در
کتابخانه
بازدید : 1647853تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Collapse تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
آیا تاریخ علم است؟ می گوید تاریخ با خاص و جزئی سروكار دارد و علم با عام و كلی.
اساساً یك نوع گنگی در بحث خود مؤلف (ای. اچ. كار) هست. بحث خوبی است كه آیا تاریخ علم است یا نه؟ و بعد ایراد به اینكه تاریخ علم است و بیان اینكه تاریخ علم نیست به همین جهت كه تاریخ به جزئی و [امر] شخصی تعلق می گیرد و حال آنكه علم به كلی، و به عبارت دیگر علم یعنی كشف قوانین كلی درباره ی هر چیزی در صورتی كه تاریخ، جزئی است چون مورخ فقط وقایع جزئی و شخصی را نقل می كند. این در واقع بحثِ این است كه در گذشته اكثر مورخین نقل وقایع می كردند بدون اینكه تحلیلی از وقایع كرده و آنها را تحت یك ضابطه ی كلی و علمی درآورند. در دوره های بعد مثل [دوره ی] ابن خلدون و در دوره ی اروپا تاریخ را به صورت یك علم و یك فلسفه درآوردند، یعنی خواستند برای تاریخ ضوابطی بیان كنند. آیا این ممكن است یا نه؟ مؤلف در بیان خودش در یك حال حمله و گریزی است، مثل اشعریها و معتزلیها كه هركدام عقیده ای را انتخاب می كنند به دلیل اینكه عقیده ی مخالف را رد می كنند. این امر در خیلی موارد پیش می آید: دو عقیده است؛ انسان به اشكالات یكی توجه می كند، به آن عقیده گرایش پیدا می كند، در صورتی كه برای اثبات یك عقیده، اشكالات عقیده ی مقابل كافی نیست بلكه خود آن عقیده باید ثابت شود. مؤلف می گوید: «اگر بخواهیم در تاریخ به وقایع جزئی اكتفا كنیم پس مورخ می شود «وقایع نگار» و چنین تاریخی مفید نیست. » این كه محذور نشد. بسیار خوب، مفید نباشد. مگر ما از اول قول داده ایم كه تاریخ باید منحصر به وقایع جزئی باشد تا این بشود یك محذور؟ ! مگر كسی می گوید تاریخ جز وقایع جزئی نیست و ضابطه ای پیدا نمی كند؟ !
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 167
از طرف دیگر می گوید: «حال اگر تاریخ را كلی گرفتیم زیاد انتزاعی می شود. » بسیار خوب، زیاد انتزاعی بشود. این كه حرف نشد. اصل مطلب این است كه ما در موارد دیگر كه ضابطه ی كلی به دست می آوریم، این ضابطه در واقع از چه به دست می آید؟ اینجا آن بیانی كه فلاسفه ی ما دارند خیلی رساتر است. می گویند ما گاهی در افرادی مشتركاتی می بینیم و مابه الامتیازهایی. اولاً اگر افراد از یكدیگر امتیاز نداشته باشند و صد درصد یكی باشند اصلاً كثرت پیدا نمی كنند. ولی در عین حال كه اشیاء با همدیگر كثرت دارند گاهی میان افراد برخی گروهها یك جهت وحدتی هم هست كه اگر جهت وحدت، ذاتی بود یعنی مربوط به طبیعت آنها بود ما آنها را «نوع» واحد می شماریم. مثل اینكه هیچ دو فردی از افراد انسان صد درصد شبیه یكدیگر نیستند، حتی دو برادر دوقلو با هم اختلاف دارند ولی در عین حال افراد انسان وجه مشترك هایی با یكدیگر دارند كه وقتی آن وجه مشترك ها را تحلیل می كنیم به یك وجه مشترك ذاتی می رسیم، یعنی در همه ی اینها یك طبیعت و یك ماهیت كشف می كنیم و می گوییم این وجه مشترك و خصلتی كه همه ی اینها دارند وابسته به آن ماهیت مشترك و آن طبیعت مشترك و آن نوعیت است. به این دلیل است كه در علوم می توانیم ضابطه و قانون كلی به دست بیاوریم. مثلاً در تشریح و فیزیولوژی، بدن یك انسان [برای كشف یك ضابطه ی كلی ] كافی نیست چون ممكن است همان انسانْ استثنایی باشد، اتفاقاً دو قلبی باشد یا قلبش در طرف راستش باشد. ولی اگر چند انسان را تجربه كردند، نتیجه ی آن الگو می شود برای همه ی انسانها، زیرا مشخصات آنها جهات مشترك انسانهاست.
در باب تاریخ اگر ما دنبال كلیت تاریخ می رویم باز باید برگردیم به انسان (یا فرد انسان و یا جامعه ی انسان) چون تاریخ را انسانها به وجود می آورند؛ حال بر مبنای اصالت جامعه یا اصالت فرد، در این جهت فرق نمی كند. قائل به اصالت فرد شویم، تاریخ را انسانها به وجود می آورند.

انسانها برخی جهات اختلاف با یكدیگر دارند ولی جهات مشترك هم دارند. آنگاه اگر انسانها پنج قرن پیش كاری كرده باشند و انسانهایی كه در این زمان هستند كاری دیگر، مسلماً حوادثی كه به وجود آورده اند نمی تواند صد درصد مشابه باشد ولی ممكن است جهات مشتركی وجود داشته باشد. عین آنچه كه درباره ی انسانهای پنج قرن پیش تجربه كرده ایم كافی است كه آن تجربه را درباره ی انسانهای امروز جاری بدانیم و آن را تعمیم دهیم. مثلاً بگوییم رومیها در دو هزار سال پیش چنین كردند و ما همان راهی را می رویم كه آنها رفتند و به فلان نتیجه رسیدند، قطعاً ما هم به همان نتیجه می رسیم چون تشابهی میان رفتار آنها و رفتار ما هست و هر دو انسانیم. یا اگر بخواهیم در [باره ی] جامعه ی انسان بگوییم، می گوییم بین جامعه ی آنها و جامعه ی ما شباهت است، بنابراین از تجربه ای كه درباره ی آن جامعه داریم برای جامعه ی خودمان كه مشابه آن جامعه است نتیجه گیری می كنیم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 168
پس اگر از ما بپرسند به چه دلیل قائل به كلیت می شوید، می گوییم به این دلیل كه به وجود آورنده ی تاریخ، انسانها هستند و انسانها در شرایط مساوی، همسان كار می كنند. با اینكه جهات اختلاف داریم ولی از فلان جهت و فلان جهت مساوی هستیم و چون در شرایط مساوی با آنها قرار گرفتیم و نتیجه ی رفتار آنها این جور بوده نتیجه ی رفتار ما هم این جور خواهد شد. به این جهت می گوییم ما می توانیم تاریخ را تعمیم دهیم یا به تعبیری كه قدمای ما می گویند: «حكم الامثال فیما یجوز و فیما لایجوز واحد» یعنی اموری كه مشابه یكدیگرند حكمشان در آنچه جایز و رواست و در آنچه نارواست مانند یكدیگر است؛ یعنی اگر اموری با یكدیگر مشابه شدند، هرچه بر آنها رواست بر اینها رواست و هرچه بر آنها نارواست بر اینها نارواست. این، جهت تعمیم تاریخ است.
اما آن جهتی كه تاریخ را با علوم دیگر متفاوت می كند این است كه با اینكه این اصل كلی در مورد تاریخ و غیر تاریخ به یك نحو صدق می كند ولی چون موضوع تاریخ «انسان» است و این موضوع، موضوع پیچیده ای است تشخیص مسائلی كه به طبیعت انسان یا طبیعت جامعه مربوط است از مسائلی كه جنبه ی شخصی و تصادفی دارد كار مشكلی است. این دیگر به ما كه مطالعه كننده هستیم برمی گردد نه به انسان، یعنی زندگی انسان قانون دارد و قانونش كلیت دارد ولی موضوع مطالعه مشكل است. بعضی موضوعات مطالعه مثل ریاضیات است. در ریاضیات از باب اینكه موضوع مطالعه ی انسان مفروضات ساده ی ذهن است، ذهن به سادگی اینها را تصور می كند و به سادگی هم حكمش را كشف می كند. ولی همینها وقتی كه وارد طبیعت بیجان می شود مشكل می شود، وارد طبیعت جاندار [مثل گیاه ] می شود مشكلتر می شود، وارد حیوان كه می شود از جاندار هم مشكلتر می شود، وارد انسان كه می شود پیچیده تر می شود، وارد جامعه ی انسان كه می شود از همه پیچیده تر و یك كلاف سردرگم می گردد.
این است كه در باب تاریخ اگر ما می گوییم «تاریخ علم است» ریشه اش انسان است. پس آن جهتی كه سبب می شود ما تاریخ را به مثابه یك «علم» بدانیم به این معنا كه تاریخ می تواند یك «علم» باشد، این است كه تاریخ نیز طبیعت كلی دارد، طبیعت كلیِ مربوط به انسان. اما آن جهتی كه [سبب می شود] تاریخ هنوز جنبه ی احتمالی داشته باشد پیچیده بودن موضوع آن است. ولی انسان تا حدود زیادی می تواند وقایع را تعمیم بدهد. نمی گوییم بشر صد درصد قادر شده قوانین تاریخ را كشف كند ولی تا حدود زیادی می تواند [وقایع را] تعمیم بدهد. بنابراین «تعمیم» را نمی شود بكلی نفی كرد.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است