در بحث گذشته به اینجا رسیدیم كه بر مبنای آنچه در تفسیر
المیزانگفته شده است- كه البته مورد
قبول ما هم هست یعنی آنچه كه اینجا نقل می كنیم علامت این است كه مورد قبول است- از نظر
قرآن وحدت جامعه یك وحدت واقعی است نه یك وحدت اعتباری. جامعه یك كل اعتباری
نیست. و معنی این قضیه این است كه همین طور كه در طبیعت اجزاء طبیعت با یكدیگر در
می آمیزند و در اثر تأثیر و تأثر (تأثیر كردنِ در دیگری و متأثر شدن از دیگری) به اصطلاح فلاسفه
یك «صورت» واحد پیدا می كنند، افراد در جامعه ی انسانی در یكدیگر تأثیر و تأثر می كنند یعنی در
یكدیگر تأثیر می كنند و از یكدیگر متأثر می گردند و این تأثیر و تأثرها به روحیه ها وحدت
می بخشد و در نتیجه مجموع امور روحی كه به یك جامعه تعلق دارد- كه فرهنگ جامعه نامیده
می شود- یك وحدت خاص و یك واقعیت خاص پیدا می كند كه افراد را تحت تأثیر خودش قرار
می دهد یعنی جامعه و این كل دارای یك روح، یك وحدت، یك ذوق خاص، یك احساس
خاص، یك سلسله حساسیتهای خاص و دارای طرز تفكر خاص می شود و قهراً دارای اراده ی
خاص و وجدان خاص می شود. پس روی این نظریه، ما علاوه بر وجدان افراد یك وجدان
اجتماعی داریم و علاوه بر اراده ی افراد یك اراده ی كلی و اراده ی اجتماعی داریم قاهر و غالب بر اراده و
وجدان افراد.
این مطلبی بوده كه ایشان از آیات قرآن استنباط كرده اند بدون آنكه بخواهند با اصطلاحاتی كه
در امروز پیدا شده بیان كنند و شاید بدون اطلاع از نظریات جامعه شناسی كه در یك قرن اخیردر
این زمینه پیدا شده است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 795