در
کتابخانه
بازدید : 1648123تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Collapse فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Collapse تركیب جامعه تركیب جامعه
Expand اجتماعی بودن انسان اجتماعی بودن انسان
Expand اصالت یا اعتباریت جامعه- وحدت جامعه ی انسانی اصالت یا اعتباریت جامعه- وحدت جامعه ی انسانی
Expand جامعه و نظریه ی فطرت جامعه و نظریه ی فطرت
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
نظریه ی دیگر این است كه تركیب جامعه یك تركیب مخصوص به خود است. تركیب حقیقی است، پس اعتباری مثل درختهای باغ نیست. از نوع تركیب ماشین نیست، بالاتر از تركیب ماشینی است ولی در عین حال از قبیل تركیب طبیعی هم نیست یعنی در عین اینكه جامعه وجود حقیقی دارد و جامعه از خودش حیات دارد و حیات جامعه غیر از حیات فرد است، عمر دارد، اجل دارد و اجلش غیر از اجل افراد است، فكر دارد، وجدان دارد، اراده دارد، عمل دارد، حتی مسئولیت دارد، در عین حال افراد- كه قهراً دیگر نمی توانند استقلال كامل داشته باشند- یك حالت مخصوص به خود دارند یعنی یك حالت استقلال نسبی دارند. هم جامعه وجود حقیقی دارد و هم فرد. یعنی در عین اینكه تركیب جامعه تركیب حقیقی است و جامعه از خودش قانون و سنّت دارد، وجدان دارد، استقلال دارد، در عین حال استقلال فرد در جامعه بكلی از میان نمی رود. این هم بحث خیلی عالی است كه قهراً در دو قسمت باید بحث بشود، یكی اینكه باید ببینیم آیا در قرآن آیاتی هست كه برای جامعه وجود حقیقی قائل باشد، برای خود جامعه حیات قائل باشد، اراده قائل باشد، تفكر قائل باشد، غایت قائل باشد، روح قائل باشد. اگر چنین بود پس تئوری قرآن بر این اساس است كه جامعه وجود مستقل دارد- كه البته این بعد از آن بحث قبلی است كه انسان مدنیّ بالطبع است و ما بعد از قبول مدنیّ بالطبع بودن انسان به اینجا می رسیم- و در عین اینكه برای جامعه حیات و حقیقت و واقعیت قائل است استقلال فرد را هم اذعان دارد یعنی فرد را مجبور نمی داند. و اتفاقاً هر دو دسته آیات در قرآن هست.
اینجا اجازه بدهید من مطلب دیگری را عرض بكنم كه لازم است یادآوری بشود و آن این است: بدیهی است كه در طبیعت، تمایل به تركیب وجود دارد و همان تمایل اشیاء به سوی تكامل تمایل به تركیب را به وجود می آورد. اشیاء به یكدیگر جذب می شوند و با هم تركیب می شوند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 771
تركیب هرچه كه اوّلی تر و بسیطتر است استقلال اجزاء منتفی تر است و هرچه كه به درجات عالیتر و بالاتر می آید تدریجاً در عین اینكه تركیب تركیب حقیقی است اجزاء مركّب فی الجمله و كم و بیش استقلال خودشان را هم حفظ می كنند؛ و هرچه كه بالاتر می رود در عین حال كه تركیب تركیب حقیقی است استقلال اجزاء بیشتر می شود. مثلاً در تركیبهای معدنی (مقصودم تركیبهای جمادی یعنی تركیبهای شیمیایی غیر آلی است) بعد از تركیبِ اجزاء هویتی از آنها باقی نمی ماند مگر اینكه مركّب را تجزیه كنند و تركیب را بهم بزنند كه اجزاء پیدایشان بشود. مادام كه مركّب هست جزء هیچ اثر و علامتی از خودش نشان نمی دهد، جزء در كل حل شده است.
اما در نباتات در عین اینكه هر گیاهی یك واحد و یك حقیقت و یك واقعیت است، دارای قوای مختلف و متعدد است در آنِ واحد، یعنی چنین نیست كه اجزاء او همه در كل حل شده باشند.

شما می بینید یك وحدتی است در عین اینكه كثرتی هم محفوظ است. وحدتی است در كثرت.

یعنی شما، هم خاصیت امور معدنی را در آن می بینید و هم خاصیت امور حیاتی را. در آنِ واحد هر دو را با همدیگر می بینید. نه اینكه وقتی جسم نامی و گیاه پیدا می شود دیگر اصلاً خواص معدنیها در اینجا وجود ندارد؛ هست ولی در ظلّ این هست. و لهذا گیاه در عین وحدت یك كثرتی دارد، یعنی در آنِ واحد كارهای متعدد می كند. امر معدنی یك كار بیشتر نمی كند. این، كارهای مختلف و متعدد می كند. به قول فلاسفه «علی وَتیرَةٍ واحدة» كار نمی كند. لااقل این است كه تغذیه دارد، رشد هم دارد، تولید هم دارد. یعنی میان اجزایش تقسیم كار وجود دارد. فی الجمله استقلال اجزاء در آن است.
وقتی كه ما به حیوان می رسیم، با اینكه حیوان در مجموعش بدون شك یك واحد و یك حقیقت است، ولی استقلال اجزاء در حیوان خیلی نمودارتر از نبات است.
وقتی كه ما به انسان می رسیم استقلال اجزای انسان خیلی نمودارتر است تا حیوان، در حدی كه استقلال اجزای انسان به صورت نوعی تضاد میان اجزای انسان در درون او تجلی می كند.

بدیهی است كه این علامت استقلال است. اینكه انسان، هم عقل دارد هم شهوت، هم جنبه های جسمانی دارد هم جنبه های روحانی، در انسان به صورت یك كشمكش درونی پیدا می شود. ببینید اجزاء چگونه اینجا استقلال نشان می دهند، در عین اینكه انسان دارای اراده ای آفریده شده كه می تواند میان همه ی اینها نظم برقرار كند و همه را در نظم واحد قرار بدهد. این علامت وحدتش است. ولی یك كثرتی هست كه اگر مراقبت نكند این كشمكش درونی درمی گیرد، گاهی این آن را مغلوب می كند و گاهی آن این را. حتی همان جنبه های سفلی انسان گاهی با یكدیگر در كشمكش قرار می گیرند. مثل آن جایی كه تضاد میان یك شهوت جنسی و یك امر جاه طلبانه واقع می شود.

یك آدم جاه طلبی كه دارای یك مقام و پست است می بیند كه از یك طرف فرض كنید دچار یك
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 772
عشق است و از طرف دیگر عشق به یك مقام دارد. یا مقام را باید رها كند به خاطر او و یا او را باید رها كند به خاطر مقام. این خودش یك نوع كشمكش است كه كار انسان به مسئله ی جهاد با نفس می كشد. تا یك نوع استقلال درونی میان نفس و عقل نباشد كه جهاد با نفس اصلاً معنی ندارد. آیا درباره ی آب می شود گفت كه اكسیژن و هیدروژن با همدیگر می جنگند؟ آنها دیگر حل شده هستند. اینها حل شده نیستند. ولی اینكه قوای انسان فی الجمله در مقابل یكدیگر استقلال دارند دلیل این نیست كه وحدت وجود ندارد، بلكه یك وحدت حقیقی وجود دارد. انسان یك حیات واحد حقیقی دارد كه این حیات واحد حقیقی دارای شئون مختلف و متعددی است و این شئون احیاناً با یكدیگر در جنگ و كشمكش هم هستند.
وقتی كه ما می آییم سراغ جامعه، می بینیم در عین اینكه جامعه حیات حقیقی دارد استقلال افراد در درون جامعه و استقلال طبقات در درون جامعه و استقلال گروهها در درون جامعه در یك حد نسبی محفوظ است و لهذا ما می بینیم در درون یك جامعه همیشه جنگ و درگیری است. این علامتِ یك نوع استقلال و آزادی برای افراد است. در اینجا ما دلایل دیگری هم برای استقلال و آزادی افراد داریم كه بعد ذكر می كنیم.
این را گفتیم برای اینكه اصل تئوری روشن بشود كه ما اینچنین معتقدیم و از آیات قرآن چنین استنباط می كنیم كه جامعه در آنِ واحد حیات دارد، استقلال دارد، شعور و ادراك دارد و در همان حال افراد استقلال نسبی دارند و به حكم استقلال نسبی یك نوع آزادی نسبی دارند یعنی جبر محیط اجتماعی حاكم بر افراد نیست؛ برخلاف نظریه ی دوركهیم و حتی نظریه ی ماركسیستها كه به نوعی جبر اجتماعی و جبر محیطی منتهی می شود. در عین اینكه وحدت وجود دارد جبر نیست.
برای اینكه در همین جلسه هم یك مقدار از آیات را خوانده باشیم چون بار اوّلی است كه عرض می كنیم رفقا این قسمتها را لااقل مطالعه و به آیات مربوط مراجعه كنند، قسمتی را می خوانم. درباره ی این آیات حتماً باید مطالعه بشود.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است