من گاهی كه می خواهم به صورت مثال ذكر كنم برای توضیح مطلب به این صورت ذكر می كنم
(ولی باز هم خیلی فرق می كند) ، می گویم ماده مثل این حروف هجاء است كه با صداهای مختلف
تلفظ می شود، مثلاً همزه را می گوییم اَ، اُ، اِ، آ، او، ای ِِ؛ یا صداهایی كه ممكن است در بین این
صداها باشد. آنچه كه ما به آن همزه می گوییم كدام است؟ اگر فقط «اَ» همزه باشد پس بقیه همزه
نیستند، و همین طور سایر صداها. می گوییم نه، همزه آن چیزی است كه در همه ی اینها وجود دارد.
«اَ» همزه است به علاوه ی یك حالت، یك صدا، و لهذا همین حالت در «بَ» هم وجود دارد. «اِ»
همزه است به علاوه ی صدای دیگر. «اُ» همزه است به علاوه ی صدای دیگر. ولی خود همزه چه؟
خودش را ما نمی توانیم تلفظ كنیم. هرجور تلفظ كنیم، ولو تلفظ سكونی هم بكنیم، مثلاً بگوییم بُؤْ،
آن هم خودش یك حالتی است. فقط می توانیم به آن اشاره كنیم بگوییم آن چیزی كه در میان همه ی
اینها هست ولی خودش نمی تواند تنها وجود داشته باشد.
حالا آن كه در میان همه ی اینها هست و خودش نمی تواند تنها وجود داشته باشد اصلاً
نمی تواند هم تنها خلق بشود. او اصالت ندارد كه بگوییم حالت را به او می دهند. حالت را به چیزی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 647
می شود داد كه او اصالت داشته باشد بعد یك چیزی از بیرون به آن بدهند. ماده آن چیزی است كه
هیچ اصالتی از خودش ندارد [بلكه ] اول باید حالت را به او بدهند تا ضمن این حالت وجود پیدا
كند. لذا حكم ندارد. ماده به معنای دقیقی كه در عالم وجود دارد نه قدیم است نه حادث؛ قدیم است
به قدیم بودن حالتش اگر حالت قدیم داشته باشد، حادث است به حادث بودن حالتش، كه اتفاقاً
همه ی حالاتش هم حادث است؛ و از خودش حكم ندارد.
پس این حرفهای مفت كه آمده اند گفته اند كه اگر بگوییم عالم قدیم است به این معنا، پس
خدایی وجود ندارد، بگوییم حادث است آنوقت خدا وجود دارد؛ چنین نیست، حدوث و قدمی كه
الهیون می گویند حدوث و قدم ذاتی است، یعنی یك شی ء اعم از اینكه حادث و قدیم باشد در ذات
خودش یك وقت نیازمند به شی ء دیگر است یعنی در ذات خودش نیست است با شی ء دیگر
هست می شود، شی ء دیگر هستی را به او بخشیده، به این «حادث» می گویند ولو اینكه زماناً حادث
نباشد؛ و یك وقت بی نیاز است. قدیم آن چیزی است كه در ذات خودش بی نیاز از غیر خود باشد
اعم از اینكه در همه ی زمانها وجود داشته باشد یا در بعضی زمانها (كه البته فرض نمی شود كه شیئی
قدیم ذاتی باشد و در بعضی زمانها باشد، ولی ملاك قدمش آن است. ) پس این حرف مفت و
نامربوط كه- به قول نویسنده- چون ثابت شده است ماده قدیم است [پس خدایی وجود ندارد، ]
حتی اگر فرض كنیم نظریه ی لاوازیه هم درست باشد [بطلان آن روشن است. ] تازه نظریه ی لاوازیه هم
یك نظریه ی غیر علمی است ولی نظریه ای نیست كه ضربه ای به اصول الهی وارد كند.
آنچه تا حالا گفتم جنبه ی دینی [و حكمت الهی مسئله ی پیدایش ] مذهب بود، حال می آییم سراغ
جنبه ی علمی قضیه.