در
کتابخانه
بازدید : 1648314تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Collapse فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تركیب جامعه تركیب جامعه
Expand اجتماعی بودن انسان اجتماعی بودن انسان
Expand اصالت یا اعتباریت جامعه- وحدت جامعه ی انسانی اصالت یا اعتباریت جامعه- وحدت جامعه ی انسانی
Collapse جامعه و نظریه ی فطرت جامعه و نظریه ی فطرت
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اینجاست كه در باب فلسفه ی اجتماعی، این مسئله كه آیا واقعاً مسئله ی اكثریت آراء چه تكلیفی پیدا می كند- كه این هم در همین كتاب طرح شده- مطرح می شود. مسئله ی اكثریت یك وقت هست برای رسیدن به حق است، در این صورت هیچ ملاك نیست و اكثریت هیچ ارزشی ندارد. و چقدر در اسلام روی این قضیه تكیه شده و حتی بلكه به اكثریت بی اعتنایی شده كه اكثریت را هرگز معیار حق و حقیقت نمی شود قرار داد. در اسلام هرگز اكثریت به عنوان معیار یك حق و یك حقیقت شناخته نشده، حالا می خواهد این بندگان آزادی و دمكراسی به مفهوم [غربی آن ] [1]خوششان بیاید می خواهد خوششان نیاید. بله، اكثریت گاهی نه به عنوان كشف حقیقت، بلكه به عنوان قطع اختلاف [به كار می آید، به عنوان ] یك امری كه به اختلافات فیصله می دهد، یعنی در جایی كه حق مجهول است. نظیر استخاره است برای انسان، كه وقتی انسان مردد می ماند و هیچ راهی ندارد این را انتخاب كند یا آن را، استخاره می كند. بالاخره هرچه هست استخاره یك طرف را برایش تعیین می كند. یا مثل قرعه است. گاهی كار به جایی می رسد كه اصلاً راهی برای كشف حقیقت نیست.

قرعه راه كشف حقیقت نیست اما فیصله دهنده به مطلب است. مثلاً چند نفر مالی را دارند و می خواهند تقسیم كنند، بعد چند قسمتش می كنند، حالا این قسمت مال این باشد یا آن، راهی ندارند غیر از اینكه قرعه بكشند. در اسلام هم گفته اند: اَلْقُرْعَةُ لِكُلِّ اَمْرٍ مُشْكِل، یا: اَلْقُرْعَةُ لِكُلِّ اَمْرٍ مُشْتَبِه. اما نه اینكه معنایش این است كه قرعه خودش حقیقت را برای انسان كشف می كند.
در برخی موارد هم هست كه چند نفر می نشینند با همدیگر سخن می گویند، منطق را به كار می برند، این دلایلش را می گوید آن هم دلایلش را می گوید، افرادی هستند حقیقت جو، اگر توانستند همدیگر را قانع كنند بسیار خوب، ولی وقتی كه نتوانستند یكدیگر را قانع كنند نباید بایستند، بالاخره یك طرف را باید انتخاب كنند و یكی از این دو رأیی كه در اینجا هست باید
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 829
انتخاب بشود و دیگران باید [تابع باشند. ] یك راهش این است كه ببینیم اكثریت كدام طرف را گرفتند و اقلیت كدام طرف را.
بنابراین از نظر اسلام مسئله ی حق و حقیقت مطرح است و حق یك امری است ماورای آراء و اراده ی افراد، و تمام كوششها برای كشف حق و حقیقت باید بشود. حقِ در فكر، حق در تفكر. انسان چگونه تفكری باید داشته باشد؟ جهان بینی اش چه باید باشد؟ اینكه «هر كه هرچه فكر كرد برای خودش محترم است» درست نیست؛ [حق و حقیقت ] یك چیزی است كه برای انسان محترم است.

پس جهان بینی چگونه باید باشد، منش چگونه باید باشد، جامعه چگونه باید باشد؟ اگر در یك امر جزئی هم نتوانستند [به حقیقت ] برسند آن یك مسئله ی دیگری است كه تكلیف عملی چه می شود [2]. مثل آنچه كه در مورد مجتهدها به ما می گویند كه شما باید واقع گرا باشید، باید ببینید حكم واقعی چیست. ولی شما دسترسی ندارید جز اینكه آن عالمترین و عادلترین افراد در زمان خودتان را پیدا كنید [و از او در احكام عملی تقلید نمایید. ] این بالاخره نزدیكترین راه است، حالا كه حقیقت را خودتان مستقیماً نمی توانید پیدا كنید. آن مجتهد نیز كوششهای خودش را به كار می برد، در یك جا هم هست كه درمی ماند، بعد به اصول عملیه متمسك می شود: اصل برائت، استصحاب، احتیاط و. . . خود آن اصول هم كه كشف واقع نمی كند، ولی رفع تردید از انسان می كند.
بحث ما درباره ی جامعه، آن مقداری كه باید بحث كنیم تمام شد، بعد وارد بحث تاریخ می شویم، چون گفتیم ما دو بحث داریم. تا تكلیف ما درباره ی جامعه مشخص نشود راجع به تاریخ نمی توانیم بحث كنیم و دلیل آن را نیز گفتیم، از جلسه ی آینده بحث تاریخ و تحولات تاریخ را- كه جوهر اصلی بحث ما آن است- پیش می كشیم.
- در ضمن فرمایشاتتان راجع به فطرت، من این طور استنباط كردم كه تعبیر به «استعداد» فرمودید، آیا كلاً می شود همه ی آیات قرآن و سایر مدارك را با استعداد تطبیق داد و از تقدم رتبه ای برای انسان سخنی نگفت و آن را صرف استعداد بگیریم؛ یعنی برای انسان دو نشئه باشد كه تقدم زمانی هم نداشته باشند؟
استاد: دو نشئه اشكال ندارد و با آنچه كه ما «بالفطره» می گوییم (این استعدادی كه ما می گوییم) منافات ندارد. این كه ما می گوییم «استعداد» معنایش این نیست كه انسان در وقتی هم كه جنین
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 830
است یا حتی در وقتی كه از مادر متولد می شود یك سلسله دانشهای بالفطره یا گرایشهای بالفطره ی بالفعل دارد كه الآن چیزی از دنیا نمی داند ولی چند مطلب را كاملاً می داند، یعنی اكنون در ذهنش اینها را بالفعل می داند. الآن در درون خودش یك خواسته هایی مثلاً خواسته ی اخلاقی یا مذهبی مانند میل به عبادت و پرستش آنچنان كه در یك آدم بزرگسال این میل و گرایش هست بالفعل هست. مقصود این است كه این جور بالفعل نیست ولی هسته ی اینها در او هست و این هسته خود به خود رشد می كند. و لهذا آیات فطرت مثلاً با آیه یوَ اَللّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ اَلسَّمْعَ وَ اَلْأَبْصارَ وَ اَلْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ [3]منافات ندارد.
- باز می شود آیه را روی میزانهایی كه خودش قرار داده (سمع و بصر و. . . ) توجیه كرد، یعنی ادراكهایی كه از این راهها برایتان حاصل می شود و شما كسب می كنید.
استاد: آیه كه می گوید: لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً. . . چیزی نمی دانستید و برای شما سمع و بصر و فؤاد- كه فطرت هم در فؤاد است- قرار دادلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ، یعنی بعد علم برای شما از این طرق سمع و بصر كه طرق حسی است و فؤاد كه بیشتر به همان فطرت نظر دارد و ممكن است به عقل نظر داشته باشد [پیدا می شود. ]
- به عقل نظر داشته باشد، یعنیلا تَعْلَمُونَ شَیْئاًاز چیزهایی كه می توانید به این وسایل [كسب كنید. ] چون در آن صورت آن آیه ی شریفه ای كه می فرماید: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ. . . [قابل توجیه نیست. ]
استاد: آن آیه كه هیچ دلالت ندارد. اگر مسئله ی روایات مطرح باشد آن جهت را هم آقای طباطبایی خوب توجیه كرده اند كه مسئله ی تقدم زمانی مطرح نیست، همان طور كه شما می گویید مسئله ی تقدم رتبی مطرح است. مسئله ی تقدم رتبی با آنچه كه ما می گوییم منافات ندارد. اما آیه ی: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ [4]. آیه می گوید: مِنْ بَنِی آدَمَ . مسئله ی آدم را كه طرح نمی كند، بنی آدم را طرح كرده. بعد می گوید: ذُرِّیَّتَهُمْ ذُرّیّه ی بنی آدم را نه ذرّیه ی آدم را. بعد: وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ . خود آیه با آن طرز بیان معروفی كه می گویند، خیلی متفاوت است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 831
- یك مسئله هم فرمودید در مورد فطرت گرایی انسان كه انسان همیشه فطرت گراست و اگر رو به باطل می كند به خاطر خطای در تشخیص مصداق است.
استاد: گفتیم یا احیاناً در افراد استثنایی به یك حالت مسخ شده ای در می آید.
- من می خواهم بگویم كه اگر این طور باشد آیا این امر نفی اختیار نمی كند؟ یعنی آدمی كه رو به ظلم می كند تشخیص می دهد كه ظلم است یعنی این جور نیست كه واقعاً این ظلم را حقیقت یا عدل بداند و اشتباهاً به سمتش برود.
استاد: آنچه ما عرض كردیم نه مقصود این است كه هیچ وقت انسان علیه فطرت خودش آگاهانه قیام نمی كند، بلكه مقصود این است كه حكم فطرت در انسان باطل نمی شود. مقصود از «باطل نمی شود» این است كه در همان ظالم هم باز فطرتش الآن به او می گوید ظلم نكن. حرف ما این است كه این طور نیست كه فطرت باطل می شود و یك جانبه رأی صادر می كند. نمی خواهیم بگوییم آن كه ظلم می كند باز [كارش ] خطای در تطبیق است. مقصود این است كه انسان خیال می كند كه در بعضی افراد فطرت انسانی وجود دارد، در بعضی افراد دیگر اصلاً وجود ندارد و بكلی از بین رفته است. جواب این است كه فطرت در همان موارد هم ضایع نشده و در بسیاری از موارد - نه كل موارد- خود آن فطرت هم خطای در تطبیق است؛ یعنی گاهی انسان با اینكه دنبال باطل می رود دنبال فطرتش می رود ولی اشتباه كرده، مثل دنبال ادیان باطله رفتن. شما می بینید كه اكثریت مردم واقعاً با یك گرایش طبیعی دنبال یك دین و مذهب را گرفته اند، حتی [فردی ] دنبال بت پرستی را گرفته است. این [نظریه ] می خواهد بگوید كه این هم باز همان فطرتش است، منتها فطرت كه این فرد را دنبال حقیقت می دواند، او خیال می كند كه حقیقت همین است. این را فقط از این جهت عرض كردیم كه اگر انسان می بیند كه اكثریت مردم یا از نظر عقاید یا از نظر اخلاق یا از نظر رفتار برخلاف فطرت عمل می كنند، این را نباید دلیل بگیرد كه حكم فطرت باطل شده. گاهی حكم فطرت هست و انسان حرف شنوی نمی كند؛ یعنی وجدانش یك جور حكم می كند، عملاً برخلاف وجدانش [رفتار می كند. ] و گاهی دنبال فطرت می رود ولی به اشتباه، مثل همانهایی كه دنبال ادیان باطله می روند. مقصود ما فقط این مقدار بود و اگر بیان من هم نارسا بود مقصود من این بود.
- اگر تفسیرإِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی این طور بیان بشود كه چون ما شما را از یك جد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 832
یعنی آدم و حوا آفریدیم پس وسیله ی تفاخری ندارید، تلویحاً مبیّن این است كه اختلاف در منشأ می تواند عامل تفاخر باشد. بنابراین آنجا كه شیطان به خدا خطاب می كند كه من از آتش آفریده شدم. . .
استاد: نه، دلالت نمی كند. معنایش این است كه پس آنچه كه شما به آن تمسك می كنید اساس ندارد. كأنه این جور است كه اگر ما فرض هم بكنیم كه نسب یعنی نژاد می تواند منشأ تفاخر باشد اختلاف نژادی در كار نیست. مبنای استدلال طرف را می زند نه اینكه آن استدلال را تأیید می كند.
- آیا آیه یاَلرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی اَلنِّساءِدلیلی بر تفاخر مرد به زن نیست؟
استاد: این را ما در كتابنظام حقوق زن در اسلامذكر كرده ایم. این طور نیست، چون عبارت آیه دارد كه: بِما فَضَّلَ اَللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ [5]. نمی گوید: بما فَضَّلَ اللّهُ الرِّجالَ عَلَی النِّساءِ، می گوید: بِما فَضَّلَ اَللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ كه در مجموع، یعنی به موجب مجموع مزایایی كه دو طرف دارند، مرد به حسب خلقت برای حكومت در خانواده ساخته شده نه زن.
امشب قرار است كه یك آقای آمریكایی به اینجا بیاید. یك آقایی تلفن كرد، گفت من با یك آمریكایی راجع به اسلام خیلی بحث كردم و او را متمایل كردم، فقط چند تا سؤال دارد و گفته اگر آن سؤالهایم حل بشود من مسلمان می شوم و من می خواهم او را پیش شما بیاورم. گفت كه من خودم زبانم آنقدرها قوی نیست كه بتوانم این گونه مسائلی را كه احیاناً علمی بشود برگردانم. شما اگر بتوانید مترجمی پیدا كنید. ما دو نفر در نظر گرفته بودیم موفق نشدیم. در میان آقایان آیا كسی كه زبانش قوی باشد هست یا نه؟
- آقای مهدوی معلم زبان هستند.
- آقای مهدوی شما وارد هستید؟
- در حد محاوره ی معمولی.
استاد: می گویند یك كسی معروف بود كه جامع المعقول و المنقول است. از یك كس دیگر پرسیدند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 833
كه ایشان واقعاً چطور است؟ (مقصود از معقول فلسفه است، منقول هم یعنی فقه. ) او گفت: در جایی كه فقیهی وجود داشته باشد ایشان فیلسوف است، در جایی كه فیلسوفی وجود داشته باشد ایشان فقیه است، در جایی كه نه فقیهی وجود داشته باشد نه فیلسوفی ایشان هم فقیه است هم فیلسوف و در جایی كه هردو وجود داشته باشند ایشان نه فقیه است نه فیلسوف. حالا در مورد زبان هم اغلب در جایی كه كسی زبان نمی داند همه زبان می دانند.
آقای مهدوی: در مورد ما هم یك چنین چیزی است.
استاد(با خنده) : حالا ما هم زبان نمی دانیم، خوبی اش این است.
- اگر آقای مهدوی پیش آن آمریكایی رسوا شود پیش شما رسوا نمی شود.
استاد: آن آمریكایی هم فارسی نمی داند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 834

[1] [این كلمه در نوار نامفهوم بود. ]
[2] البته در اسلام راجع به اصول معارف گفته اند كه اگر در پیدا كردن حقیقت درماندید، به كتاب خدا مراجعه می كنید، به پیغمبر مراجعه می كنید، به ولیّ امر مراجعه می كنید.
[3] نحل/78.
[4] اعراف/172.
[5] نساء/34.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است