اینجا هم نقص زیادی در گفته ی آقای پی یتر هست. اغلب خود فرنگیها- خصوصاً ماتریالیستها-
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 280
وقتی كه می خواهند فلسفه را به دو نوع تقسیم كنند به این شكل تقسیم می كنند، می گویند كه ما دو
نوع فلسفه داریم: فلسفه ی روح گرا یا ذهن گرا و فلسفه ی عین گرا یا ماده گرا. به عبارت دیگر: ایده آلیسم،
ماتریالیسم. یك فلسفه طرفدار اصالت روح و ذهن است و فلسفه ی دیگر طرفدار اصالت ماده و
عین. اینها كه این طور می گویند افلاطون را «پدر ایده آلیسم» می نامند و بیشترْ فلسفه ی ذهن گرایی و
روح گرایی را به افلاطون نسبت می دهند، و ارسطو را هم تا حدی [روح گرا می دانند، ] منتها برای
ارسطو یك حالت بینابین قائل هستند، و با این تقسیم، در میان فلاسفه ی اروپا خود هگل هم جزء
فلاسفه ی ایده آلیست شمرده شده است، و [همین طور] كانت و دكارت. اگر شما كتابهای ماركسیستها
را بخوانید می بینید در اینجا همه ی اینها را با یك چوب می رانند و همه ی اینها را «فیلسوفان
ایده آلیست» می نامند. آن وقت فیلسوفان ماتریالیست را از دوره ی قبل از ارسطو شروع می كنند. برای
هراكلیت خیلی اهمیت قائل هستند. برای ذیمقراطیس اهمیت قائل هستند (مكتب ذره ای به
اصطلاح، مكتب اتمیسم) و برای اپیكور نیز اهمیت قائل هستند كه خود همین آقای ماركس از
مریدهای اپیكور و ذیمقراطیس بوده و گویا رساله اش را هم درباره ی اینها گذرانده است.