در
کتابخانه
بازدید : 1648325تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Collapse ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس (1) ریشه های فكری فلسفه ی ماركس (1)
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس (2) ریشه های فكری فلسفه ی ماركس (2)
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس (3) ریشه های فكری فلسفه ی ماركس (3)
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس (4) ریشه های فكری فلسفه ی ماركس (4)
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس (5) ریشه های فكری فلسفه ی ماركس (5)
Collapse ریشه های فكری فلسفه ی ماركس (6) ریشه های فكری فلسفه ی ماركس (6)
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس (7) ریشه های فكری فلسفه ی ماركس (7)
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
فخر رازی با این كه مرد خیلی دانشمندی هست، هم متكلم است، هم مفسّر است، هم نسبتاً فیلسوف است، هم ادیب است، هم ریاضی دان است و هم طبیب است، خیلی مرد فوق العاده ای است، ولی اساس تفكرش را تفكر كلامی [تشكیل می دهد، ] كلامیِ به اصطلاح ما، یعنی طرز تفكر اشعری یا معتزلی كه او اشعری بوده است، اساس تفكرش را تفكر اشعری تشكیل می دهد. (الآن گفتیم كه یكی از اصول تفكر اشعری این است كه یك پیوستگی ذاتی میان اشیاء نیست. ) و لهذا با این كه یك مرد وارد در فلسفه هست و گاهی كه حرفها را از زبان دیگران تقریر می كند خوب هم تقریر می كند ولی تفكر خودش تفكر كلامی است. آنجایی كه عقیده ی خودش را می خواهد بگوید باز به آن شكل در می آید. تفسیرش هم تمام، رنگ همان كلام اشعری را دارد با این كه تفسیرش انصافاً مزایای خیلی زیادی دارد، برای این كه مرد فوق العاده باهوشی بوده و فكر جوّالی داشته و بعد هم به اصطلاح شجاع بوده (این را امروزیها به این شكل بیان می كنند، درست هم می گویند) ، مرد شجاعی بوده، یعنی از روبرو شدن با مسائل و مشكلات نمی هراسیده. خیلی ها در كتابهای خودشان وقتی كه در یك مسئله ای با یك مشكل بزرگ مواجه می شوند كه نمی توانند آن را حل كنند، می ترسند، كنارش می گذارند، رد می شوند. ولی او نه، هر مشكلی كه پیش آمده به جنگ آن مشكل رفته، اعم از آن كه زمین خورده یا زمین زده. این جهت هم در او هست. این است كه آیات را در حدود معلومات خودش و معلومات زمان خودش خیلی می شكافد و از این جهت نكات خیلی زیاد و خوب در تفسیرش پیدا می شود. ولی متأسفانه به علت این كه اساس تفكرش تفكر اشعری است خیلی مسائل را در همان جهت تفكر اشعری بررسی كرده است و یك حرفهای اضافه و زیادی گفته كه خیلی از حرفهای تفسیرش را اصلاً باید دور ریخت و فایده ندارد. به هر حال
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 343
چنین آدمی است. او روی آن تفكر اشعری كه دارد، آیات سوره ی واقعه را كه تفسیر كرده است، در آنجا كه قرآن مجید می فرماید: «أَ فَرَأَیْتُمْ ما تُمْنُونَ `أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ اَلْخالِقُونَ» [1]، «أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ `أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ اَلزّارِعُونَ» [2]، «أَ فَرَأَیْتُمُ اَلنّارَ اَلَّتِی تُورُونَ `أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ اَلْمُنْشِؤُنَ» [3] [مطلبی دارد. ] سه موضوع در این آیات [مطرح شده است: ] موضوع كشاورزی كه بذری كاشته می شود و بعد روییده می شود، موضوع خلقت حیوان كه از نطفه ی حیوان حیوانی پیدا می شود و دیگر موضوع پیدایش آتش. آنجا قرآن اینها را به نحوی می فرماید كه آیا شما چنین كرده اید؟ آیا دیده اید مثلاً آن حرثی كه شما می كنید، كشتی كه شما می كنید، آیا شما در واقع این را زراعت كرده اید یا ما؟ راجع به این كه مفهوم این آیات چیست، فخر رازی آیات را به یك شكلی تفسیر كرده كه به قول اینها دنبال جنبه های نامعقول قضیه رفته است. خواسته ببیند كه مثلاً با این علل طبیعی چه مواردی غیر قابل توجیه است كه بگوید قرآن به آن نظر دارد، چه در خلقت حیوان، چه در كشاورزی و چه در آتش. ملاصدرا همه ی قرآن را تفسیر نكرده، جاهای مختلف قرآن را تفسیر كرده است. مقدار زیادی از سوره ی بقره را تفسیر كرده، سوره ی واقعه را تفسیر كرده، سوره ی حدید را تفسیر كرده و چندین سوره كه خودش به اندازه ی نصف تفسیرصافیشده. در تفسیر سوره ی بقره به همین آیات كه می رسد حرف فخر رازی را نقل می كند، بعد با تعجب زیاد می گوید من تعجب می كنم از اینها كه هر وقت می خواهند برای وجود خدا استدلال كنند دنبال بهم خوردن سنتی از سنتهای خدا می روند كه چون اینجا قاعده درست در نمی آید پس به این دلیل [خدا هست؛ ] و حال آنكه خداوند، عالم را بر طبق یك سنت قاطع آفریده است. ما كه نباید خدا را در از بین رفتن این سنتها [جستجو كنیم. ] این را حتی دراسفاربه مناسبتی نقل می كند، كه من هم دراصول فلسفه از آنجا نقل كرده ام. در جلد چهارماسفارعین همین مسئله ای كه امروز بین ما و این ماتریالیستها مطرح است، بین ملاصدرای الهی و فخرالدین الهی متكلم مطرح است.
به هر حال اینها چنین حرفی را می زنند و این حرفشان همان طور كه عرض كردم مبتنی بر چنان فرضی است. حال یا عمداً یا جهلاً چنین فرض كرده اند كه مكتب الهی، جهان بینی الهی بر این اصل مبتنی است كه میان پدیده های عالم، پدیده های طبیعت، پیوستگی وجود ندارد؛ به عبارت دیگر سنت در عالم وجود ندارد؛ به تعبیر دیگر نظام قطعی در خلقت عالم وجود ندارد؛ در صورتی كه هزارسال قبل از این كه جناب ماركس خلق بشود این حرفها تشریح و ثابت شده است.

حرفهایی نیست كه بگوییم چون شما چنین گفتید ما امروز می گوییم. هزار سال قبل از جناب
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 344
ماركس این حرفها زده شده كه خیر، این حرفها هیچ ارتباط [با نبودن خدا] ندارد، بلكه چون خدا هست عالم نظام دارد و نمی شود نظام نداشته باشد.
خوب، اگر این طور است پس چرا قرآن به علل طبیعی استناد می كند؟ چرا مثلاً وقتی می خواهد بگوید كه خدا گیاه را می رویاند می گوید: «یُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ اَلزَّرْعَ» [4]به این وسیله. پس دخالت آن را به رسمیت می شناسد. این كلمه ی «بِهِ» در قرآن زیاد است. یا چرا قرآن خلقت را به صورت تطورات ذكر می كند؟ یعنی همین پیوستگی ای كه شما می گویید، همین پیوستگیها را به عنوان فعل خودش بیان می كند:
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اَلْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ `ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَكِینٍ `ثُمَّ خَلَقْنَا اَلنُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا اَلْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا اَلْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا اَلْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اَللّهُ أَحْسَنُ اَلْخالِقِینَ [5].
نفس همین پیوستگیها با خصلت پیوستگی شان فعل خداوند هستند و جز این محال است. اصلاً فرضی جز این محال است؛ یعنی محال است كه ما اشیاء را بدون فرض پیوستگیها، مستقیماً و بدون ارتباط حوادث با یكدیگر مستند به ذات باری كنیم (همان فرض اشاعره) . فلاسفه قاعده ای دارند كه آن قاعده را از قطعی ترین قواعد خودشان می دانند؛ می گویند «كلُّ حادثٍ مسبوقٌ بمادةٍ و قوةٍ تحملها» (و گاهی می گویند «بمادة و مُدة» ) یعنی هر پدیده ای قبل از خودش ماده ای دارد كه آن ماده حامل امكان و استعداد آن است و بعد این پدیده در آن ماده ای كه حامل امكان و استعداد آن است به وجود می آید، یعنی چنین پیوستگی قطعی میان هر پدیده ای و ماده ای قبلی كه از آن ماده به وجود می آید هست. به عبارت دیگر حال و گذشته و آینده با یكدیگر پیوسته و مربوط هستند، و این جزء اصول مسلم حكمت الهی است؛ یعنی اگر ما نظر به آن طرف و به آن وجهه بكنیم، خود اصول علم الهی یعنی آن شموخ و علوّ و قدوسیت ذات باری تعالی اجازه نمی دهد كه ما هر چیزی را در مرتبه ی هر چیز قرار بدهیم. این از آن طرف؛ و از این طرف هم خود وجود پدیده ها، دلایل قطعی حكایت می كند كه غیر از این به گونه ی دیگری نمی شود. پس آن نظریه ی متكلمین باطل است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 345

[1] واقعه/58 و 59.
[2] واقعه/63 و 64.
[3] واقعه/71 و 72.
[4] نحل/11.
[5] مؤمنون/12- 14.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است