در
کتابخانه
بازدید : 327707تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand دیباچه دیباچه
مقدمه
Expand معنی «سیره» و انواع آن معنی «سیره» و انواع آن
Collapse منطق عملی ثابت منطق عملی ثابت
Expand  «سیره» و نسبیّت اخلاق «سیره» و نسبیّت اخلاق
Expand كیفیت استخدام وسیله كیفیت استخدام وسیله
Expand پاسخ به دو پرسش پاسخ به دو پرسش
Expand ارزش مسأله ی تبلیغ و شرایط مُبلّغ ارزش مسأله ی تبلیغ و شرایط مُبلّغ
Expand روش تبلیغ روش تبلیغ
Expand سیره ی نبوی و گسترش سریع اسلام سیره ی نبوی و گسترش سریع اسلام
Expand ضمیمه ضمیمه
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در منطق نظری، ما برهان داریم و شعر. برهان نظیر دلایلی است كه در ریاضیات برای مطلب اقامه می كنند. یك دانش آموز كه دارد ریاضیات می خواند و مثلاً احكام مثلث را برایش بیان می كنند، وقتی می گویند مجموع زوایای یك مثلث مساوی است با 180 درجه و محال است كه برابر بشود با 181 درجه یا 179 درجه، برایش برهان ذكر می كنند. برهان را كه می گویند می بیند درست است. آیا معلم ریاضیات چنین قدرتی دارد كه اختیار دست او باشد: یك دفعه دلش می خواهد برهان اقامه كند بر اینكه زوایای مثلث مساوی است با دو قائمه یعنی 180 درجه، چنین برهانی اقامه می كند؛ یك دفعه هم برهان دیگری اقامه می كند كه مجموع زوایای مثلث مساوی است با مثلاً 120 درجه؟ اختیار با او نیست. مبادی عقلی نظری به اختیار انسان نیست، بشر باید تابع آنها باشد. اگر اینشتین را هم در دنیا بیاورند و بخواهد آن طور برهان اقامه كند، یك دانش آموز می تواند او را محكوم كند، چرا؟ چون دارد حرف زور می زند و حرف زور را عقل نمی پذیرد. چیزی را كه عقل نمی پذیرد قویترین افراد دنیا هم نمی تواند بر خلافش حرف بزند چون حساب، حساب برهان است.

اما می رویم سراغ شعر. شعر یعنی چیزی كه مثل موم در اختیار انسان است.

انسان می تواند برای هر چیزی مطابق میل خودش با تشبیه و استعاره و تخیل یك
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 68
چیزی بسازد. شعر است دیگر، منطق و برهان كه نیست. مثلاً به شاعر می گویند فلان چیز را مدح كن، مدح می كند. همان را بگویند مذمت كن، مذمت می كند. فردوسی یك روز از سلطان محمود خوشش می آید، او را مدح می كند چه مدحی! :

جهاندار محمود شاه بزرگ
به آبشخور آرد همی میش و گرگ
یك روز هم از او بدش می آید و می رنجد، می گوید:

اگر مادرشاه بانو بُدی
مرا سیم و زر تا به زانو بُدی
همانا كه شه نانوازاده است
بهای ته نان به من داده است
به یك شاعر بگو مسافرت را مدح كن، می گوید بله مسافرت خوب است، یك جا بودن یعنی چه؟ !
درخت اگر متحرك بُدی ز جای به جای
نه جور ارّه كشیدی و نه جفای تبر
این درخت كه می بینی هی می آیند به آن ارّه می كشند و تبر می زنند، چون یك جا نشسته. اگر مسافر بود این طور نبود. می گویی بیا بر عكس، شعر بگو در مدح اینكه آدم خوب است سرجایش باشد، سنگین باشد، این سو و آن سو نرود، می گوید بله این كوه را كه با اینهمه عظمت می بینید چون سر جایش است، اما این باد كه می بینید هیچ كس به آن اعتنا نمی كند چون دائماً حركت می كند. این جور شعر گفتن یعنی با تخیل چیزی را به چیز دیگر تشبیه كردن. اشتباه نشود، شعر به معنای تخیل را می گویم، هرنظمی را من شعر نمی گویم، كلام منظوم را نمی گویم، شعرِ به اصطلاح منطق را می گویم، یعنی با تخیل مسائل را جور كردن. تخیل، مقیاس و میزان ندارد.

یكی از سلاطین دشمنی داشت كه مدتها مخفی بود تا بالأخره او را گیر آورد و به دار كشید و مدتها هم بالای دار بود. شاعری كه به اصطلاح مرید آن شخص به دارزده شده بود قصیده ای در مدح او گفت و در میان مردم پخش كرد و كسی نفهمید كه گوینده اش كیست. البته بعدها معلوم شد. در یك شعرش می گفت:

عُلُوٌّ فِی الْحَیاةِ وَفِی الْمَماتِ
لَعَمْری ذاكَ اِحْدَی الْمُحْكَماتِ
گفت: به به، در زندگی والا می زیست، در مردگی هم بالا می زیست. همان كه او را دار زده بود گفت: دلم می خواست كسی مرا به دار می كشید و این شعر را در مدح من می گفتند. شعر است دیگر، همه جور می شود گفت.

منطق عملی افراد هم این طور است: بعضی در منطق عملی مانند برهان اند یعنی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 69
سفت و محكم؛ اصول و مبادئی را كه پیروی می كنند هیچ قدرتی نمی تواند از آنها بگیرد؛ زور محال است، طمع محال است، شرایط اجتماعی محال است، اوضاع اقتصادی محال است، وضع طبقاتی محال است؛ اصولی محكم مثل اصول برهانی، مثل اصول ریاضی كه به اختیار فرد نیست كه بخواهد تغییر بدهد، دلبخواهی نیست، به عاطفه مربوط نیست. اینچنین اصول محكمی دارند. پیغمبر صلی الله علیه و آله یعنی كسی كه چنین اصولی دارد، علی علیه السلام یعنی كسی كه چنین اصولی دارد، حسین علیه السلام یعنی كسی كه چنین اصولی دارد، بلكه پیروان اینها: سلمان یعنی كسی كه چنین اصولی دارد، ابوذر، عمّار و مقداد یعنی كسانی كه چنین اصولی دارند، شیخ مرتضی انصاری یعنی كسی كه چنین اصولی دارد. اما یك عده از مردم اصولشان در زندگی مثل اصول فكری یك شاعر است: پول به او بده فكرش عوض می شود، وعده به او بده فكرش عوض می شود، چون فكر او مبدأ و اصل ندارد. پس یكی از عمده مطلبهایی كه ما در مقدمه ی سیره ی پیغمبر اكرم باید روی آن بحث كنیم این است كه اصلاً آیا مكتب اسلام چنین مكتبی هست كه [طبق آن ] انسان چنان فطرت و سرشت و ساختمانی دارد كه همچنان كه می تواند در منطق نظری از منطقی پولادین و غیر قابل تغییر پیروی كند، در منطق عملی هم می تواند به پایه ای برسد كه هیچ قدرتی نتواند او را متزلزل كند:

«كَالْجَبَلِ الرّاسِخِ لا تُحَرِّكُهُ الْعَواصِفُ. » [1].

اینكه درباب ایمان گفته اند: مؤمن مانند كوه است كه هیچ باد تندی قدرت ندارد او را از جا حركت بدهد [به همین معنی است ] . آن بادهای تند چیست؟ بادهای تند، یكی همینهاست. یك نفر را محرومیت از جا تكان می دهد، دیگری را رفاه از جا تكان می دهد:

«وَ مِنَ اَلنّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اَللّهَ عَلی حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اِطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 70
فِتْنَةٌ اِنْقَلَبَ عَلی وَجْهِهِ خَسِرَ اَلدُّنْیا وَ اَلْآخِرَةَ. » [2].

قرآن می گوید بعضی از مردم راه ایمان و حق را تا وقتی می روند كه منافعشان هم در آن راه تأمین بشود، همین قدر كه ضرر ببینند به آن پشت می كنند. اینها ایمان نیست.
[1] نهج البلاغه ، خطبه ی 37، با اندكی اختلاف.
[2] حج/11.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است