در
کتابخانه
بازدید : 1648037تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Collapse مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اساساً ما بیاییم سراغ فرد. به جامعه كاری نداریم، برویم سراغ فرد انسان، انسان از آن جهت كه انسان است، یك فرد انسان. انسان وجودش دارای نهادهای مختلف است. (در جامعه می گویند نهاد، ما حالا در فرد هم می گوییم نهاد، قسمتهای مختلف. ) انسان به دلیل اینكه نیازهای مختلف دارد قهراً تمایلات و میلهای مختلف دارد. انسان در دستگاه ادراكی خودش حواس دارد، با حواس ادراك می كند. دستگاه تخیل دارد كه به نوعی روی فراورده های حواس خود عمل می كند و آن عمل مثلاً در شكل، زیبا كردن و زشت كردن است كه هنرها از اینجا پیدا می شود. انسان چگونه هنر را خلق می كند؟ فراورده های سابق ذهنش به طور ساده در مخزن ذهنش جمع شده است، اگر ذهنش قدرت خلاقیت داشته باشد از اینها صورتهای جدید و بدیع می آفریند. شاعر كارش همین است. یك نفر نقاش هم می آفریند؛ غیر از نقاشی كه از طبیعت تقلید می كند كه آن نوعی دیگر [و]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 404
عمل مكتسَب است، بلكه نقاشهایی كه در مقابل رئالیستها [قرار دارند. ] رئالیستها آنهایی هستند كه طبیعت را تقلید می كنند. اینها را «سوررئال» می گویند.
این یك دستگاه ادراكی انسان است. انسان دستگاه عقلانی هم دارد و از یك عقل و اراده ای برخوردار است كه حیوان از آن برخوردار نیست.
ممكن است كسی بگوید ماهیت انسان را غریزه ی جنسی اش تشكیل می دهد (حرف فروید همین است) یعنی همه چیز دیگر در واقع در خدمت این یك غریزه است و حتی یك بچه ی شیرخوار هم اگر پستان مادر را دوست دارد و می مكد در واقع همان جریانِ به قول او لِبیدو است.
ممكن است برای فرد انسان هم ماهیت اقتصادی قائل باشد و بگوید [جامعه ] در درجه ی دوم قرار گرفته است.
ممكن است كسی برای حیات انسان ماهیت اقتداری قائل باشد، بگوید اصلاً آن نیروی اساسی كه بر وجود انسان حاكم است برتری طلبی و قدرت طلبی است.
- مثل اینكه راسل چنین می گوید.
استاد: نه، او می گوید همه در عرض [یكدیگر هستند. ] درواقع چند حیاتی می داند. یكی از شاگردهای فروید- كه با خودش هم خیلی مباحثه كرده- می گوید قویترین غریزه ای كه بر انسان حاكم است برتری طلبی و شخصیت طلبی است.
عیناً در فرد انسان همه ی این فرضیه ها می آید. می گوییم انسان دارای روح واحد است ولی در روح انسان آن واقعیت اصلی چیست كه باقی دیگر فرع است؟ ممكن است كسی بگوید كه روح انسان هم خودش چند حیاتی است، چند شعبه ی مستقل است كه هیچكدام بر دیگری تقدم ندارد.

راسل این طور می گوید. او می گوید من نمی توانم حرف ماركس را تأیید كنم برای اینكه می بینم كه در مواردی غریزه ی جنسی همان قدر قوی است بلكه قویتر است از غریزه ی اقتصادی، زیرا در فرد ما می بینیم كه مال و ثروت و این جنبه ها همه را فدای عشق خودش می كند؛ مثل پادشاه انگلستان، جرج ششم. ممكن است كه عكس قضیه [باشد. ] نمی توانیم تسلیم نظریه ی فروید بشویم چون در خیلی انسانها ما عكسش را می بینیم. حق این است كه انسان محكوم سه غریزه است و هیچ یك از این سه غریزه تابع دیگری نیست، هر سه غریزه اصالت دارد: غریزه ی اقتصادی، غریزه ی جنسی، غریزه ی برتری طلبی. آنهایی كه به انسان خوشبین هستند و انسان را حیوان ناطق می دانند (ناطق یعنی مدرك كلیات) و در واقع می گویند حیوان عاقل، حیوانِ دارای عقل و اراده، آنها باز قدرت اصلی حاكم بر بشر را همان نفس ناطقه ی او یعنی قدرت عقلانی او می دانند، می گویند به دلیل اینكه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 405
انسان به نیروی عقل خود می تواند بر همه ی اینها فائق بیاید و همه ی اینها را تحت كنترل دقیق خود قرار بدهد، و بلكه جوهر اصلی انسان همان قوه ی عاقله ی اوست و انسان تعالی یافته انسانی است كه این نیرو در او رشد كرده باشد به طوری كه نیروهای دیگر تحت هدایت و رهبری او باشند؛ او باشد كه حصّه و سهم اینها را تعیین كند و بدون افراط و تفریط و از روی عدالت بدهد. شكم احتیاجی دارد، اوست كه می تواند سهم او را به عدالت بدهد، نه افراط كند نه تفریط؛ و نیز سایر غرایز.
همچنین ممكن است كسی بگوید درست است كه بالقوه همه دارای همه ی اینها هستند ولی در افرادی كه فعلیت پیدا می كند همه یك جور فعلیت پیدا نمی كند. بعضی ها یك شاخه [مثلاً] شاخه ی پول پرستی در آنها رشد می كند، شاخه های دیگر ضعیف می ماند. در بعضی دیگر برتری طلبی رشد می كند، باقی ضعیف می ماند. در برخی عقل رشد می كند. البته اگر عقل رشد كند لازمه اش این نیست كه [سایر قوا را] ضعیف نگه دارد، چون عقل خودش درك می كند، باقی دیگر را در اطاعت خودش قرار می دهد، كه تنها عقل است كه می گویند اگر قوی باشد دیگر ظلم نمی كند، به حقوق سایر قوا تجاوز نمی كند و حق آنها را به اندازه ی سهم خودشان می دهد. این در فرد انسان. بنابراین در فرد انسان هم عیناً همین مسئله مطرح است. این بحث، خیلی بحث خوب و جالبی است، این نظریه ی خاص جامعه شناسی كه واقعاً ما درباره ی جامعه چه می گوییم.
پس در اینجا نظریاتِ مختلف است و تنها ماركسیستها هستند كه به شدت از تك حیاتی بودن جامعه دفاع می كنند و بعد هم آن حیات واقعی حاكم را كه باقیِ دیگر همه به منزله ی عرض و تابع و طفیل است اقتصاد می دانند؛ یعنی مكتبهای دیگر حتی روی تك حیاتی [بودن ] تكیه نكرده اند. حتی مذهبیها هیچ وقت نمی آیند بگویند روح مطلق حاكم بر تاریخ روح مذهبی است و باقی دیگر همه تابع و طفیل. در خود مذهب خلاف این آمده است چون می گوید از فجر تاریخ تا كنون همیشه میان حق و باطل ستیز بوده است، یعنی میان گرایش كنندگان به دین و مذهب و معاندین و مخالفین همیشه جنگ و ستیز در كار بوده است. از همان اول تاریخ، از هابیل و قابیل كه شما شروع كنید، او به عنوان یك مؤمن و این به عنوان یك غیرمؤمن، [این دو گروه در جنگ و نزاع بوده اند. ] جنگ هابیل و قابیل از نظر قرآن جنگ مؤمن و غیرمؤمن است نه جنگ اقتصادی، جنگ حق و باطل است، یعنی جنگ به اصطلاح انسانی است. همین طور دوره به دوره همیشه پیغمبران می آمدند در مقابل [مخالفین ] قیام می كردند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است