در
کتابخانه
بازدید : 1648240تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Collapse دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand اجتماعی یا انفرادی بودن انسان اجتماعی یا انفرادی بودن انسان
Collapse تكامل اجتماعی انسان تكامل اجتماعی انسان
Expand زندگی اشتراكی زندگی اشتراكی
Expand انتقال به دوره ی برده داری (1) انتقال به دوره ی برده داری (1)
Expand انتقال به دوره ی برده داری (2) انتقال به دوره ی برده داری (2)
Expand دوره ی برده داری دوره ی برده داری
Expand پیدایش دولت پیدایش دولت
Expand پیدایش مذهب پیدایش مذهب
Expand انتقال از دوره ی بردگی به دوره ی فئودالیسم انتقال از دوره ی بردگی به دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در توجیه تكامل اجتماعی انسان گاهی می گویند: هستی پویاست. «هستی پویاست» این را توجیه نمی كند. هستی حیوان هم پویاست، چرا [این تكامل ] در حیوان نیست در انسان است؟ این مثل این است كه كسی بگوید آقا چرا شما امروز از تهران به قم رفتید، شما بگویید هستی پویاست! «هستی پویاست» كه توجیه رفتن از تهران به قم نمی شود، این یك علت خاص می خواهد. یا می گویند به واسطه ی بهم خوردن تعادلهای اجتماعی یا نبرد انسان با طبیعت و این گونه مسائل [انسان تكامل اجتماعی پیدا كرده است. ] انسان خودش داوطلب نبرد با طبیعت است نه اینكه چون طبیعت با او در ستیز است در مقام دفاع چنین كاری می كند. حیوانات این طور هستند: طبیعت با حیوان نبرد می كند و او در دفاع از خود با طبیعت مبارزه می كند. انسان نبرد با طبیعت را آغاز می كند، یعنی تنها دفاع كننده از خودش نیست. انسان دائماً در صدد نبرد كردن است. طبیعت بیچاره رفته گوشه نشینی كرده و استعفا داده و در مقابل او اعلام تسلیم كرده، ولی انسان دست بردار نیست.
این نشان می دهد كه در انسان یك بُعد وجودی پدید آمده است، همان كه ما به آن روح الهی و فطرت انسانی می گوییم. و این جز این نیست كه بگوییم انسان از نظر فلسفی موجودی است كه بعدی ماورای ابعاد دیگری كه همه ی حیوانات دارند پیدا كرده است: بعد لایتناهی خواهی از هر جهت، بعد دوندگی به سوی افقهایی كه هنوز به روی او گشوده نشده است.
- در این مسئله ی حیات كه فرمودید، ما خودمان هم اعتقاد نداریم كه ماده در یك مرحله ی بسیار عالی از تكاملش حیات دار شد، به این معنا كه در یك مرحله ای حیات را ایجاد می كند.
استاد: محال است كه حیات را ایجاد كند.
- نه اینكه علتش خودش باشد.
استاد: این همان قابلیتی است كه ما می گوییم.
- بنابراین دلیلی ندارد كه از خارج حیات را به آن بدهند.
استاد: قابلیت كافی نیست. یك وقت شما می گویید كه ماده، هم علت فاعلی است هم علت قابلی.

به شما جواب می دهند كه ماده علت قابلی هست ولی علت فاعلی نیست. در این كه ماده علت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 567
است بحثی نیست. حرف مادی و غیر مادی در این نیست كه آیا ماده علت است یا علت نیست؛ شك ندارد كه ماده علت است. اگر ماده علت نباشد باید مثلاً همین جور خلق الساعه انسان خلق بشود. پس چرا انسان از نطفه ی انسان آفریده می شود؟ یا اگر ماده دخالت ندارد، باید بچه ی گوسفند انسان بشود و بچه ی انسان گوسفند. پس در این كه ماده علیت دارد بحثی نیست. فرق مادی و الهی در این جهت است كه مادی اصلاً فرقی میان علت قابلی و علت فاعلی نمی گذارد؛ همین قدر می بیند ماده به یك مرحله كه می رسد فلان چیز پیدا می شود، می گوید این علت است و تمام شد.

«الهی» تفكیك و تجزیه و تحلیل می كند، می گوید اینكه ماده به این شرایط می رسد دارای حیات است، آیا ماده ای كه فاقد حیات است ایجاد حیات می كند (ناقص كه نمی تواند كاملتر از خودش را ایجاد كند) یا ماده به این مرحله كه می رسد، این قابلیت را پیدا می كند كه یك مرحله ی كاملتری به آن داده شود؟ فرق قضیه این است. الهی می گوید نظام، نظام تكامل است. نظام تكامل یعنی حركت كردن ناقص از نقص به كمال. ناقص استعداد رسیدن به یك مرحله ای از كمال را دارد، اما به هر مرحله ای كه می رسد امكان یك كمال برایش پیدا می شود و كمال به آن داده می شود نه اینكه ناقص در همین حد كه استعداد پیدا كرد خودش به خودش [كمال ] می دهد، اینچنین نیست.
در مقام مثال- البته این مثال در این جهت دور است- مثل این است كه شما درباره ی معلم و شاگرد بگویید آیا استعداد شاگرد شرط است یا شرط نیست؟ البته شرط است. هیچ وقت نمی شود به دانش آموز كلاس اول درس كلاس دوازدهم را داد، ولی اینكه درس نمی دهند نقص از معلم نیست، معلم می تواند كلاس دوازدهم را به او درس بدهد اما او را باید قدم به قدم بالا ببرد. كلاس دوم را هم نمی شود به او درس داد؛ وقتی شما او را به كلاس اول بردید و این مقدار مراحل را طی كردید، برای پذیرش تعلیمات كلاس دوم آماده است و وقتی او را به كلاس دوم بردید برای پذیرش كلاس سوم آماده است. حتی درس روز اول، او را برای درس روز دوم آماده می كند، درس روز دوم او را برای درس روز سوم آماده می كند، بلكه در خود همین درس روز اول، جمله ی اول او را برای جمله ی دوم آماده می كند، جمله ی دوم او را برای جمله ی سوم آماده می كند. آنوقت این دانش آموز علت مادی است؛ یعنی علت قابلی است، پذیرنده است. معلم در اینجا علت فاعلی است یعنی دهنده است.
حرف الهیون این است كه ماده در كلِ ّ خودش مانند یك دانش آموز است كه از نقص به كمال حركت می كند ولی در كلِ ّ خودش یك ناقصی است كه هریك قدم كه جلو می رود آماده برای قدم دیگر می شود، ولی خودش خودش را جلو نمی برد؛ یعنی آن را جلو می برند اما به هر مرحله ای كه جلو می برند برای مرحله ی بعد آماده می شود. آن حرف قرآن هم در مورد نطفه و [مراحل بعدی ] همین است. چرا قرآن نمی گوید ما انسان را از همان اول از نطفه انسان كردیم؟ چرا می گوید نطفه را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 568
علقه كردیم، علقه را مضغه كردیم، بعد چنین كردیم بعد چنان كردیم، ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ [1]؟ مگر خدا به چنین چیزی احتیاج داشت؟ خدا كه احتیاج ندارد، ولی ماده در رسیدن احتیاج دارد. فرق است بین اینكه فاعل در فاعلیت خودش نیازمند باشد [و اینكه قابل در رسیدن نیازمند باشد. ] مثل یك معلمی كه معلوماتش الآن برای تعلیم این درس وافی نیست، باید خودش را تكمیل كند تا تعلیم بدهد، و معلمی كه معلوماتش الآن وافی است و اگر شاگرد كلاس دوازدهم هم بیاورید تدریس می كند ولی دانش آموز آمادگی ندارد. پس نظام ماده یك نظامی است كه تدریجاً [پیش می رود. ] با هر دادنی یك قابلیت پیدا می شود؛ قابلیتی برای دادنی و دادنی برای قابلیتی، و همین طور این نظام پشت سر یكدیگر ادامه دارد.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 569

[1] مؤمنون/14.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است