در
کتابخانه
بازدید : 1647805تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Collapse فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Collapse تركیب جامعه تركیب جامعه
Expand اجتماعی بودن انسان اجتماعی بودن انسان
Expand اصالت یا اعتباریت جامعه- وحدت جامعه ی انسانی اصالت یا اعتباریت جامعه- وحدت جامعه ی انسانی
Expand جامعه و نظریه ی فطرت جامعه و نظریه ی فطرت
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
نظریه ی دیگر این است كه خیر، از این هم بالاتر است. رابطه، بیش از رابطه ی ماشینی است؛ یعنی آنچه كه گفتید درست است ولی رابطه از این بالاتر است. تركیب جامعه آن تركیبی است كه فلاسفه تركیب اتحادی و تركیب انضمامی می نامند، تركیب اتحادی و انضمامی در آنِ واحد. مانعی ندارد كه یك شی ء از یك نظر تركیب اتحادی داشته باشد از یك نظر انضمامی.
اول تركیب انضمامی را عرض كنیم. تركیب انضمامی آن جایی است كه ما دو حقیقت داریم كه یكی از آن دو حقیقت اصلاً كیانش وابسته به حقیقت دیگر است. اگر این دیگری نباشد آن نمی تواند وجود داشته باشد، ولی این دیگری می تواند [بدون آن ] وجود داشته باشد؛ یعنی این دیگری در وجودش مستقل از آن است اما آن مستقل از این نیست. مثل رابطه ی جوهر و عرض كه عرض در وجود خودش به جوهر نیازمند است ولی جوهرگو اینكه هیچ وقت بدون عرض نیست اما نیازمند به عرض نیست. این است كه عرض تابع جوهر است و جوهر تابع عرض نیست.
اگر این نظریه را بگوییم معنایش این است كه ما در میان تأسیسات اجتماعی فرق می گذاریم، بعضی تأسیسات را تأسیسات اصلی و رئیسی می دانیم و بعضی دیگر را فرعی و به اصطلاح ماركسیستها روبنایی و تابع. اصلی آن است كه اگر او نباشد اصلاً جامعه نمی تواند وجود داشته باشد. فرعی آن است كه اگر جامعه ای اركانش درست باشد آن هم باید وجود داشته باشد، كمال جامعه است، اگر هم نبود جامعه هست. مثلاً یكی از تأسیسات اجتماعی بیمه است. ولی آیا اگر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 769
بیمه نباشد اركان جامعه یكدفعه متزلزل می شود؟ این جور نیست. اما اگر اقتصاد جامعه بخوابد جامعه متزلزل می شود. نقش بیمه در جامعه با نقش آموزش و پرورش مثلاً، یكسان نیست. اگر آموزش و پرورش- به معنی عامش كه شامل آموزش و پرورش دینی هم می شود- در جامعه نباشد جامعه ای نمی تواند وجود داشته باشد در صورتی كه اگر بیمه نباشد- مثل اینكه قرنها گذشته و بیمه نبوده- جامعه می تواند وجود داشته باشد. پس بیمه به آن نهادهای اصلی نیازمند هست ولی نهادهای اصلی به بیمه نیازمند نیست.
تركیب اتحادی از این بالاتر است. تركیب اتحادی این است كه اجزاء جامعه یا دستگاههای جامعه و افرادْ بالخصوص با یكدیگر در یك وحدتی حل شده اند یعنی استقلال ندارند. افراد در وحدت جامعه حل می شوند یعنی اصلاً فردی دیگر وجود ندارد آن طوری كه در تركیبهای طبیعی عناصر، بعد از تركیب، دیگر عنصر وجود ندارد یعنی هیچ استقلال ندارد، فقط مركّب وجود دارد.

آنجا كه آب وجود دارد اكسیژنی دیگر وجود ندارد. اكسیژنی بوده كه تبدیل شده به آب، ولی حالا دیگر اصلاً اكسیژنی وجود ندارد. حالا فقط آب وجود دارد، خاصیتها هم همه خاصیت آب است.
تا اینجا هم پیش رفته اند كه عده ای گفته اند اصلاً فردی در جامعه وجود ندارد. نهاد وجود دارد چون نهاد هم باز خودش یك جامعه است، فرد وجود ندارد. همه چیزِ فرد جامعه است. اگر بخواهیم با اصطلاحات فلسفی خودمان بیان كنیم این است كه فرد به منزله ی یك ماده ی قابل است و جامعه به منزله ی یك صورت است. نقش قابل فقط این است كه این باید باشد كه آن را بپذیرد.

خودش چیزی ندارد، نقشش فقط پذیرندگی است. جامعه به افراد احتیاج دارد به عنوان یك ظرفهایی و یك ماده های قابلی كه جامعه هویت خودش را در مجموع این افراد تحقق ببخشد.

معنایش این است كه اصلاً فرد اراده ندارد، فرد وجدان ندارد، فرد غایت و هدف ندارد، فرد چیزی نیست. اراده ی فرد همان اراده ی جامعه است؛ این اراده ی جامعه است در فرد. فرد فقط یك ماده است كه جامعه توانسته این اراده و خواست را به او بدهد نه اینكه «من می خواهم» . «من» ی اینجا نیست.

جامعه است كه این «من» را به تو داده (همان نظریه ی معروف دوركهیم كه در كتابهای جامعه شناسی می نویسند) یعنی جبر مطلق؛ یعنی فرد هیچ استقلال ندارد، هرچه هست جامعه است.
روی این حساب، مسائل روان شناسی غالباً از اصالت می افتد. چون روان شناسی مسائل را روی فرد مطالعه می كند یعنی بنای روان شناسی بر این است كه همین طوری كه انسان از نظر جسمانی یك موجود مستقل است از نظر روانی نیز یك موجود مستقل است. طبیعت به فرد انسان غریزه داده، روان داده، عاطفه داده، میل داده، حكم و تصدیق داده، عقل داده است. انسان با یك چنین سرمایه های روحی وارد جامعه می شود. ولی این نظریه می گوید اصلاً همه ی اینها را جامعه به انسان می دهد نه طبیعت. هرچه را كه شما خاصیت روحی و روانی می گیرید، طبیعت به انسان نداده
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 770
كه در قلمرو روان شناسی قرار بگیرد، جامعه به انسان داده است. طبیعت، انسان را فقط خلق كرده و آفریده به صورت یك موجودی كه قابلیت پذیرش اینها را از جامعه دارد. او را با یك سلسله ی اعصاب مخصوص آفریده. و الاّ انسان چیزی ندارد، یعنی اگر او را از جامعه جدا كنیم از یك گیاه هم پایین تر است.
این بود نظریه ی تركیب اتحادی طبیعی جامعه. مطابق این نظریه همین طوری كه در طبیعت اجزاء با یكدیگر تركیب می شوند و بعد با هم متحد می شوند به گونه ای كه اجزاء استقلال خودشان را كاملاً از دست می دهند و اساساً افراد و اجزاء وجود ندارند بلكه فقط كل وجود دارد، در جامعه هم اصلاً افراد هیچ هستند، هرچه هست جامعه است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است