سوره ی سَبَأ، آیه ی 31 تا 37. اینها هم آیات خیلی جالبی از نظر فلسفه ی تاریخ است:
وَ قالَ اَلَّذِینَ كَفَرُوا
لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا اَلْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ. كافران گفتند ما هرگز به این قرآن و به كسی كه این قرآن
در جلو او هست (ظاهراً مقصود حضرت رسول است) ایمان نمی آوریم؛ نه به این پیغمبر و نه به این
قرآن هرگز ایمان نمی آوریم. این كافران چه كسانی هستند؟ آیا آن گونه كه اینها تفسیر می كنند، هر
كسی كه در گروه مستضعفین نباشد؟ نه.
بعد قرآن این كافران را به عنوان ظالمان توصیف می كند، ولی ظالمانِ به معنی اعم از آن كسی
كه ظالم به غیر است یا ظالم به نفس است و بلكه هر ظالم به غیری ظالم به نفس هست منتها هر
ظالم به نفسی ظالم به غیر نیست. در منطق قرآن آن كسی كه ظلم به غیر می كند دو ظلم می كند، هم
به غیر ظلم می كند هم به نفس خودش. ولی آن كسی كه ظلم به نفس می كند احیاناً ممكن است
فقط ظلم به نفس كرده باشد و ظلم به غیر نكرده باشد. این است كه قرآن اینجا همه ی كافران را تحت
عنوان ظالمان بیان می كند؛ همان طور كه در آیه ی قبل دیدیم:
اَلَّذِینَ تَوَفّاهُمُ اَلْمَلائِكَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ با
اینكه بحث روی مستضعفین است. مستضعفین را ظالمین به نفس می نامد.
وَ لَوْ تَری إِذِ اَلظّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ اگر ببینی آن منظره ی عجیبی كه ظالمان در پیشگاه
پروردگارشان نگه داشته شده اند!
یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ اَلْقَوْلَ این به او سخن را پاس می دهد او به
این پاس می دهد، یعنی این می خواهد تقصیر را به گردن او بیندازد او می خواهد به گردن این
بیندازد. این ظالمان یك عده شان مستضعف اند یك عده شان مستكبر.
یَقُولُ اَلَّذِینَ اُسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 926
اِسْتَكْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَكُنّا مُؤْمِنِینَ [1]مستضعفین به مستكبرین می گویند: هرچه به سر ما آمد از دست شما آمد، اگر شما نبودید ما ایمان می آوردیم. شما نگذاشتید، شما ما را اغوا كردید.
قرآن حتی اغواهای مستكبرین را نقل می كند و به صراحت قبول می كند كه غِوایتها از
مستكبرین شروع می شود و به مستضعفین می رسد. مستضعفین را ملامت می كند كه شما چرا تحت
تأثیر اینها قرار می گیرید و حرف اینها را می پذیرید؟ ! خود مستضعفین می فهمند كه نباید دنباله روی
اینها را می كردند، لذا به مستكبرین می گویند همه اش تقصیر شما بود، اگر شما نبودید ما خود به
خود مؤمن بودیم (همان كه عرض كردم مستضعف آن حجابی كه مستكبر دارد او ندارد) .
قالَ اَلَّذِینَ اِسْتَكْبَرُوا لِلَّذِینَ اُسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناكُمْ عَنِ اَلْهُدی بَعْدَ إِذْ جاءَكُمْ بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمِینَ [2]. . .
[3] [مستضعفین در واقع می گویند] جبر محیط بود، محیط فاسد بود، بزرگترها بودند كه كار جامعه و
گردش كارها در دست اینها بود. اینها كه این جور بودند، ما هم مجبور بودیم. آنها هم به اینها
جواب می دهند كه چنین چیزی نبود. عیناً نظیر جوابی كه قرآن از زبان شیطان نقل می كند كه:
وَ
قالَ اَلشَّیْطانُ لَمّا قُضِیَ اَلْأَمْرُ إِنَّ اَللّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ اَلْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِی عَلَیْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ
من قدرت اجبار نداشتم كه كسی را مجبور كنم
إِلاّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ من فقط شما را دعوت
كردم شما پذیرفتید، می خواستید نپذیرید.
فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ من را ملامت نكنید خودتان
را ملامت كنید.
ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ [4]نه من می توانم به فریاد شما برسم نه شما به فریاد من.
إِنَّ اَللّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ اَلْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ . خدا هم وعده داده بود من هم وعده داده
بودم، بیش از این كه نبود. نه خدا شما را مجبور كرده بود نه من. وعده ی خدا حق بود وعده ی من
باطل، می خواستید وعده ی خدا را بگیرید وعده ی من را نپذیرید.
اینها هم عیناً همین جور می گفتند. شیطان هر نوع جبر تكوینی را از ناحیه ی خودش نفی می كند،
مستكبرین هر نوع جبر اجتماعی را از ناحیه ی خودشان نفی می كنند. می گویند:
أَ نَحْنُ صَدَدْناكُمْ عَنِ
اَلْهُدی بَعْدَ إِذْ جاءَكُمْ بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمِینَ خودتان مقصر و مسئولید، یعنی واقعاً می توانستید، خودتان
مسئول خودتان بودید، می خواستید نپذیرید. نظیر همان
«أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اَللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها»
است كه وقتی ملائكه به آنها می گویند:
أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اَللّهِ واسِعَةًیعنی هیچ جبر اجتماعی نبود، چون
حداقل امكان مهاجرت و فرار كه داشتید، می خواستید فرار كنید.
وَ قالَ اَلَّذِینَ اُسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اِسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اَللَّیْلِ وَ اَلنَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَكْفُرَ بِاللّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 927
أَنْداداً. می بینند كه اگر آنها را مقصر و مسئول بشمارند كه نمی شود، می آیند به گردن روزگار
می اندازند، می گویند این مكر روزگار بود، فریب روزگار را خوردیم. البته شما به ما امر می كردید
(راست می گویند) ، ما هم نباید می پذیرفتیم و چه بكنیم كه فرمان شما را پذیرفتیم.
وَ أَسَرُّوا اَلنَّدامَةَ
لَمّا رَأَوُا اَلْعَذابَ وقتی عذاب را می بینند پشیمانی خودشان را مخفی می كنند. پشیمانی علامت مقصر
بودن است. آدم از كاری كه خودش مقصر است پشیمان است. كاری را كه مقصر نیست و اتفاق
افتاده، او كه تقصیر نداشته كه پشیمان باشد. كلمه ی «ندامت» را كه قرآن می آورد می خواهد بگوید
هیچ اجباری در كار نبوده.
وَ جَعَلْنَا اَلْأَغْلالَ فِی أَعْناقِ اَلَّذِینَ كَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاّ ما كانُوا یَعْمَلُونَ [5]. از
اَلَّذِینَ كَفَرُواشروع شد، بعد همه ی آنها با صفت
اَلظّالِمُونَ توصیف شدند، بعد این
اَلَّذِینَ كَفَرُواو
اَلظّالِمُونَ عموماً به دو گروه
تقسیم شدند: گروه مستضعف و گروه مستكبر، دو مرتبه در پایان امر همه شان را با صفت
اَلَّذِینَ
كَفَرُواتوصیف كرد:
وَ جَعَلْنَا اَلْأَغْلالَ فِی أَعْناقِ اَلَّذِینَ كَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاّ ما كانُوا یَعْمَلُونَ. پس برداشت
اول از همه كفر است، برداشت دوم از همه ظلم است، برداشت سوم تقسیم اینهاست به مستضعف و
مستكبر، و در برداشت چهارم دومرتبه از همه ی اینها برداشت كفر كرده است.
[3] [افتادگی از نوار است. ]