در
کتابخانه
بازدید : 1648118تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Collapse سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
به حساب اینها آنوقت دیگر بازارهای داخلی، قدرت جذب این همه تولید را ندارد. اینجاست كه مثل مغزی كه در پوستی هست و بعد این مغز رشد می كند در حدی كه این پوست دیگر قدرت ندارد آن را در درون خودش جا بدهد و ناچار این پوست را می شكند و از قالب خودش بیرون می آید یا مثل جوجه ای كه از پوست تخم مرغ بیرون می آید، مجبور است به بازارهای خارجی رو بیاورد و بازارهای خارجی را قبضه كند. در این صورت كار اینها فقط تولید نیست بلكه باید یك كار دیگر هم علاوه كنند و آن این است كه تهیه ی مواد خام برای اینها كار مشكلی است و یك كار بزرگ این است كه یك نوع انحصاری هم در تهیه ی مواد خام به وجود بیاورند. این مواد خامی كه كارخانه ها می خواهند كه دائماً باید ببلعند، وقتی كه [این مركز اقتصادی ] خیلی عظیم و بزرگ شد [و به صورت تراست درآمد] این منطقه های محدود، دیگر استعداد سیر كردن اینها را ندارد. آنوقت اینها مجبورند برای تهیه ی مواد اوّلی هم روی دنیا چنگ بیندازند و این كارها را بكنند؛ كما اینكه مجبورند یك كار دیگر هم انجام بدهند و آن این است: وقتی كه كار خیلی توسعه پیدا كرد آن سرمایه های پولی اوّلی قادر نیست كه اینها را كاملاً اداره كند یعنی بتواند به اینها برسد، چون در كار سرمایه داری اگر مثلاً یك ماه فروش به تأخیر بیفتد اصلاً بحران ایجاد می شود. این است كه به یك سرمایه های خیلی كلان تری احتیاج دارد. اینجاست كه مسئله ی تأسیس بانكها در شكل بانكهای سرمایه داری- نه در آن شكلهایی كه بانكها از قدیم الایام هم بوده- مطرح می شود. بانكها اینجا می آیند یك نقش خیلی بزرگی برای امپریالیسم بازی می كنند. نقش اصلی بانك در دنیای امروز [1]این است كه سرمایه های راكد و غیرفعال و كوچك را با وعده ی سود دادن و لااقل با وعده ی حفظ و نگهداری كردن، در یك جا متمركز می كند. بانك می داند كه هر خانواده ای- حتی خانواده ی یك فرد كارگر- بالاخره یك پولی دارد كه این را ذخیره كرده و فردا می خواهد خرج دامادی پسرش یا عروسی دخترش و از این قبیل بكند. به او می گوید كه چرا این پول را در خانه نگه داشته ای، ممكن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 714
است دزد بیاید بزند، بیا در آنجا بگذار كه اولین فایده اش این است كه من برای تو نگه می دارم.

دومین فایده اش این است كه اگر به صورت حساب جاری ندهی- كه من بخواهم نگه دارم- بلكه به صورتهای دیگر مثلاً پس انداز بدهی كه متعهد بشوی تا یك سال نگیری، من این قدر هم سود به تو می دهم. اینجاست كه صاحبان سرمایه های كوچك تشویق می شوند كه سرمایه هایشان را در بانك متمركز كنند. آنوقت بانك از این سرمایه های كوچك متمركز سرمایه ها و اعتبارهای بزرگ به وجود می آورد و آن را با بیش از میزان سودی كه به صاحبان اصلیِ پولها می داده در اختیار سرمایه داران بزرگ قرار می دهد، به این نحو كه برای آنها اعتبارات فوق العاده ای قائل می شود. این اعتبارات فوق العاده یك دریچه ی اطمینانی برای این سرمایه دارهای بزرگ است كه علاوه بر سرمایه ای كه خودش دارد یك اعتبار بانكی خیلی عظیمی هم پشت سرش وجود دارد كه كار او را به سرعت انجام می دهد؛ یعنی آن سرمایه ی صنعتی به قول اینها با سرمایه ی راكد اوّلیِ بانكی تركیب می شود، ایندو یك سرمایه ی جدید به وجود می آورند كه اینها آن را «سرمایه ی مالی» اصطلاح كرده اند. سرمایه ی صنعتی یعنی سرمایه ای كه خود آن سرمایه دار صاحب صنعت از خودش دارد.

یك سرمایه هم كه فرض این است بانك دارد كه از مردم گرفته و همان سرمایه های راكد و غیرفعال است، بعد ایندو با یكدیگر تركیب می شوند و یك سرمایه ی جدید بزرگی به وجود می آورند كه آن را «سرمایه ی مالی» می نامند و این سرمایه قدرتِ این سرمایه دارها را مضاعف می كند.
معمولاً كسانی كه طرفدار بانك هستند و بانك را یك امر نافع و مفید می دانند استدلالشان در باب ضرورت بانك همین است، می گویند بانك سبب جریان سرمایه می شود و سرمایه های راكد را تبدیل به سرمایه های فعال می كند. در خانه ها پولهایی ذخیره شده، همان طور كه در قدیم هم بود. قدیم كه پول فلزی بود و مردم از دزد هم می ترسیدند، اغلب در زیرزمینهای خانه هایشان گودالی می كندند و پولها را آنجا مخفی می كردند، از ترسْ گاهی به بچه هایشان هم نمی گفتند و اگر ناگهانی می مردند كسی خبردار نبود. این است كه در اغلب خرابه های قدیم وقتی كه می گردند می بینند كه یك مقدار پول پیدا می شود. این پولها به صورت راكد وجود داشت. بانك بزرگترین خدمتی كه به مردم می كند این است كه به صورت یك مركز، این پولهایی را كه در خانه ها انباشته می شود و راكد است جذب می كند؛ اولاً حفظ می كند، ثانیاً چون به جریان می اندازد یك چیزی هم به صاحب سرمایه می دهد. آن كه می آید در صندوق پس انداز ملی هزار تومان می گذارد و تا یك سال هم كاری ندارد، بعد از یك سال می آید مثلاً هزار و صد تومان می گیرد، پس چیزی هم به جیب او می رود. و خدمتی كه بانك در اینجا به جامعه می كند این است كه این پول را در مسیر یك سرمایه ی بزرگ به جریان می اندازد؛ مثلاً یك كسی می خواهد یك سرمایه گذاری فلاحتی و كشاورزی بكند، یا می خواهد سرمایه گذاری تجارتی بكند، یا می خواهد سرمایه گذاری صنعتی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 715
بكند (استعداد تجارت دارد ولی پول به قدر كافی ندارد، استعداد كشاورزی دارد پول به قدر كافی ندارد، استعداد كارخانه دایر كردن دارد پول ندارد) بانك می آید از همین پولهای كوچكِ هزار تومان دو هزار تومانی كه اینجا جمع كرده، پانصد هزار تومان، یك میلیون تومان در اختیار شخصی قرار می دهد و به او می گوید كه تو طرحت را بده برو با این كار كشاورزی كن یا كار صنعتی بكن. این سبب می شود كه سرمایه ها به صورت جزء جزء جمع بشود بعد به صورت یك كل یك قدرت اقتصادی تشكیل بدهد و یك كار بزرگ انجام بشود. بنابراین بانك می تواند خدمت بكند.
البته می دانیم به این [استدلال ] جواب داده اند كه: در اینكه این امر، امر لازمی است كه سرمایه های كوچك به جریان بیفتد بحثی نیست ولی آیا به جریان افتادن سرمایه های كوچك راهش منحصر به همین صورتی است كه بانك عمل می كند یعنی صورت ربوی كه به عنوان قرض از این بگیرد و به عنوان قرض هم به آن بدهد؟ یا اینكه نه، راه دیگر هم دارد كه بهتر از این هم هست. راه ربوی راهی است كه فقط بانك در این میان استفاده ی كامل می برد ولی راه غیر ربوی هم در اینجا وجود دارد كه حالا بحث بانك فعلاً مطرح نیست [2].
آنوقت اینها می گویند بانكهای بزرگ- مثل این بانكهای بین المللی كه الآن وجود دارد- به وجود می آید و سرمایه های بانكی با سرمایه های صنعتی با همدیگر تركیب می شوند و یك قدرت خیلی بزرگی را در دنیا به وجود می آورند و بعد اساساً اینها فقط دنیا را باید تصاحب كنند، دیگر یك مملكت و دو مملكت برای اینها كافی نیست.
حال امثال لنین می خواهند قضیه را به آنجا منتهی كنند [كه امپریالیسم از این طریق از پا درمی آید. ] ماركس در این زمینه صحبتی نكرده. گاهی از ماركس و انگلس در زمینه ی امپریالیسم هم نقل می كنند ولی آنچه كه نقل می كنند همان حرفهایی است كه در زمینه ی كاپیتالیسم گفته اند، در اینجا همان حرف را می آورند تعمیم می دهند و الاّ آنها برای خصوص امپریالیسم چیزی نگفته اند.

كاپیتالیسم را می گفتند به آن صورت از پا درمی آید كه از پا هم در نیامد.

[1] در دنیای دیروز نقشهای دیگری داشته.
[2] [علاقه مندان می توانند به كتاب مسئله ی ربا اثر استاد شهید مراجعه نمایند. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است