این تعبیر در
اربعینشیخ بهایی هست؛ می گوید كه در وجود هر انسانی یك خوك و یك شیر و
یك شیطان و یك فرشته نهفته است. كأنه چند چیز مستقل اینجا جمع شده. اگر چند چیز مستقل
باشد مثل این است كه در یك اتاقی اینها را جمع كنند؛ به این صورت كه نیست. ولی در عین حال
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 792
انسان یك واحدی است كه قوایش آنقدر كثرت و استقلال دارند كه در مقابل یكدیگر می ایستند، و
لهذا انسان در درون خودش احساس كشمكش می كند. حیوان، دیگر احساس كشمكش در درون
خود نمی كند ولی انسان در درون خودش همیشه احساس یك جنگ، یك كشمكش و یك تضاد
می كند یعنی اینچنین كثرت در آن بروز دارد كه به نوعی تضاد در عین وحدت منجر شده.
در جامعه كه باز تكامل یافته تر از انسان است به طریق اولی اینچنین است. بنابراین روح حاكم
بر جامعه منافات ندارد با روح فردی انسانها و با اراده ی فردی انسانها و با استقلال نسبی فردی
انسانها كه فرد بتواند حتی در مقابل جامعه ی خودش بایستد؛ یعنی با اینكه ما قائل به كینونت جامعه
هستیم، مثل دوركهیم قائل به جبر محیط نیستیم چون مطابق حرف او فرد اصالتی نداشت. نه، در
عین حال فرد اصالت دارد. در حدی اینجا فرد اصالت دارد كه می تواند در مقابل جامعه عصیان و
تمرد كند و اصلاً بكلی خودش را از زیر بار جامعه، از زیر احكام و اراده و شعور و فهم و درك
جامعه خارج كند، اعم از آنكه بتواند جامعه را تغییر بدهد- كه قهرمانها این گونه هستند- یا نتواند
و در مقابل اراده ی جامعه لِه بشود. ولی به هرحال نشانه ی این است كه فرد می تواند در مقابل جامعه ی
خودش قیام كند، همچنان كه خود جامعه در مقابل وضع موجود خودش می تواند قیام كند و وضع
خودش را تغییر بدهد، محكوم به نظام خودش به طور جبری نیست. خواندیم كه
إِنَّ اَللّهَ لا یُغَیِّرُ ما
بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ ؛ یعنی ای جامعه! الآن سرنوشتی بر تو حاكم است، تو می توانی
خودسازی كنی، خودت را عوض كنی تا سرنوشتت هم عوض بشود.
بنابراین این درست است كه لازمه ی تركیب حقیقی این است كه اجزاء استقلال كامل خودشان را
از دست می دهند، بدون شك این جور است، فرد هم استقلال كامل در مقابل جامعه ندارد. مگر ما
استقلال كامل در مقابل جامعه داریم؟ ما زبانی كه الآن داریم به آن زبان حرف می زنیم خودمان
برای خودمان انتخاب كرده ایم یا جامعه به ما داده؟ جامعه به ما داده. بسیاری از آداب و سنن، حتی
عقاید مذهبی كه ما داریم، خودمان برای خودمان انتخاب كرده ایم یا جامعه به ما داده؟ جامعه به ما
داده. ذوق ما، پسند ما، همه را جامعه داده. ولی در عین حال در مقابل داده های جامعه اجبار هم
نداریم و لذا افراد می توانند اصلاً زبان دیگری برای خودشان انتخاب كنند كما اینكه افرادی زبان
دوم و زبان سوم برای خود انتخاب می كنند و به گونه ای آن زبان دوم یا زبان سوم برای او مهم
می شود كه از زبان اوّلش مهمتر. تقی زاده، می گفتند چندین زبان می داند. زبان فارسی می دانست و
تركی هم كه زبان مادری اش بود و زبان عربی هم می دانست چون در كشورهای عربی بوده و به
عربیت تكلم می كرد. فرانسه و انگلیسی و آلمانی هم می دانست. ولی چون زنش آلمانی بود و گویا
مدتی هم در آلمان بوده، به زبان آلمانی خیلی تكلم می كرد. این اواخر كه مریض شده بود كه دیگر
هذیان می گفت، می گفتند فقط به زبان آلمانی حرف می زد. معلوم می شود كه زبان آلمانی كه زبان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 793
سوم یا چهارمش بوده بر زبان مادری اش كه زبان تركی بوده در روحش تفوق پیدا كرده بود.
یا انسان همیشه خودش را در مقابل اعتقادات مذهبی كه تقلیدیِ جامعه است آزاد می بیند؛
یعنی در ابتدا انسان از محیطش، از پدر و مادرش، از مدرسه اش می گیرد، ولی بعد خودش را در
مقابل داده های مدرسه و محیط، مستقل و آزاد می بیند، یعنی می بیند كه می تواند راه دیگری غیر از
این راه، عقیده ی دیگری غیر از این عقیده را انتخاب كند. یا اگر فرضاً اصل آن عقیده اش را عوض
نكند در كیفیت و خصوصیات آن عقیده تغییر می دهد. مثلاً مسلمان بوده، پدر و مادرش مسلمان
بوده اند خودش هم مسلمان، ولی بسا هست رنگ و شكل مسلمانی این با رنگ و شكل مسلمانی
پدر و مادرش كه مسلمانی را از آنها گرفته فرق كرده، حالا یا بهتر شده یا بدتر، ولی به هرحال
می تواند تغییر بدهد.
پس انسان در مقابل جامعه استقلال كامل ندارد و برخلاف آنچه كه اِگزیها
[1]می گویند همه چیز را اختیار و انتخاب نمی كند، خیلی چیزها را جامعه جبراً به او می دهد، ولی حتی در مقابل
داده های جبری جامعه اختیار دارد كه اینها را از خودش طرد كند. این است كه در عین حال جبر
حاكم نیست، یعنی در عین اینكه افراد در مقابل جامعه مقداری از استقلال خودشان را از دست
می دهند، آن طوری هم كه امثال دوركهیم تعیین كرده اند نیست كه فرد فقط یك ظرف خالی است،
خودش چیزی نیست؛ این ظرف از هرچه پرشده همان را می توانیم از آن بگیریم؛ اگر از آب
پرشده، آب از آن بگیرید، از شیر پر شده شیر از آن بگیرید، از سكنجبین پر شده سكنجبین بگیرید،
چیز دیگر نباید توقع داشته باشید. این طور نیست. سرّش مسئله ی فطرت است.
هفته ی آینده ان شاء اللّه یادتان باشد كه حتماً از بحث فطرت شروع كنیم كه این بحث جبر و اختیار
و بحث استقلال فرد درست حل بشود. مسئله ی فطرت در اسلام زیربنای بسیاری از افكار اخلاقی و
افكار اجتماعی و افكار سیاسی اسلام است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 794
[1] [یعنی اگزیستانسیالیست ها]