در
کتابخانه
بازدید : 1648324تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Collapse تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
Expand علم تاریخ علم تاریخ
Expand ویژگیهای تاریخ علمی ویژگیهای تاریخ علمی
Expand دعوتهای اسلام دعوتهای اسلام
Expand مادیت تاریخ از نظر قرآن مادیت تاریخ از نظر قرآن
Expand خاستگاه مذهب خاستگاه مذهب
Expand بررسی آیات استضعاف و استكباربررسی آیات استضعاف و استكبار
Collapse مذهب و گرایشهای مذهبی از نظر قرآن مذهب و گرایشهای مذهبی از نظر قرآن
Expand معنی «دین» معنی «دین»
Expand چند مفهوم مذهبی تاریخی چند مفهوم مذهبی تاریخی
Expand خوشبینی و بدبینی به جهان و انسان خوشبینی و بدبینی به جهان و انسان
Expand نبرد حق و باطل در قرآن (1) نبرد حق و باطل در قرآن (1)
Expand نبرد حق و باطل در قرآن (2) نبرد حق و باطل در قرآن (2)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
بعلاوه مطابق این بحثی كه الآن درباره ی مذهب طرح كردیم كه از آیات بعد هم باز باید استدلال و استشهاد بكنیم، همین طوری كه خاستگاه مذهب آن نیست كه آنها می گویند، رسالت مذهب هم این نیست كه مذهب فقط برای جلب و نجات و تأمین منافع یك طبقه آمده ولو آن طبقه طبقه ی مظلوم باشد، بلكه دینهای الهی رسالتی دارند كه در آن رسالت، نجات طبقه ی مظلوم و منافع طبقه ی مظلوم هست نه اینكه برای این آمده اند، چطور؟ قرآن می گوید پیغمبران، گذشته از اینكه می خواهند یك پل ارتباطی میان انسانها و خدا بزنند و می خواهند پرستش حق را برقرار كنند، آمده اند عدالت را به عنوان یك ارزش و یك كمال انسانی برقرار كنند، ارزشهای انسانی را برقرار كنند. البته وقتی كه عدالت برقرار می شود طبقه ی مظلوم به حق خودش می رسد. اگر ما بگوییم اینها برای تأمین منافع طبقه ی محروم آمده اند، یعنی محركشان فقط مادی است. اگر مادی باشد قضیه ارزشی ندارد. ولی وقتی ما می گوییم برای انسانیت و ارزشهای انسانی آمده اند [محركشان مادی نیست ] و لهذا عدالت اصالت دارد.
فرض كنید كه حق یك انسان- كم باشد یا زیاد- به دست افرادی پایمال شود. هزار تومان انسانی را كسی بیاید به زور و ظلم بگیرد. اینجا پای دو ارزش در میان است: یكی ارزش مادی و آن اینكه هزار تومان از جیب انسان رفته. دیگر ارزش معنوی و آن این است كه به حق و عدالت ستم شده. اگر ما از نظر ارزش مادی در نظر بگیریم فرقی نیست میان آن هزار تومانی كه كسی به زور از من گرفته و هزار تومانی كه من به دست خودم برای موردی بدهم. اگر آنجا دلم می سوزد اینجا هم همان قدر دلم می سوزد، چون جیبم یك اندازه خالی می شود. فرق نمی كند كه من هزار تومان را برای خودم خرج كنم یا برای فردی به اختیار خودم خرج كنم و یا هزار تومان به آن شكل [از من ربوده شود، ] چون به هر حال هزار تومان از دارایی من كسر شده، و ارزشش یكی است.
اما مسئله ی دیگر این است كه در اینجا نه فقط هزار تومان از دست من رفته، بلكه حق در جامعه پایمال شده و عدالت درهم شكسته است. اگر از این نظر بگوییم، میلیونها تومان هم برای انسان ارزش ندارد [در مقابل اینكه بخواهد حقی ضایع شود. ] یعنی اگر من به دست خودم تمام دارایی ام را خرج كنم، به اندازه ی اینكه حقی اینجا پایمال شده، بر روح من زیان وارد نشده است. و لهذا اولیاء در مسائل دنیایی و مادی، آنجا كه فقط جنبه ی ارزش مادی در كار است بی اعتنا هستند، می گوید تمام زرهای دنیا هم برای من پشیزی ارزش ندارد، ولی آنجا كه پای درهم شكسته شدن حق و عدالت در میان است یك درهم هم فوق العاده ارزش دارد، یعنی اگر یك درهم بخواهد جابجا بشود آنجاست كه شما علی را می بینید مثل اینكه دنیا را به سرش خراب كرده اند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 948
بنابراین مسئله ی ارزشهای انسانی مطرح است، همینهایی كه این آقایان امور انتزاعی و ذهنی و متافیزیكی می دانند، ولی این جور نیست، از نظر اسلام اینها حقیقت است و اصلاً انسانیت انسان قائم به اینهاست و اگر اینها را از انسان بگیریم انسان با حیوان هیچ فرقی نمی كند. پس ما در باب دین به عنوان یك پدیده ی تاریخی باید به این مسئله هم توجه داشته باشیم، تا اینكه در آیات بعد كه می خوانیم ببینیم مطلب چیست.
ما دو دسته آیات دیگر فعلاً اینجا یادداشت كرده ایم، یكی آیاتی كه ملأ در آن آیات هست و دیگر آیاتی كه مترَف در آن آیات هست. البته قسمت سومی هم داریم كه می شود آن را جداگانه حساب كرد و آن آیاتی است كه «مجرم» در آن به كار رفته است، چون «مجرمین» هم در بعضی آیات به عنوان گروهی كه در مقابل پیغمبران صف آرایی می كردند [مطرح شده است. ] هم آیات ملأ زیاد است هم آیات مترَف، آیات مجرم هم سه چهار آیه است كه اینها را بعد می خوانیم.
- شما در بحث از «مذهب» مسئله ی توحید و شرك را مطرح كردید. آیا كفر به معنای نفی پرستش خداوند است یا نفی هر نوع پرستشی؟
استاد: كفر اساساً نفی پرستش نیست.
- آیا می شود گفت نوعی شرك است؟
استاد: نه، هر كفری [شرك نیست. ] كفر یك مفهوم اثباتی دارد. مقصود جحد و انكار است. و كفر در مقابل دعوت انبیا پیدا می شود. نه این است كه مردم یا موحدند یا كافر (اینجا باید گفت مردم یا موحدند یا مشركند و یا نه موحدند نه مشرك، یعنی لامذهب مطلق اند) ، بلكه مردم یا مؤمنند یا كافر، یعنی كفر و ایمان دو معنی است كه پس از آمدن پیغمبران و عرضه داشتن دین پیدا می شود:

عده ای گرایش پیدا می كنند، اینها مؤمنند، و عده ای این رسالت را انكار می كنند، اینها كافرند. كافر یعنی منكر رسالت. منتها اساس رسالتها بر دعوت به توحید است.
- پس به این معنا منكر آن رسالت خاص می شوند ولی در نهادشان به طور خودآگاه یا ناخودآگاه هر پرستشی را نفی می كنند. . .
استاد: مسئله ی پرستش مطرح نیست. عرض كردم، كفر معنایش انكار است. انكار به پرستش كار
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 949
ندارد. انكار این است كه یك حقیقتی را بر كسی عرضه بدارند و او با اینكه این حقیقت را درك می كند علیه آنچه كه درك می كند قیام می كند. همین طوری كه همه ی مفسرین گفته اند- و حرف درستی هم هست- اصلاً ماده ی كَفَرَ به معنی پوشش است. چرا كفّاره را كفّاره می گویند؟ از آن جهت كه انسان گناهی می كند، بعد می خواهد با عمل دیگری روی آن گناه را پرده ای بكشد و بپوشاند. یا چرا در مقابل شكر نعمت می گویند كفران نعمت؟ چون هر نعمتی یك نوع شكر و قدردانی دارد، آن كسی كه این نعمت را ندیده می گیرد و رویش را می پوشاند [كفران كرده و] این حالت را «كفران نعمت» می گویند.
پس كفر پوشش است و این پوشش در مقابل رسالت انبیاست. مثلاً پیغمبر اسلام مبعوث می شود. قبل از آنكه پیغمبر مبعوث بشود مردم جزیرة العرب و از جمله مردم مكه همه مشرك هستند. آیا در همان لحظه ی اولی كه پیغمبر مبعوث شده و هنوز دعوتش را عرضه نكرده و می خواهد برای اولین بار عرضه كند، به مردم چگونه خطاب می كرد درست بود؟ اگر به آنها «یا ایّها النّاس» می گفت- چنانكه گفته است- درست بود. اگر «یا ایّها المشركون» هم به اینها می گفت باز درست بود چون واقعاً مردمی بودند مشرك. اما «یا ایّها الكافرون» و «یا ایّها المؤمنون» هنوز وقتش نبود، چرا؟ چون «یا ایّها المؤمنون» بعد از این است كه عده ای ایمان بیاورند، «یا ایّها الكافرون» هم بعد از این است كه عده ای كه دعوت بر آنها عرضه شده، بجای اینكه ایمان بیاورند انكار كنند.
بعضی به استناد آیه ی «إِنَّ اَلَّذِینَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ» [1]گفته اند قرآن می گوید هركس كه كافر است [دعوت او] فایده ندارد. پس قرآن فقط سراغ كسانی می رود كه كافر نیستند. كسانی كه كافر نیستند كه [نیازی به دعوت ندارند. ]
پاسخ این است كهإِنَّ اَلَّذِینَ كَفَرُوانظر دارد به مردمی كه تو (پیامبر) آنها را دعوت كرده ای و حجت را بر آنها تمام كرده ای، مع ذلك در مقابل تو ایستادگی كرده عناد به خرج می دهند؛ یعنی این دعوت برای این معاندین و جاحدین و منكرین فایده ندارد، آن مقداری هم كه تو باید بگویی قبلاً به آنها گفته ای.
این نكته ی خوبی است كه در اصطلاحات قرآن باید متوجه آن بود. اصطلاح قرآن در اینجا با اصطلاح رایج مسلمین و متشرعه فرق می كند. ما معمولاً به كسی «كافر» می گوییم كه مسلمان نباشد، كافر را در مقابل «مسلمان» قرار می دهیم، می گوییم مسلمان و كافر، هركس كه مسلمان نباشد به او كافر می گوییم و لهذا اگر كسی در یك گوشه ی دنیا باشد كه اسلام بر او عرضه نشده تا او
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 950
ایمان بیاورد یا انكار كند باز ما به او كافر می گوییم، چون هر نامسلمانی را كافر می گوییم. ولی در اصطلاح قرآن این طور نیست. آن كسی كه هنوز اسلام بر او عرضه نشده است همین طوری كه مؤمن نیست كافر هم نیست، و لهذا ما نمی توانیم بگوییم كه با او چگونه رفتار می شود. قرآن می گوید اینها رامُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اَللّهِ [2]بدانید؛ بگویید خدا یك جوری با اینها رفتار خواهد كرد. البته نوید رحمت به آنها داده است. ولی اصطلاح امروز متشرعه این است كه هر كسی كه مسلمان نیست كافر است. آنوقت درمسئله ی طهارت و نجاست هم عیناً همین مسئله قابل طرح است كه آیا مسلمان پاك است و غیرمسلمان نجس است؟ این یك شكل پیدا می كند. بنابراین غیرمسلمانهایی هم كه اسلام بر آنها عرضه نشده تا مؤمن یا كافر باشند نجس اند. یك وقت می گوییم كه نه، كافر به این مفهوم قرآنی نجس است، یعنی كسانی كه در مقابل دعوت پیغمبر عناد ورزیدند، ایستادگی و مخالفت كردند. بنابراین آن مردمی كه اساساً [اسلام ] بر اینها عرضه نشده تا موافقت كنند یا مخالفت، نجس نیستند. البته آنجا مسئله ی مشرك هم هست كه چون قرآن دارد: إِنَّمَا اَلْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا اَلْمَسْجِدَ اَلْحَرامَ [3](اگر آن نجس را به همین معنی نجس اصطلاحی بدانیم) لزومی ندارد شخص كافر باشد، همین قدر كه مشرك باشد نجس است.
- «مستضعف» در اصطلاح فقه همین است؟ می گویند مستضعفین حكم خاصی دارند، آن كه واقعاً نمی داند و عناد ندارد.
استاد: قرآن مستضعف را به دو گروه تقسیم كرده، دو نوع مستضعف داریم. در آن آیه خواندیم. یكی مستضعفینی كه یَسْتَطیعونَ حیلَةً وَ یَهْتَدونَ سَبیلاً، مستضعفینی كه می توانند استضعاف خودشان را چاره كنند ولو به این شكل كه مهاجرت كنند. اینها از نظر قرآن معذور نیستند. دوم مستضعفینی كه لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلاً. فقها هر وقت می گویند مستضعفین، این گروه دوم را می گویند.

بنابراین مستضعفینی كه در فقه فعلاً اصطلاح شده یك نوع از مستضعفین قرآن است: اَلْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ اَلرِّجالِ وَ اَلنِّساءِ وَ اَلْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلاً [4]. اینها هستند كه از نظر قرآنمُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اَللّهِ می باشند و نمی شود گفت كه [كافرند. ]
- بی خداها مثلاً ماركسیستها را چه باید بگوییم؟
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 951
استاد: اینها هم روی این حسابی كه عرض كردم دو گونه اند. یك وقت مادّیینی هستند كه [دعوت اسلام ] بر آنها عرضه شده و نپذیرفته اند، اینها كافرند و تمام احكام كفر بر اینها جاری است. یك وقت مادّیینی هستند كه اصلاً به آنها عرضه نشده، [اینها كافر نیستند. ] مثلاً یك جوان سی ساله ای كه در محیطی در شوروی بزرگ شده و این افكار را به او گفته اند و او هم همانها را بازگو می كند، او را نمی شود كافر دانست.
- فرمودید در طول تاریخ، مذهب انبیا در مقابل مذهب شرك بوده یعنی مذهب در مقابل مذهب بوده، آیا. . .
استاد: آن را از قول آنها گفتم. مذهبِ در مقابل لامذهبی هم بوده. حتی در همین محیط عربستان مبالغه است كه بگوییم هرچه وجود داشته مذهب شرك بوده. عده ای بودند كه بكلی لامذهب بودند، نه به شرك اعتقاد داشتند نه به توحید. قرآن از گروه مشركین نقل می كند: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اَللّهُ [5]. یا می گویند كهما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اَللّهِ زُلْفی [6]. پساَللّهِ را قبول داشتند. از یك عده ی دیگر كه از همین مردم عرب بودند نقل می كند كه می گفتند: ما هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا اَلدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِكُنا إِلاَّ اَلدَّهْرُ [7]هم معاد را انكار می كردند هم مبدأ را. گفتند جز همین زندگی دنیا نیست و آن دستی هم كه ما را می آورد و می برد جز دست روزگار دست دیگری نیست. پس اینها هم هستند؛ آیا قرآن با اینها مبارزه نكرده؟ چرا، قرآن با اینها هم مبارزه كرده.

اینهایی كه می گویند قرآن فقط با مذهب شرك مبارزه می كند برای این است كه هدف مبارزه ی مذهب را فقط و فقط تأمین نیازهای مادی می دانند، پس طرفشان مذهب شرك می تواند باشد ولی لامذهبی ضرورتی ندارد، ممكن است لامذهبی در این جناح قرار بگیرد، در این صورت مبارزه ی با آن در رسالت مذهب نیست. اگر ما رسالت مذهب را مبارزه ی طبقاتی دانستیم قهراً جنگ مذهب فقط علیه طبقه ی برخوردار می شود كه از خودش هم یك مذهب دارد. دیگر جنگ مذهب علیه لامذهبی نمی شود. اگر لامذهبهایی در آن طبقه باشند چرا، ولی اگر لامذهبهایی در آن طبقه نباشند بلكه در این طبقه باشند می گویند دیگر مذهب با آنها جنگی ندارد. و هر جنگِ علیه لامذهبی را كه صرفاً علیه لامذهبی باشد خدعه می دانند و لذا قبول ندارند كسی امروز بیاید علیه ماتریالیسم یا ماركسیسم مبارزه كند. می گویند اصلاً این مبارزه رسالت مذهب نیست، علیه سرمایه داری مبارزه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 952
كردن جزو رسالت مذهب است ولی حتی علیه ماتریالیسم مبارزه كردن جزو رسالت مذهب نیست.
- آنوقت به لحاظ اینكه مسئله ی پرستش یك امر فطری است آیا واقعاً این لامذهبها را نمی توانیم كافر بگوییم با همان مفهومی كه شما گفتید یعنی با همان تعریفی كه برای كفر كردید؟ چون بالاخره این یك امر فطری است و حقیقت در ذات اینها وجود داشته و به اینها یك هدایت درونی نهیب می زده، حالا لازم نیست كه حتماً پیغمبری بیاید و اینها را مستقیم. . .
استاد: این دو گونه است. یك وقت هست اینها در شكل همان مستضعفینی هستند كه قرآن می گوید، یعنی یك آدمی كه در جامعه محیط اجتماعی برای او شخصیتی ساخته كه حكم فطرتش را تضعیف كرده و تحت الشعاع قرار داده. این می شود هماناَلْمُسْتَضْعَفِینَ. . . لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلاً.
داستان مفصلی است كه امام صادق علیه السلام با اصحاب خودشان راجع به عوام اهل تسنن مباحثه می كنند. همان قضیه ی از پاپ كاتولیك تر و از ماركس ماركسیست تر است كه از امام جعفر صادق شیعه تر هم بوده! (این داستان را من درعدل الهینقل كرده ام. ) دو سه نفر از این شیعه ها با همدیگر مباحثه می كردند درباره ی اینكه تكلیف این ضعفای اهل تسنن كه ولایت و امامت را قبول ندارند چیست؟ سه نظر مختلف دادند. یكی از آنها خیلی شدت به خرج می داد و می گفت كه همه ی اینها اهل عذابند. قرار شد كه با خود امام در میان بگذارند. رفته بودند در مكه، یكی از آنها به حضرت رسید و گفت چنین موضوعی بوده. حضرت فرمود همه تان جمع بشوید تا در حضور همه صحبت كنم.

شبی را در منی قرار گذاشتند و رفتند آنجا و بعد این قضیه مطرح شد. آن كه خیلی داغ بود و قبول نكرد، حضرت با او مباحثه می كرد. فرمود آیا این ضعفای مردم یمن را دیده ای كه چگونه با خلوص نیت به این پرده ی كعبه می آویزند و دعا می كنند؟ اینها امامت هم سرشان نمی شود، شما چه فكر می كنید؟ آیا فكر می كنید خدا اینها را به جهنم می برد؟ گفت: بله، خدا اینها را به جهنم می برد.

فرمود: چنین چیزی نمی شود، این بیچاره ها این جور نیستند. در میان زنها، كلفتها و نوكرها مردمی یافت می شوند كه آدمهای پاكی هستند، خلوص هم دارند. حتی در خانه های خود ما هستند افرادی كه اصلاً امامت سرشان نمی شود. می گفت: خیر، اینها همه باید به جهنم بروند!
اگر فطرت [كسی ] پاك باشد او در واقع و نفس الامر خداپرست است، خودش هم نمی داند.

وقتی كه به حد شعور ظاهر و به مرحله ی استقلال برسد، برای او اتمام حجت شده، چون مكتب مخالف هم بر او عرضه شده است. آنوقت «آری یا نه، آیا آن را باید قبول كرد یا این را» مطرح
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 953
می شود كه اندكی مشكل می شود، چون مكتب به او عرضه شده است.
- در آیه ی «لَكُمْ دِینُكُمْ وَ لِیَ دِینِ» دین یعنی چه؟
استاد: آن راه پرستشی كه آنها داشتند، آن عبادتی كه می كردند و مراسمی كه داشتند. . .
- چون یك نظریه ای هست در مسئله ی دین كه مخصوصاً جدیداً ابراز می شود و آن اینكه دین یعنی نظام، دین را اصلاً از نظر ریشه ی لغت به كلمه ی نظام معنی كرده اند؛ نظامی كه همه ی شئون زندگی انسانی را دربر بگیرد آن دین است.
استاد: آن دین حقیقی است.
- به هرحال آنهایی هم كه شرك داشتند به یك نظامی معتقد بودند.
استاد: ولی به نظامی كه غیر از آن نظامی بود كه نظام واقعی بود.
- می خواهم این را خدمتتان عرض كنم كه اگر ما آن دین شرك را بگوییم نظام شرك، آنوقت همه ی حرف انبیا این می شود كه آن نظام شرك را از بین ببرند و نظام توحید و اسلامی را جایگزین آن نظام كنند.
استاد: نه، این طور نیست. ما نداریم كه لفظ دین دلالت بر مفهوم نظام بكند. لفظ دین اساساً چیست؟
- مثلاً در همین كلمه یمالِكِ یَوْمِ اَلدِّینِ. . .
استاد: معنای دین یكی- علی الظاهر- خضوع است (جمله ی «سُبْحانَ مَنْ دانَتْ لَهُ السَّمواتُ وَ الْاَرْضُ بِالْعُبودِیَّةِ» یعنی منزّه است آن كه تمام آسمانها و زمین در برابر او خاضعند) و دیگر جزا. مثلاً ما به اسلام از آن جهت می توانیم بگوییم دین كه ماهیت اسلام تسلیم و خضوع در مقابل حق (خدا) است؛ و هم می توانیم بگوییم دین، از باب اینكه اعتقاد به معاد و اعتقاد به جزا در آن هست كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 954
مالِكِ یَوْمِ اَلدِّینِ این معنا را بیان می كند.
- اجازه می فرمایید دلایل آن را بگویم؟ در آیه یاَلْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَكُمُ اَلْإِسْلامَ دِیناً [8]اینجااَلْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ یعنی چه؟ یا در این آیات: إِنَّ اَلدِّینَ عِنْدَ اَللّهِ اَلْإِسْلامُ [9].
وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اَلْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ [10].
وَ یَكُونَ اَلدِّینُ لِلّهِ [11].
اگر به جای دین كلمه ی نظام را بگذاریم معنی درست می شود.
استاد: درست نمی شود. آیااَلْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ یعنی امروز نظام شما را تكمیل كردم؟ !
- اگر قبول كنیم كه در روز عید غدیر بوده، در حقیقت نظام اسلامی ناقص بوده، با ولایت و اینكه امیرالمؤمنین را انتخاب كرده، نظام در آن روز كامل شده.
استاد: اینجا به مجموع دستورها یعنی قوانین، مقررات و آنچه كه از ناحیه ی پیغمبر آمده «دین» گفته است (كه این معنا را هم برای دین گفته اند) .
- این مجموعاً می شود یك نظام كامل زندگی كه همه چیز در آن باشد.
استاد: نظام اجتماعی غیر از این ایدئولوژی است كه ما داریم می گوییم. نظام اجتماعی یك امر عینی است، آن یك امر وضعی است. این آیه به مجموع دستورها «دین» گفته است.
- آنجا خواندیم كه فرعون می گوید: یُبَدِّلَ دِینَكُمْ. این سخن را به ملأ دارد می گوید (واقعاً ملأ چه دینی داشته اند) كه موسی می خواهد نظام زندگی شما را بهم بریزد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 955
استاد: آنچه كه شما می گویید، درست عكس قضیه است. «إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دِینَكُمْ» می خواهد بگوید یك سلسله معتقَدات و مأنوساتی كه اینها داشتند و این امور دینشان بود، بتهای ذهنی اینها بود و به اینها خیلی علاقه و مهر می ورزیدند، [موسی می خواهد اینها را بهم بریزد. ] دارد احساسات اینها را برمی انگیزد. این آیه دلیل بر خلاف [حرف شماست. ] در این جمله فرعون می خواهد احساسات مذهبی مردم را برانگیزد نه اینكه بخواهد بگوید كه. . .
- این سخن را به ملأ می گوید.
استاد: خود ملأ هم همین جور است. این طور نیست كه ملأ هیچ دین نداشته باشند. در قضایا نباید مبالغه كرد. این مقدار مبالغه ناشی از این است كه روان انسانها درست شناخته نشده یعنی ما نمی خواهیم بشناسیم. انسان خیال می كند كه آدمی و روان آدمی یك حالت بسیطی دارد. می گوید یا فلان چیز را قبول دارد یا قبول ندارد، اگر قبول دارد این جور اگر قبول ندارد آن جور. مثلاً می گویند كه فلان آدم یا دین را قبول دارد یا قبول ندارد. اگر دین را قبول دارد پس باید همه ی كارهایش این گونه باشد. اگر دین را قبول ندارد پس باید همه ی كارهایش آن گونه باشد. این طور نیست. آدمی از نظر روانی اصلاً یك بیشه است، یك دنیاست و لهذا هرگوشه ای از روان انسان یك جور حكم می كند. من آن- تقریباً- بالاترین فرد از نظر بی دینی را مثال می زنم. درباره ی هركسی اگر تردید كنیم، درباره ی معاویه تردید نمی كنیم كه یك آدم لامذهب به تمام معنا بوده، نه به خدا اعتقاد داشته نه به پیغمبر و نه به معاد، چون عملش این را نشان می دهد. ولی من شخصاً این اعتقاد را ندارم. من اعتقاد دارم كه معاویه در عین اینكه این همه عملهای ضد [دین داشت، ] در آن باطن باطنش نمی توانست پیغمبر را العیاذ باللّه كذّاب بداند.
- این همان حرفی است كه قرآن می زند: وَ اِسْتَیْقَنَتْها. . .
استاد: بسیار خوب، احسنت، قرآن همین را می گوید. او اساساً نمی توانست [چنین اعتقادی داشته باشد. ] یعنی معاویه همیشه خودش علیه خودش می جنگید. همیشه معاویه ی اجتماعی یعنی آن طاغوت اجتماعی علیه یك معاویه ی دیگری كه در آن باطنش وجود داشت و نمی توانست انكار كند [می جنگید. ] مگر كسی كه مخصوصاً دوره ی پیغمبر را درك كرده بود می توانست كه این پیغمبر را در انكار داشته باشد یعنی معتقد به- العیاذ باللّه- كذّاب بودن پیغمبر باشد؟ و لهذا همه ی جنایتها را می كند اما این دو تار مویی را هم كه از پیغمبر- در یك وقتی كه سر پیغمبر را می تراشیدند آنجا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 956
حاضر بوده و جمع كرده- نگه داشته، وقتی می خواهد بمیرد می گوید این را لای كفنم بگذارید.
یا می گویند هارون الرشید، این مردكی كه شب تا صبح داشت الدنگی می كرد، قهرمان هزار و یك شب، این همه شرابخواری، این همه فسق و فجور، این همه ظلم، موسی بن جعفر را به زندان انداخته و امام كُشی كرده، در عین حال وقتی پیش فضیل بن عیاض می رفت و او وی را نصیحت و موعظه می كرد، های های گریه می كرد. مردم می گویند او حقه بازی می كرده. حقه بازی نبوده، نمی توانسته حقه بازی كند. یعنی این هارون الرشید با همه ی آن جنایتكاریها، هیچ منافات ندارد كه در یك جا هم كه پیش بیاید آن طرف دیگر روحش ظهور می كند و آنجاست كه اشكش هم جاری می شود.
اینها خیلی ساده و با یكسو نگری می آیند تاریخ را [تحلیل می كنند كه ] بنابراین هركس كه خلیفه شد دیگر نمی تواند در وجود او هیچ چیز دیگری وجود داشته باشد. هركس كه پادشاه شد پس تمام كارهایش باید حمل به فساد شود فقط به دلیل اینكه پادشاه بوده، حالا هركس می خواهد باشد؛ همه ی پادشاهها هم در یك طبقه هستند! این طور نیست، خلیفه هم یك انسان است. در عین اینكه این همه ظلم و جنایت می كردند [گاهی یك ظهور انسانی داشتند. ] اگر نود و نه درصد وجود اینها را آن امور گرفته بود ولی یك صدم [آن هم انسانیت بود و] یك جا می دیدی یك ظهور انسانی و اسلامی در او پیدا می شود. منتها اینها حرفهایی است كه تا انسان بگوید می گویند شما از این طبقه دارید حمایت می كنید؟ ! خیر، این مطلب، حمایت از این طبقه نیست، تحلیل روحیه ی انسان است. [این درست نیست كه ] هركسی كه در آن طبقه قرار گرفت ما فوراً یك قلم خاص روی كارهایش بكشیم، هركس در این طبقه قرار گرفت [یك قلم خاص دیگر. ] این فكری است كه ماركسیستها به ما دادند. بله، معاویه جهنمی هم هست، به عذاب ابد هم گرفتار است، اما این دلیل نمی شود كه بگوییم معاویه واقعاً آن وقتی هم كه نام علی را می شنید و گریه می كرد هیچ اعتقادی به علی نداشت؛ اعتقاد داشت و با او می جنگید. مأمون را شیعه ی امام كش می گویند. نوشته اند (علمای خود ما هم نوشته اند) كسی از او پرسید كه تشیع را از كه آموختی؟ گفت از پدرم هارون، او هم مثل من شیعه بود. آن قصه ی موسی بن جعفر را نقل می كند كه در مدینه [نزد هارون ] آمد و هارون آن همه احترام و تجلیل كرد، آخر كار وقتی كه می رفت، به همه ی مردم جوایز خیلی سنگین داد و برای موسی بن جعفر جایزه ی مختصری فرستاد. مأمون می گوید ما با حیرت به او گفتیم این چه كاری بود؟ گفت: اینها باید دستشان خالی باشد و چیزی نداشته باشند. گفتم: چرا؟ گفت: اینها چنین و چنان اند. گفتم: تو كه به این اعتقاد داری پس چرا چنین با او رفتار می كنی؟ گفت: «اَلْمُلْكُ عَقیم» تو هم كه بچه ی من هستی اگر بخواهی در مقابل من بایستی گردنت را می زنم.
پس منافات ندارد كه عملش عمل «اَلْمُلْكُ عَقیم» باشد و فكرش آن گونه. ما نباید بگوییم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 957
خیر، این كه هارون شده نمی تواند آن جور فكر كند.
[مطالبی كه گفتیم ] به مناسبت این آیه بود كه وقتی فرعون حتی خطاب به ملأ می گوید: إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دِینَكُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی اَلْأَرْضِ اَلْفَسادَنباید بگوییم ملأ كه هیچ وقت دین ندارد، لامذهب مطلق است. نه، خود همان ملأ گاهی بیشتر در خودش احساس نیاز به دین می كرد.
معتمدالدوله فرهاد میرزا- آن طور كه نقل می كنند- اولاً مرد عالم و فاضلی بوده و از فضلای دوره ی قاجاریه است. ثانیاً می گویند كه هر روز زیارت عاشورایش ترك نمی شد. ولی وقتی هم كه مقصر از در می آوردند، در حالی كه می خواند: اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْن می گفت بروید گردنش را بزنید. هردو كار را در آنِ واحد انجام می داد. نمی شود گفت آن را حقه بازی می كرد. آدمیزاد وجودش یك بیشه ای است. درباره ی آن هم حقه بازی نمی كرد، آن جنایت را هم می كرد. هر دو كار را در آنِ واحد انجام می داد.
- آیا دین به معنی صراط نیامده؟
استاد: نمی دانم. این را من باید مطالعه ی دقیقی بكنم.
- گفته اند دین مجموعه ی راه و روشهایی است كه در زندگی وجود دارد و انسان را به یك نتیجه ی خاصی می رساند.
استاد: این تعبیر بعد از این است كه ما دین را این مجموعه بدانیم. چون این مجموعه راه و روش است پس دین راه و روش است. یك وقت ما می خواهیم ریشه ی لغوی دین را به دست بیاوریم و ببینیم دین در اصل لغت [به چه معنی است. ] گویا عده ای مثل نوبخت (اینهایی كه همه چیز را به فارسی برمی گردانند) ادعا كرده اند كه «دین» ریشه ی فارسی دارد، گفته اند كه این لغت سامی نیست آریایی است. شاید این مطلب راتفسیر نویننقل كرده است. به هر صورت موضوع خوبی شد كه ما رویش كار بكنیم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 958

[1] بقره/6.
[2] توبه/106.
[3] توبه/28.
[4] نساء/98.
[5] لقمان/25 و زمر/38.
[6] زمر/3.
[7] جاثیه/24.
[8] مائده/3.
[9] آل عمران/19.
[10] آل عمران/85.
[11] بقره/193.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است