در
کتابخانه
بازدید : 1648269تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Collapse تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مسئله ی دیگر- كه در بحثهای آینده هم خواهیم داشت- این است كه می گویند جامعه دائماً باید (یعنی ضرورت دارد) در حال حركت و تكامل باشد، و این حركت و تكامل ناشی از تضاد درونی است. همین طور كه این مرحله ی انتقال از اشتراك اولیه به دوره ی دوم با اصول دیالكتیك قابل توجیه نیست [1]، در اشتراك نهایی نیز كه می گویند سرنوشت نهایی بشر است، عین همین ایراد هست. شما می گویید بعد از دوره ی سرمایه داری مالكیت دسته جمعی و مالكیت اشتراكی ابزار تولید پیش می آید و جامعه ی بی طبقه و جامعه ی بی تضاد به وجود می آید. به شما اشكال می كنند كه شما خودتان می گویید كه حركت معلول تضاد است، اگر تضاد نباشد حركت نیست و اگر حركت نباشد تكامل نیست. آیا وقتی ما به جامعه ی بی طبقه رسیدیم یعنی به جامعه ی ساكن و مرده رسیدیم؟ یعنی همین قدر كه بشریت به كمونیسم (به قول شما) رسید، دیگر به مرحله ی سكون رسید یا در آنجا هم باز حركت تكاملی هست؟ نمی توانند بگویند حركت نیست، زیرا اصل تكامل را چكار كنند. اگر هست، از كدام تضاد ناشی می شود؟
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 532
اینجاست كه این ایرادها را كرده اند. ماركس و امثال او اصلاً اینها را طرح نكرده اند. بعد افراد متأخرتر امثال استالین آمده اند یك حرفی زده اند كه جز استثناء و نقض در اصول دیالكتیك حرفی نیست. از كتابقرن ماركسیسم- كه از شخصی به نام برنارد است- نقل می كند:
فلسفه ی ماركسیسم نخستین فلسفه ای است كه صراحت و عمومیت ماهیت تغییر روابط بشر و تظاهر این تغییر را از طریق انقلابات شدید باز شناخت [2]. در اینجا به طور معترضه باید تذكر داد: تغییرات كیفی فقط در اجتماعات طبقاتی با انفجار به شدت توأم می باشد وگرنه در جامعه ی بدون طبقات چون تغییرات از بالا هدایت و رهبری می گردد این است كه با انفجار به شدت توأم نبوده و به آرامی صورت می گیرد [3]. به مقاله ی «زمان شناسی» استالین رجوع شود.
روی اصول شما «تغییرات از بالا هدایت و رهبری می شود» یعنی چه؟ طبق اصول شما تغییر بدون تضاد امكان ندارد، اصلاً حركت معلول تضاد است، مگر معلول بدون علت هم می تواند وجود داشته باشد؟ شما تمام این گرد و خاك هایی كه می كنید، می گویید ما دیگر در باب حركت علت حركت را كشف كردیم، علت حركت را در درون اشیاء كشف كردیم و آن تضاد درونی اشیاء است.

البته خود این فی حد ذاته حرف غلطی است. حالا ما عجالتاً حرف شما را قبول كردیم. بنا بر حرف شما كه این همه در باب حركت می گویید علت حركتها تضادهای درونی است و حركت ناشی از تضادهای داخلی است، مگر استثناء پذیر است كه در یك جا تضاد نباشد حركت باشد؟ خوب، اگر بنا بشود ما قبول كنیم كه در یك جا تغییرها از بالا هدایت می شود، چرا بگوییم در جامعه ی استالینی اینچنین است، در جامعه های دیگر هم بگوییم تغییرها از بالا هدایت می شود. دیگران هم مثل شما همین حرف را می زنند و می گویند رهبرها از بالا جامعه را هدایت می كنند و تغییر هم ایجاد می كنند و لزومی ندارد تضادی در كار باشد.
حال اجازه بدهید از آن قسمت اول یك مقداری بخوانیم. در صفحه ی 41 می گوید:
ملاحظه می شود كه وسائل تولیدی تعیین كننده ی روابط تولیدی است و بر مبنای آن روابط، ایدئولوژی و تأسیسات اجتماعی به وجود می آید. این تأسیسات و ایدئولوژی در زمان معین با روابط تولیدی و در نتیجه با خصلت وسائل تولیدی مطابق است و باعث تكمیل و تقویت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 533
آن می گردد. ولی چون از طرف دیگر سعی می كنند كه وضعیت موجود را حفظ نمایند، لذا پس از مدتی از سطح ترقی وسائل تولید كه دائماً در تغییر است عقب می افتند و بالاخره سد راه این پیشرفت و ترقی می گردند. و به قسمی كه گفتیم در اینجا هنگامی كه این تناقض به مرحله ی نهایی خود رسید انقلاب اجتماعی آغاز می گردد و سیستم و روابط ایدئولوژی و تأسیسات نوینی كه مطابق خصلت وسائل تولید باشد مستقر می شوند. مثلاً [4]در سیستم فئودالیسم در اثر تكامل فن تولید و ایجاد وسائل جدید و همچنین تشكیلات صنعتی و فنی و جغرافیایی، روابط موجود یعنی روابط خان خانی سد راه ترقی تكنیك می گردد و اصولاً تكمیل فنی وسائل تولید و ایجاد مبادلات وسیعتر نخستین نقطه ی انقراض فئودالیسم را منعقد می سازد. (این ادعای اوست. ) در این سیستم فقط كسانی در خدمت ارباب فئودال پذیرفته می شوند كه صاحب كار و وسائل فلاحتی یعنی وسائل تولید باشند. و از طرف دیگر مردمان شهری و توده ی دهقان بی چیز و فقیر كه فاقد این وسائل اند به ناچار رو به شهر می آورند و به كارهای شهری از قبیل كفاشی و خیاطی و سایر حِرف یدی می پردازند، و چون اصول موجود و مقررات فئودالیسم مانع از ایجاد روابط بیشتر و فروش كالای تولیدی مردمان كاسب و بورژوای شهر است به ناچار تقاضاهای جدیدی مبنی بر تغییر روابط تولیدی ایجاد می گردد.
یعنی بعد از اینكه توده ی دهقانی را به شهرها آوردند و از راه كفاشی و خیاطی و امثال اینها زندگی كردند و بعد این مردم دست به تجارت زدند و طبقه ای به نام بورژوا به وجود آمد و مقررات فئودالیسم برای مبادلات شهری كافی نیست، ناچار باید آن روبنا و نظام عوض بشود. پس تجارت ترقی كرده، روابط مبادلاتی تغییر كرده و زندگی روستایی برای چنین زندگی شهری كافی نبوده است. در اینجا ابزار تولیدی كه از فئودالیسم تغییر كرده چیست؟ یكی از آنها را اسم ببرید. اگر می گفتیم ابزار تولید كشاورزی تبدیل به ماشین شد، خیش بود تبدیل به ماشین شد، حرف درستی بود. ولی این كه مال دوره ی سرمایه داری است. تبدیل شدن خیش به تراكتور تبدیل ابزار تولید است.

این كه مال دوره ی بعد است. ولی در دوره ای كه نظام فئودالیسم جای خودش را به نظام بورژوازی می دهد، در اینجا كه ابزارها هنوز به حال اول خودشان باقی است. خودشان از اول رنسانس را یعنی از هشتصد سال پیش را دوره ی بورژوازی می گویند، یعنی فئودالیسم وضعش تغییر كرد در حالی كه هنوز ابزار تولید تغییر نكرده بود. دومرتبه می گوید:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 534
یعنی خلاصه تكامل وسائل تولیدی در اثر محدودیت افق فئودالیسم با بن بستی مواجه می شود [5]و بورژوازی [6]برای مبادله و فروش [7]و برآوردن حوایج بازارها آن آزادی عمل و خودمختاری لازم را ندارد و بالنتیجه روابط فئودالیسم با تكامل قوای تولید در تناقض شدید می افتد. در اینجاست كه ناگهان انقلاب برای به دست آوردن آزادی و حذف محدودیتهای محلی شروع می شود و مثلاً به قسمی كه می دانیم زنجیره های فئودالیسم ناگهان در فرانسه از هم گسیخته می گردد و روابط جدیدی مناسب با وضع قوای تولیدی برقرار می گردد كه این روابط در تكمیل وسائل تولید كمك مؤثری می نماید و همین كمك باعث می شود كه احتیاجات جدیدِ ایجاد شده و بالنتیجه روابط موجوده مجدداً نارسا گردند.
این از مسائلی است كه در آینده باید دقیقاً آن را مورد مطالعه قرار دهیم كه آیا تبدیل فئودالیسم به بورژوازی مقارن تكامل ابزارهای فنی است یا نه؟ كه نیست.
بعد مطلب مهمی كه قابل گفتن باشد نداریم تا می رسیم به اول «كُمون اولیه» كه از هفته ی آینده این بحث را شروع می كنیم.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 535

[1] با اصول ما قابل توجیه است. اصول ما تكامل انسان است. انسان تدریجاً در طبیعت تكامل پیدا می كند. انسان است كه پیش می برد، بدون اینكه نیازی باشد كه ابزار تولید تكامل پیدا كند و تضاد طبقاتی الزاماً سبب تغییرات بشود.
[2] انقلابات هم كه محصول تضادهاست.
[3] یعنی نقض تمام اصول!
[4] مقدمه را برای این مثال خواندم.
[5] كدام وسائل تولید؟ عجیب است!
[6] یعنی طبقه ی بورژوا.
[7] خودتان می گویید «برای مبادله و فروش» . مسئله ی تكامل تجارت و تكامل نقل و انتقال كالاها مطرح است. نقل و انتقال كالا قبل از آن هم با اسب و قاطر و الاغ بوده، در آن دوره هم با اسب و قاطر و الاغ بوده است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است