در خلال بحثش كه همان مسئله ی جهل را مطرح كرده است قضیه را به شكلی طرح می كند كه كأنه
این مسئله ی جهل هم یك نوع تحولی پیدا كرده. [می گوید] بشر ابتدا هنوز فكرش آنقدر رشد پیدا
نكرده بود كه تمام جهان را به عنوان یك مسئله طرح كند بلكه پدیده ها را طرح می كرد كه این چرا
به وجود آمده است؟ علتش را نمی دانست، یك علت ماوراء الطبیعی [در نظر می گرفت. ] فلان شی ء
دیگر چگونه به وجود آمده است؟ علتش را نمی دانست، علت ماوراء الطبیعی [قائل می شد. ] ولی
بعدها این مسئله به یك صورت تكامل یافته ای [درآمد، ] یعنی توانست تمام این عالم هستی را كه
می بیند، همه ی آسمانها و زمین را یكجا طرح كند كه همه ی اینها چگونه به وجود آمد. بعد آمد برای
همه ی اینها یكجا خالق قائل شد، گفت خدا خالق همه ی اینهاست و خدا آسمانها و زمین را در شش
روز خلق كرده است، كه آیه ی قرآن را هم اینجا به یك صورت غلطی نقل می كند؛ خدا عالم را در
شش روز خلق كرده است.
پس اول، مسئله به این صورت است كه بشر پدیده ها را تعلیل می كرد، هر پدیده ای را جدا
جدا، كه این بیماری از كجا پیدا شد؟ این زلزله از كجا پیدا شد؟ ولی بعد مسئله ی كل خلقت را یكجا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 645
مطرح كرده است. بعد، از این حرف جواب می دهد كه نه، علم امروز ثابت كرده كه خلقتی نیست،
چرا؟ چون مسئله ی خلقت از نظریه ی حدوث عالم ناشی می شود، یعنی اینكه یك روزی بود كه عالم
نبود، هیچ چیز نبود. عالم حادث است و قهراً بعد هم فانی می شود. چون عالم حادث است و
مسبوق به عدم زمانی به اصطلاح هست پس كل عالم احتیاج به یك خالق دارد و آن خالق هم
خداست كه عالم را در شش روز آفریده است. بعد می گوید ولی امروز كه این مطلب ثابت شده
است كه ماده قدیم است و هیچ موجودی معدوم نمی شود و هیچ معدومی موجود نمی شود (نظریه ی
لاوازیه) بنابراین دیگر علم این نظریه را رد می كند كه یك روزی بوده است كه عالم وجود نداشته
است. وقتی كه علم این نظریه را رد می كند دیگر جایی برای این حرفها باقی نمی ماند. در بین
مطلب می گوید: «و از دانشمندان ایرانی هم خواجه نصیرالدین طوسی ماده را قدیم دانسته است. »
پس ناچار باید بگوییم خواجه نصیرالدین طوسی هم یك مرد مادی بوده است!