در
کتابخانه
بازدید : 1648264تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Collapse سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اینجا باید مسئله ی كالا و مسئله ی ارزش مطرح بشود. كالا به چه چیز می گویند؟ به یك معنا كالا- كه همان فارسیِ كلمه ی متاع است- به چیزی می گویند كه به نوعی مطلوبیت برای انسان داشته باشد- كه لغت «متاع» بهتر این معنا را می فهماند- یعنی انسان به نحوی از آن متمتّع بشود، بهره ببرد و نیازی از نیازهای او را رفع كند. لغت «متاع» به حسب ریشه اش این معنا را بیان می كند. به تعبیر دیگر می گویند كه كالا به چیزی گفته می شود كه ارزش استعمال داشته باشد، انسان با به كار گرفتن آن یك بهره و حظّی ببرد و یك نیازی از او رفع بشود؛ شی ء برای انسان مورد تمتّع باشد. این مقدار را «ارزش استعمال» می گویند. ولی یك شی ء به صِرف ارزش استعمال داشتن «كالا» گفته نمی شود، كه از اینجا می توانیم جواب یك اشكال خاصی را هم بدهیم و آن این است كه ما به چیزی كالا می گوییم كه ارزش مبادله داشته باشد. یك شی ء آن وقت ارزش مبادله پیدا می كند كه برای عموم قابل تمتّع باشد یعنی از نیازهای اجتماعی و عمومی باشد نه از نیازهای مخصوص به یك فرد. البته این را اینها ذكر نكرده اند، حالا ما می گوییم برای اینكه یك اشكالی رفع بشود. مثلاً در باب ارزش به این آقایان ایراد گرفته اند كه یك چیز ممكن است كه برای یك فرد ارزش زیاد داشته باشد و برای افراد دیگر هیچ ارزش نداشته باشد یا ارزشِ كم داشته باشد. مثال می زنند، می گویند برخی اشیاء هست كه مورد علاقه ی خاص یك شخص است به علت خاصی كه به او مربوط است. مثلاً یك كسی یگانه عكسی كه از پدرش باقی مانده برای او خیلی ارزش دارد كه اگر این را در دست كسی ببیند حاضر است به قیمت گزافی بخرد، در صورتی كه برای دیگران هیچ ارزشی ندارد و اگر دستشان باشد دور می اندازند. یا برای فردی عكس معشوقش ارزش دارد.

همچنین عكس خود انسان كه یك وقتی در یك جمعیتی در یك جایی بوده، برای خودش ارزش دارد در صورتی كه برای دیگری ارزش ندارد. پس ارزش استعمال در اینجا برای یك فرد هست ولی ارزش مبادله نیست. ارزش مبادله آنوقت است كه این شی ء برای افراد دیگر هم به همان مقدار ارزش داشته باشد، آنوقت با یك كالای دیگر كه آن هم برای عموم ارزش دارد مبادله می شود.

مثلاً یك امر غذایی از قبیل نان یا برنج كه برای عموم ارزش دارد و یك امر دیگری كه مثل خودِ این باشد ارزش مبادله ای پیدا می كنند؛ گندم با برنج یا پنبه مبادله می شود.
پس اگر ما كالا را این جور تعریف كنیم بگوییم شیئی كه علاوه بر ارزش استعمال ارزش مبادله داشته باشد [1]، از وقتی كه جامعه ی بشر وجود داشته كه حتی پول هم هنوز اختراع نشده بوده
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 697
كالا وجود داشته است. جامعه كه وجود داشته انسان به اشیاء متعددی نیاز داشته و آنها را تولید می كرده است. در جامعه ی اشتراكی این اشیاء ارزش مبادله ای داشته اندگو اینكه چون نظام نظام مبادله ای نبوده مبادله نبوده است، همان طور كه اگر نظام بعدی هم یك نظام اشتراكی باشد باز ارزش مبادله هست ولی خودِ مبادله وجود ندارد.
به این معنا، كالا اختصاص به دوره ی سرمایه داری ندارد. ولی می گویند كه در دوره ی سرمایه داری كالا یك مفهوم خاص به خودش می گیرد یعنی آن چیزی كه ارزش مبادله ای دارد و از اول برای فروش تولید می شود. در دوران قبل از سرمایه داری فلسفه ی تولید، فروش نیست بلكه همه تولید می كنند برای مصرف كردن ولی شخص چیزی را كه از آن مقداری كه برای مصرف خودش تولید كرده زیاد می آورد می فروشد. اما در دوران سرمایه داری اصلاً خود تولید هدف است؛ فرد تولید می كند برای اینكه تولید كرده باشد كه با تولید زیادتر بر سرمایه ی خودش بیفزاید.
گو اینكه اینها مطلب را به این بیان می گویند ولی وقتی كه انسان خوب دقت كند می بیند كه چنین نیست، تفاوت دوره ی قبل از سرمایه داری با دوره ی سرمایه داری از این نظر تفاوت كمّی است نه كیفی. اینها اصرار دارند كه این تفاوت را كیفی قلمداد كنند برای اینكه ماهیت سرمایه داری را از نظر تولید كالا با ماهیت دوران قبل متفاوت بدانند و بگویند یك نوع گذار از كمّیت به كیفیت شده: در دوران قبل، تولید برای مصرف بود و در دوره ی سرمایه داری تولید برای فروش است نه برای مصرف.

ولی ظاهر این است كه این طور نیست و اختلاف دوره ی سرمایه داری با دوران قبل اختلاف كمّی است. از زمانی كه در میان بشر تقسیم كار شده مسئله ی تولید برای فروش به وجود آمده، منتها با مقیاس كوچكی: آن كشاورز هم كه فقط گندم و جو- همین دو قلم- را تولید می كند او خودش توجه دارد كه به دهها قلم كالا نیاز دارد در حالی كه دو قلم تولید می كند، و خودش هم می داند این چیزی كه تولید می كند ده برابر آن مقداری است كه احتیاج دارد، پس آنچه را كه تولید می كند یك دهُمش را برای مصرف خودش و نُه دهم دیگرش را برای فروش تولید می كند. كشاورزی كه فقط گندم و جو تولید می كند و آخر سال ده خروار گندم و ده خروار جو تولید می كند در صورتی كه در خانه ی خودش مجموعاً به دو خروار گندم و دو خروار جو بیشتر احتیاج ندارد، او باقیِ احتیاجات خودش مانند گوشت را از طریق همین گندم تأمین می كند.
در همین فریمان ما كشاورز دیگر دامدار نبود، آنوقت چوب خط از قصابی داشت. یك چوبهای صافی بود كه رویش اسمش را می نوشتند. آنگاه خانواده ها فرق می كرد، یك خانواده دو سیر بود، یكی دو سیر و نیم بود، یكی پنج سیر بود، آن كه بزرگتر بود یك چارك یا ده سیر بود.

می رفت دم دكان قصابی، چون نقد نداشت كه پول بدهد و گوشت بگیرد آن قصاب در تمام ایام سال در واقع به نسیه به او گوشت می داد. امروز مثلاً می رفت- اگر چوب خطش دو سیر بود- دو
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 698
سیر می گرفت و او یك خط می بُرید. اگر احیاناً دو برابر می خواست دوتا می بُرید. اگر این چوب خط پر می شد آن را می بُرد ذخیره می كرد و چوب خط دیگری می آورد. آخر سال همه ی اینها را حساب می كرد كه مثلاً شما ده من گوشت در طول سال گرفته اید، قیمت آن این قدر می شود.

آنوقت او یا گندمش را مستقیم به همین قصاب می فروخت یا اینكه گندمش را در بازار می فروخت و پولش را می داد.
بنابراین مسئله ی تولید برای فروش، در دوران قبلِ سرمایه داری هم بوده، همیشه بوده، منتها در دوران سرمایه داری با یك مقیاس خیلی وسیعی است كه اصلاً دیگر طرف مقایسه نیست. پس اختلاف، اختلاف كمّی است نه اختلاف كیفی.

[1] بین اینها به اصطلاح منطقیّین عموم و خصوص مطلق است: هرچه كه ارزش مبادله دارد ارزش استعمال دارد ولی چنین نیست كه هرچه كه ارزش استعمال داشته باشد ارزش مبادله هم داشته باشد، مثل همان اموری كه گفتیم برای یك شخص ارزش دارد نه برای عموم.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است