایط مشكوك و موانع هم مشكوك باشد قطعاً یك پیش بینی احتمالی می شود و پیش بینی قطعی نمی شود. حال،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 172
وقتی كه یك بیماری پیدا می شود یك مقتضی پیدا شده ولی اینكه حتماً این بچه می گیرد، این گرفتن دو چیز می خواهد: یكی آن شرط كه سرایت باشد- كه این را نمی شود پیش بینی كرد- و دیگر [فقدان ] مانع. ممكن است بچه ای یك حالت طبیعی داشته باشد، مثلاً مقاومتی در بدنش باشد كه با اینكه شرط هم محقق می شود ولی مانع نمی گذارد این بیماری را بگیرد. اینجا هم نمی شود پیش بینی كرد ولی اصل مقتضی وجود دارد.
در تاریخ هم همین طور است. مثلاً ما می گوییم اوضاع آماده ی یك انفجار است، یعنی مقتضیات كاملاً فراهم است. اما این دلیل نمی شود كه صد درصد این انفجار رخ دهد. درست مثل اینكه در یك محیط، گاز پخش می شود. می گوییم شرایط برای انفجار فراهم است اما كبریت كوچكی می خواهد، اگر نباشد انفجار رخ نمی دهد. یا گاهی موانع نمی گذارد انفجار رخ دهد. این است كه [در تاریخ ] پیش بینی صددرصد وجود ندارد. تاریخ همین مقدار می تواند به ما درس بدهد كه ما از راه شناخت مقتضیات بتوانیم حوادث را به همین صورت پیش بینی كنیم. چون مقتضی حادثه را شناختیم پس خود حادثه را به همین شكل پیش بینی كنیم كه وقتی می گوییم فلان حادثه مترقّب است یعنی مقتضیاتش موجود است. مقتضیات را از كجا شناختیم؟ از تجربه هایی كه در گذشته داریم. از گذشته، مقتضی حاضر را كشف می كنیم. اما این دلیل نمی شود كه پیش بینی ما صددرصد [درست ] باشد.
همین طور است كه پیش بینی های ماركس همه خلاف از آب درآمد. البته این بدان جهت بود كه او صرفاً برای یك امر مقتضی، پیش بینی نكرده بود بلكه همه ی مسائل را به خیال خود هضم كرده بود. مثلاً گفت در هرجا كه جامعه ی سرمایه داری باشد لازمه ی سرمایه داری این است كه روز به روز بر تولید افزوده شود و بعد مصرف زیاد شود، بعد مزد كارگر كم می شود و بعد انقلاب می شود. ولی پیش بینی نكرد كه ممكن است مثلاً اختراعاتی هم به وجود آید كه نیاز به كارگر را كم كند، نیاز به كارگر كه كم شد مزد كارگر بالا می رود، مزد كارگر كه بالا رفت كارگر راضی می شود و اصلاً آن خصلت انقلابی خود را از دست می دهد. اینها را دیگر پیش بینی نكرد و نتیجه این شد كه در جوامعی كه پیش بینی می كرد انقلاب رخ می دهد، انقلاب پیش نیامد. یا مثلاً روی رقابتهای سرمایه داران حكم می كرد كه لازمه ی سرمایه داری رقابت است (چون انسان را این طور توضیح می دهد) . بعد دیدیم رقابت هم نیست. این كارتلها و تراستها كه تشكیل می شود با همدیگر سازش می كنند، هیچ رقابت نمی كنند، دنیا را كنترل می كنند و هیچ حادثه ای هم پیش نمی آید. (گربه و موش چون به هم سازند- تخم بقال را براندازند)
بنابراین تاریخ را به صورت قاطع نمی شود پیش بینی كرد و این امر در نهایت برمی گردد به بغرنج بودن انسان.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 173
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است