در
کتابخانه
بازدید : 1648417تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Collapse تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
باز این را با مثالهایی می توانیم روشن بكنیم. می گوییم كه فلان بچه خطش كاملتر شده و پیش رفته است. این از نظر تعبیرهای عرفی و مجازی حرف درستی است ولی از نظر حقیقی نه؛ اوست كه در خط نوشتن پیش رفته. خط، آن است كه روی كاغذ آمده. آیا آن خطی كه آن بچه در كلاس اول نوشته، همان است كه روز به روز دارد بهتر می شود و حالا یك خط بسیار عالی شده است؟ نه، آن خطی كه در كلاس اول نوشته، الآن هم كه نگاه كنید به همان صورتی كه بوده هست، ولی این انسان است كه تمرین كرده، بعد خط امروز او را كه با خط سال گذشته اش مقایسه می كنیم، می بینیم از آن كاملتر است، مجازاً می گوییم خطش تكامل پیدا كرده است.
پس این خودش یك مسئله ی بسیار اساسی است. این جور چشم بسته می خواهند بگویند تكامل ابزار تولید سبب تكامل اجتماع می شود. این را به شكلی بیان می كنند كه گویی در واقع یك حركت تكاملی در آنجا وجود دارد و یك پویایی واقعاً در ابزار تولید هست. نه، این پویاییها در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 520
نهایت امر، آنجا كه پویایی حقیقی است، به خود انسان برمی گردد. سایر پویاییها- اگر هم تعبیر پویایی می كنیم- پویایی مجازی است به این معنا كه نشستن كامل به جای ناقص هست ولی تكامل نیست. اگر ما خیال كنیم هرجا كه كامل به جای ناقص می نشیند تكامل است، اشتباه كرده ایم. تكامل این است كه هویت واقعی ناقص تبدیل به هویت كامل بشود.
این مقدار را خود اینها هم قبول دارند، چون معنای حركت همین است. در باب حركت می گوییم حركت شدن است. مگر این حرف را نمی زنیم؟ مگر خود اینها همیشه تكیه شان روی این جهت نیست كه حركت یعنی شدن و صیرورت؟ شدن یعنی تبدیل شدن هویت ناقص واقعاً به هویت كامل؛ نه اینكه ناقص را از صحنه خارج كنیم یك كامل را به جای آن بنشانیم.
پس تكامل مجازی یعنی نشستن كامل به جای ناقص بدون آنكه واقعاً ناقص در هویت خودش تبدیل به كامل شده باشد. ولی تكامل واقعی یعنی نشستن كامل به جای ناقص، اما به این صورت كه هویت واقعی ناقص دگرگون شده، همان هویت واقعی تبدیل به هویت كاملتر شده است.

به این معنا- كه معنی واقعی تكامل است- ما می بینیم فقط انسان است كه تكامل پیدا می كند نه ابزار تولید.
حال می آییم سراغ امور غیر مادی. می گوییم قانون تكامل پیدا می كند. روابط تولیدی هم در واقع یك نوع مناسبات و قوانینی است كه به قول اینها متناسب با ابزار تولید است. می گویند ابزار تولید كه تكامل پیدا كند (به همین معنا كه گفتیم) روابط تولیدی در ابتدا مقاومت می كند، ولی بعد چاره ای ندارد از اینكه عوض بشود و تكامل پیدا كند. و همچنین تأسیسات اجتماعی، مثل قوانین قضایی. در اینجا اگر دقت كنیم، همیشه جانشین شدن كاملتر به جای ناقصتر هست اما تكاملِ به معنی واقعی نیست. مثلاً فرض كنیم كه روابط تولیدی (به قول اینها) از نوع روابط برده داری باشد، یعنی یك عده ای نه فقط مالك ابزار تولید باشند بلكه مالك انسانها هم باشند (دوره ی برده داری به قول اینها) ، بعد این دوره تبدیل به دوره ی زمینداری و فئودالیسم می شود كه در اینجا یك طبقه ای مالك ابزار تولید [یعنی ] زمین هستند ولی مالك آن انسانها نیستند. آن انسانها رعیت اند به صورت سِرو. [نظام اجتماعی ] به صورت ارباب و رعیتی است نه به صورت برده داری. اینجا می گوییم روابط تولید عوض شد. آیا در اینجا واقعاً باز تكاملِ به آن معناست كه همان تبدیل به این شد، او عوض شد این شد؟ مثل انسانی كه بچه است بعد بزرگ می شود؟ یا آن منسوخ شد چیز دیگری به جایش نشست؟ معلوم است، آن منسوخ شد چیز دیگری به جایش نشست. نه این است كه آن بزرگ شد به این صورت درآمد، مثل بچه یا نهالی كه بزرگ می شود.
بیاییم سراغ فلسفه ها، حتی علمها و قوانین علمی. خود قوانین، معلومات، آنچه كه بشر كشف می كند، نه علم از آن جهت كه با عالم یك چیز است و حقیقتِ عالم است. فرض كنید یك فلسفه ای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 521
یا یك نظریه ی علمی- در هر رشته ای- پیدا می شود. بعد به هر علتی، ولو به قول اینها به علت تكامل ابزار تولید، آن فلسفه جای خودش را به یك فلسفه ی دیگر می دهد. در اینجا چطور؟ آیا آن فلسفه تبدیل شد به این فلسفه؟ یعنی هموست كه در اینجا حقیقت دیگر پیدا كرده؟ مثل بچه ای كه رشد بكند واقعاً؟ اگر فلسفه ای افلاطون داشت، بعد فلسفه ی دیگری ارسطو آورد، آیا این معنایش آن است كه همان فلسفه ی افلاطون است كه به صورت فلسفه ی ارسطو درآمده است؟ یا فلسفه ی ارسطو با اینكه از فلسفه ی افلاطون استفاده كرده ولی آن را نسخ كرد و آمد جای آن نشست، و فلسفه ی دیگری آمد فلسفه ی ارسطو را نسخ كرد و جای آن را گرفت؛ همان حرفی كه ما در باب ادیان می گوییم. ما اگر می گوییم تكامل ادیان، همیشه كلمه ی «نسخ» را به كار می بریم. در نسخ و تكامل ادیان، هیچ وقت ما نمی گوییم واقعاً یك دین در سیر تكاملی خودش تبدیل به دین دیگر می شود، بلكه معنایش این است كه دوره ی آن دین منقضی می شود، و لذا تعبیر «نسخ» می آید، ناقصتر می رود كاملتر جای آن را پر می كند و می گیرد؛ نه اینكه واقعاً همان ناقصتر عیناً همین شده است، این اوست، همان دینی كه مثلاً مسیح آورده، الآن هم همان دین مسیح است كه كم كم بزرگ شده و به صورت اسلام درآمده است؛ نه، آن نسخ شد و یك چیز دیگری جایش را گرفت.
مثال دیگر: می رویم سراغ روابط اجتماعی، یعنی به اصطلاح مكانیزم جامعه. یكی از چیزهایی كه تكامل پیدا می كند مكانیزم خود جامعه است. جامعه هرچه ابتدایی تر باشد ساده تر است. ساده تر است یعنی چه؟ یعنی تنوع و همچنین انسجام و وحدت در او كمتر است. در تكامل، به قول این آقایان چند چیز صورت می گیرد. اول باید كه اجتماع و تراكم یك عده اشیاء باشد. اگر یك عده اشیاء نباشد تكامل زمینه ای پیدا نمی كند، یعنی اگر ما یك واحد و یك عنصر داشته باشیم، تكامل در آن معنی ندارد، باید اول انبوهی از مواد جمع بشوند و اجتماع پیدا كنند تا زمینه ی اولی تكامل پیدا شود. بعد از آن، صرف اینكه انبوهی دور یكدیگر جمع بشوند كافی نیست كه بگوییم به مرحله ی كمال رسیده اند؛ هر وقت این انبوه در خودشان تنوع و تقسیم كار به وجود آوردند و به اصطلاح امروز ارگانیزه شدند یعنی تشكیلات در آنها به وجود آمد، مجموعْ یك هدف داشتند و برای آن هدف واحد تقسیم كار شروع شد و به صورت اعضا درآمدند، آنگاه می توانیم بگوییم به مرحله ی كمال رسیده اند.
امر دیگر این است كه تقسیم كار اگر متشتت باشد باز هرج و مرج است، باید هدف واحدی در كار باشد و یك انتظامی همه ی اینها را به سوی هدف واحد نظم بدهد. این، هم در تكامل طبیعی و هم در تكامل اجتماعی وجود دارد.
جامعه هم این جور است. جامعه های ابتدایی، مثل اینكه انسان الآن در زندگیهای بدوی یا حتی در دهات برود، آن هم یك زندگی اجتماعی است، تشكیلات دارد ولی یك تشكیلات بسیار
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 522
ساده ای، یعنی مجموع كارها كه تقسیم شده اند و انسانها به منزله ی عضو اجتماع درآمده اند، می بینید مثلاً از ده تا بیشتر نیست. در این ده یك عده ای كشاورزی می كنند، یكی دو نفر عطار و بقال هم آنجا هستند كه كالا در اختیار افراد می گذارند، یك كدخدا هست كه مرجع حل اختلاف و دعواست، یك روحانی هست كه جوابگوی امور معنوی اینهاست، یك كارهای خیلی ساده ای.

مجموع كارها را اگر شما در نظر بگیرید، كم است، حداكثر كشاورزی باشد، عطاری باشد، قصابی هم در كنارش باشد. ولی جامعه هرچه كه رشد می كند كار زیادتر می شود، تخصص بیشتر می شود.

در ابتدا می بینید یك نفر به معنای اعم عالم است، هم عالم دین است هم عالم دنیای مردم است؛ طبابتشان را هم به او مراجعه می كنند، حسابهایشان را هم به او مراجعه می كنند، قضاوتشان را هم به او مراجعه می كنند، كارهای دیگرشان را هم به او مراجعه می كنند. ولی بعد شما می بینید چگونه جامعه تقسیم پیدا می كند، یك طبابت خودش به چند رشته تقسیم می شود، خود علوم دینی به چند رشته تقسیم می شود، علوم ریاضی به چند رشته تقسیم می شود.
پس جامعه هرچه كه كاملتر بشود تنوع و تقسیم در آن بیشتر صورت می گیرد، قهراً انتظامش هم پیچیده تر خواهد بود. حالا ما در این جهت ببینیم چگونه است، آیا باز جانشین شدن كامل به جای ناقص است بدون آنكه آن ناقص واقعاً تبدیل به این كامل شده باشد؟ یا همان است كه واقعاً یك حركت طبیعی كرده است؟ اینجا هم باز همین طور است [یعنی جانشین شدن كامل به جای ناقص است. ]
این است كه از دیدگاه فلسفی اگر انسان دقت بكند می بیند تكامل واقعی فقط و فقط در انسان پیدا می شود، چون انسان است كه یك موجود طبیعی و تكوینی است، یك موجود طبیعی است با یك نیروی طبیعی متكامل. [سایر اشیاء] هم موجود طبیعی هستند ولی اگر تكاملی پیدا كنند نه در این جهتی است كه ما تكامل می گوییم. مثلاً آهن هم یك موجود طبیعی است ولی تكامل یك موجود طبیعی در جهت طبیعی خودش غیر از تكاملی است كه ما الآن در جنبه ی ابزاری داریم می گوییم. آهن به عنوان یك موجود معدنی شاید در طول چندین هزار سال تبدیل بشود به یك فلزی در یك درجه ی بالاتر. ولی این تكامل طبیعی كه در طبیعت پیدا می شود غیر از تكاملی است كه ما در ابزار تولید می گوییم كه تكاملی است مربوط به ما، یعنی در رابطه اش با ما تكامل است، یعنی كار ما را بهتر انجام می دهد.
این یك مسئله ای بود كه در اینجا ما خواستیم عرض بكنیم كه معنا و مفهوم تكامل روشن بشود. در جلسه ی پیش عرض كردیم كه اینها در میان تكاملها تكامل انسان را در نظر نمی گیرند و حال آنكه این خودش یك عامل بسیار اساسی و یك عامل بسیار مؤثر است. حالا اضافه كردیم:

بلكه اصلاً تكامل واقعی تكامل انسان است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 523
- وقتی نظام برده داری تكامل پیدا می كند یعنی به شیوه ی بهتری برده داری می شود. آنها می گویند در یك مرحله ی بخصوص از تكاملش جهش ایجاد می شود (مانند جهشی كه در حرارت دادن آب، زمان بخار شدن آب پیدا می شود) و قلب ماهیت پیدا می كند.
استاد: شما توجه نكردید من چه عرض كردم. ما می گوییم یك وقت در طبیعت تكاملی رخ می دهد؛ این حرف درستی است. اما در اینجا كه ما می گوییم چطور؟ باز می آییم سر همان مثال اول خودمان. فرض كنید معلمی می آورند برای یك كلاس. ولی این معلم آنچنان كه باید، شایسته نیست. شكایت اولیاء اطفال می رسد و به تدریج زیاد می شود، به ماههای آخر كه می رسد آنقدر شكایت زیاد می شود كه دیگر قابل مقاومت نیست. این سبب می شود كه او را برمی دارید كس دیگری را سر جای او می گذارید. در اینكه ما یك ناقصی را برداشتیم و كاملی را جای او گذاشتیم كه بحثی نیست، اما حرف این است كه در اینجا آنچه صورت گرفته است تبدیل واقعی ناقص به كامل است؟ یعنی اگر آن معلم یكمرتبه مثلاً یك انفجاری در او رخ داده بود تبدیل [به یك معلم دیگر] شده بود، «امسیتُ كردیاً و اصبحتُ عربیاً» شده بود، این همان جهشی است كه شما می گویید. مثل باباطاهر كه می رفت در یخ، وقتی بیرون می آمد می دید همه چیز بلد است. اگر این جور می شد، اینجا اسمش را می خواهید جهش بگذارید یا چیز دیگر، ولی بحث در این است كه در اینجا همان ناقص است كه تبدیل به كامل شده، نه اینكه آن ناقص را از صحنه خارج كردیم یك چیز دیگری سر جای او گذاشتیم. اگر نظام برده داری عوض می شود و می گوییم تكامل پیدا می كند، معنایش این است كه نظام اول نسخ می شود، نظام دیگری سر جای آن قرار داده می شود، نه اینكه آن نظام واقعاً یك حركت دینامیكی در درون خودش دارد انجام می دهد.
- اصلاً تكامل در یك نظام یعنی چه؟ وقتی می گوییم یك نظام تكامل پیدا می كند، این را ما به هیچ وجه نمی توانیم با مثال تغییر معلم منطبق كنیم، به خاطر اینكه آنجا شخص است كه عوض می شود. ناقص بوده، او را برداشته ایم یك شخص كاملتر را گذاشته ایم، تكامل مجازی پیدا كرده. ولی وقتی می گوییم یك نظام مثلاً نظام برده داری تكامل پیدا می كند، آیا این كلمه صادق است یا صادق نیست، یعنی شیوه های برده داری به گونه ای مناسب تر و سنجیده تر و آگاهانه تر شود كه نظام برده داری بهتر اجرا شود. وقتی می گوییم نظام تكامل پیدا می كند یعنی چه؟
استاد: شما توجه نمی كنید چه عرض می كنم، درست توجه بفرمایید. بحث در این نیست كه ما كلمه ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 524
تكامل را در اینجا به كار نمی بریم، بحث در این است كه ما كلمه ی تكامل را در هرجا كه به كار می بریم باید متوجه آن معنی و حقیقتش متناسب با آن جایی كه به كار می بریم باشیم. یك نظام كه وجود دارد، یك وقت هست خود نظام حركت می كند. ما كه بالاترش را گفتیم؛ گفتیم گاهی در امور حقیقی هم كه موضوعش امر حقیقی است مثل دو فرد انسان، مع ذلك در اجتماع، جریان به دو شكل صورت می گیرد، گاهی به شكل رفتن ناقص و آمدن كامل به جای او، از صحنه خارج شدن او و آمدن كاملتر به جای او، بدون اینكه آن ناقص تبدیل به كاملتر شده باشد؛ چنین چیزی در عالم وجود دارد كه مثال برایش ذكر كردیم. و گاهی جانشین شدن كامل به جای ناقص به این صورت است كه خود آن ناقص تحول پیدا می كند نه اینكه از صحنه خارج می شود. این دو جور را در عالم داریم یا نداریم؟ در هر دو ما كلمه ی «تكامل» را به كار می بریم یا نمی بریم؟ می بریم. حال ما می خواهیم ببینیم مثلاً در قوانین اجتماعی چگونه است. اگر قانون راهنمایی امروز این بود كه خیابان سعدی و خیابان فردوسی هر دو دوطرفه باشد، بعد به مشكلاتی برخورد كردند و دیدند برای ترافیك، بهتر این است كه مثلاً خیابان سعدی از پایین به بالا و خیابان فردوسی از بالا به پایین یكطرفه باشد و این امر مشكل ترافیك را بهتر حل كرد، پس معنایش این است كه قانون كاملتر، نظام كاملتر (نظم اجتماعی) به جای ناقصتر آمد. من حرفم این است كه آیا در اینجا واقعاً آن قانون متحول به این قانون شد؟ یا آن قانون نفی شد، كاملتر سر جایش آمد؟
یك نكات دقیقی هست كه انسان با حساب نكردن و تعمیم دادن یك قانونی از جایی به جایی دچار هزارها اشتباه می شود. می بیند تكامل در طبیعت كه هست، اینجا هم كه ما همیشه می گوییم تكامل، بعد فوراً می گوید می خواهم تمام آن قوانینی را كه در تكامل طبیعت هست اینجا هم بیاورم، غافل از اینكه اگر ما اینجا می گوییم تكامل، به این معناست، آنجا می گوییم تكامل، به آن معناست. من حرفم این است كه تكامل نظامهای اجتماعی نه به معنای تحول واقعی یك نظام به نظام دیگر است، به معنی نسخ شدن نظامی و جانشین شدن نظام كاملتر به جای اوست. آنگاه وقتی كه ما [این تكامل را با تكامل ] در انسان مقایسه می كنیم، می بینیم تكامل انسان به معنی تحول واقعی انسان است. یك انسان جاهل كه تبدیل به انسان عالم و به انسان عالمتر می شود، او واقعاً دارد تحول پیدا می كند؛ این تحولِ واقعی است. انسان امروز همان انسان دیروز است كه تبدیل به انسان امروز شده. حالا به نوع و جامعه كار ندارم؛ همین فردی كه در پنجاه سال پیش یك كودك دبستانی بود هموست، نه اینكه او را برده اند یك انسان دیگری سر جای او آورده اند؛ همان است كه تبدیل به این شده. ولی در نظامات اجتماعی، در ابزارها، تكامل به معنی برداشته شدن یك چیز و جانشین شدن چیز دیگر به جای اوست.
وقتی كه ما ایندو را خوب دانستیم آنگاه می توانیم بفهمیم كه آیا تكامل ابزار تولید علت است
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 525
برای تكامل انسان یا تكامل انسان علت است برای آن؟ آیا تكامل حقیقی سبب تكامل مجازی است یا تكامل مجازی سبب تكامل حقیقی است؟ اینجاست كه خوب می فهمیم كه چون در طبیعت یك تكامل واقعی صورت می گیرد آن تكاملهای مجازی هم صورت می گیرد. همه ی حرف اینها این است كه ابزار تولید دارد تكامل پیدا می كند، در نتیجه انسان را هم تغییر می دهد، انسان هم ساخته ی ابزار تولید است. چون آنها تكامل ابزار تولید را به صورت یك تكامل واقعی در نظر می گیرند این حرفها را می زنند. ما كه منكر نیستیم كه كلمه ی «تكامل» را عرف به كار می برد، ولی آنچه كه عرف به كار می برد وقتی ما با چشم تیزبین فلسفی قضیه را می شكافیم می بینیم ایندو با همدیگر فرق دارد، آنوقت در اینكه كدام یك زیربناست كدام یك روبنا دیگر اشتباه نمی كنیم. پس تكامل فنی انسان، تكامل انسان در ناحیه ی فنی یك تكامل واقعی و حقیقی است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است