در
کتابخانه
بازدید : 1648244تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Collapse مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
نظریه ی دیگر در مقابل آن نظریه ی تك ماهیتی- كه این هم خیلی جالب توجه است- این است: چه ضرورتی دارد كه ما تمام جامعه های بشری را دارای ماهیت واحد بدانیم و بگوییم «جامعه ی بشری» ؟ فرض كنیم قبول كردیم كه جامعه دارای یك حیات است نه چند حیات؛ چه ضرورتی دارد كه تمام بشر را یك جامعه حساب كنیم و برای همه هم یك جور حكم صادر كنیم؟ نه، جامعه ی بشری دارای تمدنهای متعدد است. این تمدنها گاهی در عرض یكدیگر بوده اند. مثلاً در آنِ واحد تمدن یونان بود، تمدن ایران هم بود، تمدن مصر هم بود و هیچكدام هم بر دیگری حاكم نبود. و گاهی در طول تاریخ بوده اند. تمدنی می آید و می میرد، بعد تمدن دیگری به جای آن می آید. تمدن یونان می رود تمدن روم جانشین آن می شود. تمدن روم می رود تمدن اسلام جای آن را می گیرد.

بعد تمدن جدید می آید جای آنها را می گیرد. حال چه مانعی دارد كه بگوییم هر تمدنی دارای یك روح مخصوص است؟ در جامعه شناسی این مطلب مطرح شده و لهذا می آیند میان تمدنها فرق قائل می شوند، می گویند مثلاً روح تمدن اسلامی چه روحی است؟ ممكن است یك تمدن روحش روح مذهبی باشد، یعنی در میان این نهادهای مختلف، آن كه حاكم بر همه است و به منزله ی روح است، مذهب است و باقی دیگر به منزله ی عضو و تابع. فلسفه دارد ولی فلسفه اش تابع مذهب است.

طب دارد، طبش هم روح مذهب بر آن حكمفرماست. فیزیك دارد، بر فیزیكش روح مذهب حاكم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 402
است. ریاضیات همین طور. هنر دارد، شما می بینید باز مذهب در آن تجلی می كند. صنعت دارد، در صنعتش مذهب تجلی می كند. بعضی از تمدنها را می گویند فلسفی است، عقلانی است، یعنی روحش روح عقلانی است. تمدن یونان را این طور توصیف می كنند. می گویند تمدن یونان تمدنی است كه آن هم مثل تمدن اسلامی دارای نهادهای مختلف است، یعنی هنر دارد، اخلاق دارد، علم دارد، صنعت دارد، علوم متعدد دارد، ولی روح حاكم بر این تمدن فلسفه است. دین هم دارد ولی دینش تابع فلسفه اش است. یعنی روح این تمدن فلسفه است نه چیز دیگر.
درباره ی تمدن جدید (تمدن اروپا) می گویند روحش علم است؛ نه فلسفه است، نه هنر است، نه چیز دیگر؛ روحش علم است، آنهم علم حسی و تجربی. این تمدن هم دارای نهادهای مختلف و متعدد است ولی روح حاكم بر آن علم است.
پس نظریه ی ماركسیسم در باب تفسیر و توجیه تاریخ اولاً بر این اساس است كه تمام جامعه ی بشری- یا به عنوان یك تمدن واحد یا همه ی تمدنها مشابه یكدیگر هستند- دارای یك روح است، «چند روحی» و «چند حیاتی» نیست؛ و [ثانیاً بر این اساس است كه ] آن روحی كه بر تمام تمدنهای بشر، بر تمام جوامع بشری حكمفرما بوده است و سایر نهادها به منزله ی اعضای او بوده اند كه این روح در همه جا حلول داشته و بر همه حكومت می كرده است اقتصاد است. و این در دو قسمتش قابل مناقشه است، هم اینكه ما جامعه ی بشری را صددرصد مانند موجود زنده تك حیاتی بدانیم؛ نه، می تواند درآن واحد چند حیاتی باشد؛ و هم به فرض كه نظریه ی تك حیاتی را قبول كنیم، ما نمی توانیم همه ی تمدنها را با یك چوب برانیم، بگوییم روح حاكم بر تمدن هند همان روح حاكم بر تمدن یونان است و همان روح حاكم بر تمدن روم است و همان روح حاكم بر تمدن مصر است و همان روح حاكم بر تمدن قدیم ایران است و [همان روح حاكم ] بر تمدن جدید اروپاست.
- یك انسان هم ممكن است چند روح حاكم داشته باشد و انسانهای مختلف ممكن است روحهای حاكم مختلف داشته باشند.
استاد: همین طور است، یعنی شما نظریه ی من و ضد نظریه ی آنها را تأیید می كنید؛ یعنی اگر انسان یك روح یكنواخت ثابت می داشت [و] ما در باب جامعه ی انسان هم آن را تك حیاتی می دانستیم ناچار بودیم برای همه ی جامعه ها یك نوع روح قائل باشیم، ولی به دلیل اینكه انسان یك موجود عجیبی است و دارای استعدادهای گوناگون و متضاد، همان طور كه در هر فردی از افراد انسان ممكن است یك استعدادش بشكفد و استعدادهای دیگر را تحت الشعاع قرار بدهد، در جامعه ی انسانی هم می شود كه یك استعدادش بشكفد و استعدادهای دیگر را- به هر دلیل، به دلیل به فعلیت نرسیدن،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 403
به دلیلهای دیگر- تحت الشعاع خودش قرار بدهد. این، حرف درستی است.
- راجع به تمدنها، اگر تمدن شامل تمام جوانب زندگی انسان باشد و اینها با هم تناقض نداشته باشند و در یك مسیر سیر كنند حكم یك وجود واحد را دارند چنانكه در روایتی از پیغمبر صلی الله علیه و آله وارد است: «مَثَلُ الْمُؤْمِنینَ فی تَوادُدِهِمْ وَ تَراحُمِهِمْ كَمَثَلِ الْجَسَدِ» .
استاد: ما هنوز داریم نظریات را می گوییم. گفتیم كه نظریه ی ماركسیسم این است كه تمدنها تك حیاتی هستند و یك روح بر همه ی آنها حاكم است و آن یك روح حاكم هم اقتصاد است. حالا، حرف سوم ما این است: حتی ممكن است كسی آن دو مقدمه را قبول كند یعنی تمدن را تك حیاتی بداند ولی روح حاكم بر تمدن را اقتصاد نداند، یعنی همه ی تمدنها را هم یكنواخت بداند ولی روح حاكم بر آنها را اقتصاد نداند، مثلاً قائل باشد به اینكه چون بشر یك موجود عاقل و با اراده است [روح حاكم بر تمدنها] عقل و اراده است. در واقع مثل اینكه [روح حاكم ] نوعی فلسفه [است، ] نه فلسفه ی مصطلح به آن معنا كه به یونانیها بالخصوص نسبت می دهیم. می گوییم بشر به حكم اینكه یك موجود عاقلِ شاعرِ آزاد هست، همان طور كه روح یك فرد را [عقل و اراده ] تشكیل می دهد [روح جامعه را نیز عقل و اراده تشكیل می دهد. ] در روح یك فرد هم این مسئله مطرح است. آیا عقل و اراده اش اصل است و باقی دیگر فرع، یا اینكه عقل و اراده اش اصل نیست بلكه چیز دیگر اصل است؟ اتفاقاً مسئله را به این صورت طرح كنیم خیلی خوب است. آنچه كه ایشان طرح كردند و آنچه كه شما طرح كردید سبب شد كه من یك مسئله ی جدیدی را طرح كنم.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است