یك نظریه این است كه دولت یك امر فطری است؛ فطری بشر است كه باید دولت داشته باشد و
یك دولتی در كار باشد. من نمی دانم چنین حرفی را تا حالا كسی گفته یا نگفته كه به عنوان یك
فطرت فردی در انسانها بگوییم دولت داشتن یك امر فطری برای بشر است. خیال نمی كنم چنین
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 625
حرفی را هیچ كس تا حالا گفته باشد. اگر هم افرادی نظرشان به آن نظریه ی معروف ارسطویی است
كه گفته است انسان مدنیّ بالطبع و اجتماعی بالطبع است، نگفته اند دولت داشتن طبیعیِ انسان است،
بلكه گفته اند طبیعت انسان طبیعت اجتماعی است كه باید زندگی اجتماعی داشته باشد ولی دیگر
هیچ كسی ادعا نكرده كه چگونگی این زندگی اجتماعی هم یك امر فطری است، اینكه دولتی باید
داشته باشد یا نباید داشته باشد این هم یك امر طبیعی و فطری است. ولی اینها معمولاً بنایشان بر
این است كه همیشه جنبه ی تبلیغی به حرف خودشان می دهند و از نظریات مخالف مخصوصاً یك
چیزهایی را نقل می كنند كه خیلی واضح باشد كه درست نیست.
یا اینكه بعضی گفته اند كه دولت به اراده ی خداوند به وجود می آید. می گوید نه، چنین چیزی
نیست، پیدایش دولت یك سلسله علل مادی دارد، همینهایی كه گفتیم: وقتی جامعه به دو طبقه
تقسیم می شود آن طبقه ی بهره كش احتیاج پیدا می كند به اینكه قدرت و تشكیلاتی به وجود بیاورد و
این قدرت و تشكیلات هم روز به روز كاملتر می شود؛ ارتش می خواهد، اطلاعات می خواهد،
زندان می خواهد، شهربانی می خواهد. پس دلیلی ندارد كه ما این را به یك علت ماوراء الطبیعی
توجیه كنیم. البته این هم واضح است كه هیچ كس نمی گوید كه فقط دولت به اراده ی خدا به وجود
آمده ولی ملت به اراده ی خدا به وجود نیامده است. خوب، اگر كسی می گوید دولت به اراده ی خدا به
وجود آمده، از باب این است كه همه چیزِ عالم را می گوید به اراده ی خدا به وجود آمده نه اینكه این
یكی به اراده ی خداست آنهای دیگر به اراده ی خدا نیست؛ یعنی نوع وابستگی همه ی اشیاء به اراده ی
خداوند به شكل متساوی است. به هرحال اینها یك حرفهای بی سر و تهی است كه ذكر می كنند.