حس استخدام- به تعبیر آقای طباطبایی- كه بشر هر چیزی را كه برای خود مفید بینگارد
می خواهد در خدمت خودش قرار بدهد، این حس در بشر نسبت به همه چیز و از آن جمله نسبت
به انسان بوده، مگر در مورد انسانهایی كه یك عاطفه ی طبیعی جلو این حس استخدام را بگیرد و در
آنجا دیگر مرز «من» درهم شكسته باشد. اینها می گویند قبیله ها با همدیگر می جنگیدند و وقتی
یك اسیر می گرفتند او را می كشتند. چرا می جنگیدند؟ (این خودش یك مسئله ای است. ) چرا انسان
با انسان ضدیت داشت؟ منشأش همین حس استخدام است. پس معلوم می شود هرگاه «من» ها در
مقابل یكدیگر قرار می گرفتند تضاد برقرار می شد. [تضاد] در داخل قبیله یا نبوده یا كم بوده است.
چون در داخل قبیله «من» ها در مقابل یكدیگر واقع نمی شدند اصطكاك واقع نمی شد، ولی میان
افراد قبیله با قبیله ی دیگر و كلّ این قبیله با قبیله ی دیگر «من» در مقابل «من» قرار می گرفت؛ طبیعی
است كه این می خواهد آن را در خدمت خودش قرار بدهد و دستاوردهای او را به خودش
اختصاص بدهد، آن می خواهد این را در خدمت خودش قرار بدهد و دستاوردهای او را به خودش
اختصاص بدهد، این می خواهد به آن شبیخون بزند آن می خواهد به این شبیخون بزند. در داخل
قبیله هم وقتی كه تكثیر جمعیت شد، آن عاطفه ضعیف شد. تا هرجا كه عاطفه ضعیف بشود،
«من» ها در مقابل یكدیگر شكل می گیرند. «من» ها كه شكل بگیرند، این می خواهد او را استخدام
كند او می خواهد این را استخدام كند. و لهذا خود این آقایان هم نمی گویند این تضاد یك چیز
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 596
جدیدی است كه پیدا شده است. می گویند تضاد در دوره ی اشتراكی هم بود كه قبیله ای با قبیله ی دیگر
می جنگید ولی در دوره ی اشتراكی چون هنوز ابزار تولید تكامل پیدا نكرده بود از وجود برده
نمی توانستند استفاده كنند یعنی برده یك سربار بیشتر نبود، این بود كه برده را می كشتند. بعد كه
ابزار تولید تكامل پیدا كرد جنگها همان جنگهاست ولی یك كشف جدیدی كردند و آن اینكه از
وجود برده استفاده كنند. بنابراین یك تضاد جدیدی پیدا نشده، همان تضاد قدیم است، منتها تضاد
قدیم میان قبیله و قبیله ای بود و در داخل قبیله به واسطه ی ابتدایی بودن و حكومت عواطف این تضاد
وجود نداشت؛ در دوره ی جدید به واسطه ی تكثیر جمعیت- كه این خودش یك نوع افزایش و نوعی
تكامل است- مائیت در مجموع افراد قبیله ضعیف می شود و در درون قبیله هم همین استخدام و
استثمار رخ می دهد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 597