در
کتابخانه
بازدید : 1648282تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Collapse فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تركیب جامعه تركیب جامعه
Collapse اجتماعی بودن انسان اجتماعی بودن انسان
Expand اصالت یا اعتباریت جامعه- وحدت جامعه ی انسانی اصالت یا اعتباریت جامعه- وحدت جامعه ی انسانی
Expand جامعه و نظریه ی فطرت جامعه و نظریه ی فطرت
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اما آیاتی كه می توان گفت دلالت مطابقی دارد یكی آیه ی معروفیا أَیُّهَا اَلنّاسُ إِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 778
أُنْثی وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اَللّهِ أَتْقاكُمْ [1]است. در این آیه دو مطلب در زمینه ی اختلافات مردم از نظر نژادی و قومی بیان شده است. قبل از بیان این دو مطلب، لازم است مطلب دیگری بیان شود و آن اینكه این اختلافات قومی و نژادی در واقع اختلافی است در عین اتفاق، یعنی وحدتی است در عین كثرت. مثلاً اهل یك قبیله بودن معنایش این است كه یك گروه را در وحدت خودش جمع می كند و در عین حال ملاك اختلافِ این گروه است با یك گروه دیگر كه قبیله ای دیگر هستند. و همچنین شَعبها، كه در معنی «شعب» اختلاف نظر است كه آیا شعب یعنی واحد بزرگتر از قبیله؟ یا واحد كوچكتر از قبیله؟ یا اساساً به قبیله مربوط نیست، شعب یعنی واحدهای اجتماعی كه رابطه شان رابطه ی نژادی نیست بلكه رابطه ی مثلاً جغرافیایی یا زبانی است. در زندگیهای بدْوی، مثل زندگیهای عرب جاهلیت، رابطه ای كه اینها را به یكدیگر پیوند می داد یا جدا می كرد رابطه ی نژادی و قبیله ای بود. مثلاً قبیله ی ربیعه با قبیله ی مُضَرْ [پیوند داشت چون هم نژاد بودند، و] قبیله ی قریش با قبیله ی خُزاعه. ولی در میان مردمِ دیگر كه از نظر تمدن پیشرفته تر هستند و یك وضع دیگری دارند معمولاً عامل جغرافیا یا زبان و یا حكومت، اینها را به صورت یك واحد درمی آورد. مثل مردم ایران. ایرانی بودن به نژاد نیست. نژادهای مختلفی اعم از نژادهای آشكار یا غیرآشكار الآن در ایران هستند؛ این همه قبایل و ایلات مختلف از كُرد و عرب و غیر اینها كه نژادهایشان خیلی با یكدیگر اختلاف دارد. و تازه آنهایی هم كه ریشه هایشان خیلی معلوم نیست، امثال ما، هزاران خون در خونشان مخلوط شده كه هیچ معلوم نیست بالاخره پیوند نژادی شان به كجا [منتهی می شود. ] مثلاً چه در جریان حمله ی مسلمین به ایران و چه در جریان حمله ی مغول، نقل و انتقالهای خیلی زیاد شده، خیلی از مغولیها در ایران اقامت كرده و مانده اند و بعد در مردم دیگر حل شدند و با اینها مخلوط گردیدند. ولی الآن یك واحد جغرافیایی وجود دارد به نام «ایران» كه دارای حكومت واحد است. بعضی می گویند شعوب یعنی شَعبها، كه مقصود از شعبها آن چیزی است كه ما امروز می گوییم ملتها، و قبایل هم كه همان معنای قبیله ها را دارد.
وجود ملتهای مختلف برای شناسایی است نه تفاخر
به هرحال این آیه دو مطلب را بیان می كند. یكی اینكه انتسابات قبیله ای و ملی ملاك تفاخر و امتیاز نیست، كه هدف اصلی آیه این مطلب است. اگر شما در نظام خلقت قبیله قبیله و شعبه شعبه و شَعب شَعب شده اید، خیال نكنید كه این یك ملاكی است برای افتخار و تفاخر كه من چون وابسته به آن قبیله هستم پس برتر و بالاترم یا چون وابسته به این ملت و جزو این ملت هستم برتر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 779
و بالاترم؛ نه، این ملاك كرامت نیست، إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اَللّهِ أَتْقاكُمْ . ولی ضمناً یك مطلب دیگر ذكر شده كه این امر غیر از فلسفه ی تفاخر یك فلسفه ی دیگر دارد و آن فلسفه ی تعارف است یعنی وسیله ای است برای شناسایی شدن كه افراد یكدیگر را بشناسند، یعنی این فلسفه دارد و فلسفه ی مفیدی دارد و آن این است كه مردم باید یكدیگر را بشناسند.
از جمله لوازم و ضروریات زندگی اجتماعی این است كه مردم همدیگر را بشناسند چون اگر نشناسند و تمیز ندهند كه این كیست و آن كیست و آن گروه چه گروهی هستند و این گروه چه گروهی، روابط برقرار نمی شود چون زندگی اجتماعی براساس رابطه داشتن افراد با یكدیگر است كه بخواهند با یكدیگر معامله و داد و ستد داشته باشند، كار مشترك داشته باشند و امثال اینها. اگر فرض كنیم افراد بشر آنچنان شبیه یكدیگر ساخته شده بودند كه اصلاً دو نفر را از همدیگر نمی شد تمیز داد یعنی دو نفر با یكدیگر آنقدر شبیه بودند [كه قابل تشخیص نبودند روابط بین آنها برقرار نمی شد. ] مثل دو قطره ی آب یا اشیاء صنعتی كه كارخانه ها می سازند، مانند دو متر یا دو توپ یك پارچه كه كارخانه ای یك جنس معین را ساخته است؛ و یا دو استكان كه از یك كارخانه ی بالخصوص با یك مدل بیرون می آیند، كه وقتی چند استكان چای را جلو افرادی گذاشتند و هركدام با یك استكان چای خوردند، همین قدر كه اینها را ببرند و برگردانند كسی نمی تواند تشخیص بدهد كه این همان استكان است یا استكان دیگری. همچنین اگر گنجشكی چند روز روی شاخه ی درختی باشد و انسان ببیند، چند لحظه برود و به جای او یك گنجشك دیگر بیاید، انسان نمی تواند تشخیص بدهد این همان گنجشك است یا گنجشك دیگری است. حالا خود گنجشكها من نمی دانم همدیگر را می توانند بشناسند یا نه. در حدی كه جفتها و بچه هایشان همدیگر را بشناسند حتماً هست ولی از این بیشتر نمی دانم و از عالم گنجشكها، عالم كلاغها، عالم كبوترها اطلاع ندارم.
ولی انسانها یكدیگر را با علائم و نشانه هایی می شناسند. شناسنامه چنین مشخصاتی را بیان می كند. خیلی چیزهاست، كه آنچه در این آیه آمده از آن جمله است؛ چون مقصود بیان همه ی وسایل تعارف نیست، مقصود این است كه اینها از جمله وسایل تعارفند نه وسیله ی تفاخر، مثل نامها، رنگها، زبانها، منطقه های سكونت (ملیتها) و نژادها. ما افراد را با نامها می شناسیم. با رنگها و زبانها همدیگر را علامتگذاری می كنیم. همین طور با منطقه های سكونت و ملیتها: ایرانی، پاكستانی، افغانی، عراقی، انگلیسی و فرانسوی. همچنین با نژادها: این قوم از نژاد آریا هستند آنها از نژاد سامی. قرآن در جاهای دیگر اینها را جزو آیات و نشانه ها ذكر می كند. «. . . وَ اِخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 780
أَلْوانِكُمْ» [2]اختلاف رنگها و زبانها جزو آیات الهی است، یعنی خداوند این اختلافها را به خاطر یك حكمتی به وجود آورده؛ اینها بدون حكمت نیست، حكمت دارد. لااقل یكی از فلسفه هایش تعارفهاست، اینكه مردم یكدیگر را می شناسند؛ و الاّ اگر همه ی مردم یكرنگ و یك شكل بودند و دست خلقت انسانها را به گونه ای خلق می كرد و با نظامی به وجود می آورد كه مثل قارچهایی بودند كه در كنار یك جوی سبز می شوند، آنچنان همرنگ و همشكل و همسطح و همقد و همقیافه و همچهره و همصدا كه اگر انسان با یك نفر ده روز می نشست و با او حرف می زد و بعد او می رفت یك ساعت دیگر یك كس دیگر می آمد، نمی فهمید كه این همان است كه با او حرف می زد یا كس دیگر است. این كه دیگر زندگی اجتماعی نمی شد. پس این اختلافها در عین وحدتها- كه از یك جنبه وحدت دارند از یك جنبه اختلاف- چیزهایی است كه باید باشد، چرا؟ برای اینكه اینها علائم شناسایی است، علائمی است كه با آن افراد بشر یكدیگر را شناسایی می كنند و باید یكدیگر را شناسایی كنند چون باید با یكدیگر زندگی كنند.
پس اینكه در قرآن مسئله ی تعارف به عنوان یك غایت برای این اختلاف مردم به حسب نظام خلقت ذكر شده، می خواهد بگوید كه انسان در متن خلقت به گونه ای آفریده شده است كه مقدمات زندگی اجتماعی برایش فراهم باشد. از جمله مقدمات و شرایط زندگی اجتماعی شناسایی كردن است، زمینه ی شناسنامه داشتن و شناسایی كردن و علامتگذاری یكدیگر است. قرآن نگفته كهإِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ «لا لِاَنْ تَتَفاخَروا» اینها برای تفاخر نیست، به گزاف این گونه شده؛ بلكه با اینكه هدف اصلی «لا لِاَنْ تَتَفاخَروا» هست ولی یك فلسفه ی دیگر ذكر می كند: لِتَعارَفُوا، یعنی: لا لِاَنْ تَتَفاخَروا بَلْ لِاَنْ تَتَعارَفوا، كهتعارفوادر اصل همان تَتَعارَفوا است.

[1] حجرات/13.
[2] روم/22.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است