از اینجا تضاد پیدا می شود. گرایش طبقه ی مستضعف از نظر این فلسفه روشنفكرانه است و گرایش
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 877
طبقه ی استثمارگر تاریك اندیشانه
[1]، چرا؟ چون این طرفدار وضع موجود است و می خواهد وضع همین طوری كه هست باقی بماند ولی او وضع موجود برایش به صورت یك آنتی تز درآمده،
می خواهد آن را دگرگون كند و از بین ببرد و چون این است كه حالت پیشروی دارد هم این است
كه روشنفكر است.
در كتاب
قیام و انقلاب مهدی علیه السلامهم ما نوشتیم كه مسئله ی روشنفكری از نظر ماركسیسم جنبه ی
فرهنگی ندارد كه مثلاً هر كه تحصیلكرده است روشنفكر است و هر كه بی سواد است روشنفكر
نیست. جنبه ی نبوغ و غیرنبوغ هم ندارد كه هركسی كه مغزش خوب كار می كند، یك آدم باهوش،
شاگرد باهوش و با استعداد روشنفكر از آب درمی آید، كودنها تاریك اندیش از آب درمی آیند. به
نسل كهن و نو هم مربوط نیست كه بگوییم پیرها كهنه اندیش اند چون پیرند و به نسل گذشته تعلق
دارند، جوانها چون جوان هستند و به نسل نو تعلق دارند روشنفكرند. نه، به طبقه اش بستگی دارد.
ممكن است یك شخص، پیر و كودن و بی سواد باشد ولی چون وابسته به طبقه ی محروم است خود
به خود روشنفكر باشد، چون روشنفكری یعنی آگاهی اجتماعی نه دانستن فرمولهای ریاضی یا
فیزیك. این شخص قهراً روشنفكر است یعنی آگاهی اجتماعی دارد و می داند راهِ اینكه جامعه را
جلو ببرد چیست. ولی آن دیگری ممكن است از نظر سنی جوان باشد، از نظر هوش هم خیلی
نبوغ داشته باشد، از نظر تحصیلی هم تحصیلكرده باشد اما در عین حال چون وابسته به طبقه ی
برخوردار است قهراً تاریك اندیش از كار درمی آید.
[1] این امر به اصل دیالكتیك مربوط می شود.