در
کتابخانه
بازدید : 144788تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
بحثهای گذشته در باب عشق و محبت، مقدمه بود و اكنون می خواهیم كم كم به نتیجه برسیم. مهمترین بحث ما- كه در حقیقت بحث اصلی ماست- این است كه آیا عشق و علاقه به اولیاء و دوستی نیكان، خود هدف است یا وسیله ای است برای تهذیب نفس و اصلاح اخلاق و كسب فضایل و سجایای انسانی؟ .

در عشقهای حیوانی، تمام عنایت و اهتمام عاشق به صورت معشوق و تناسب اعضا و رنگ و زیبایی پوست اوست و آن غرایز است كه انسان را می كشد و مجذوب می سازد اما پس از اشباع غرایز، دیگر آن آتشها فروغ ندارد و به سردی می گراید و خاموش می گردد.

اما عشق انسانی- همچنانكه گفتیم- حیات است و زندگی، اطاعت آور است و پیرو ساز؛ و این عشق است كه عاشق را مشاكل با معشوق قرار می دهد و وی می كوشد تا جلوه ای از معشوق باشد و كپیه ای از روشهای او، همچنانكه خواجه نصیرالدین طوسی در شرح اشارات بوعلی می گوید:

وَ النَّفْسانِیُّ هُوَ الَّذی یَكونُ مَبْدَؤُهُ مُشاكَلَةَ نَفْسِ الْعاشِقِ لِنَفْسِ الْمَعْشوقِ فِی الْجَوْهَرِ، وَ یَكونُ أَكْثَرُ اِعْجابِهِ بِشَمائِلِ الْمَعْشوقِ لِاَنَّها آثارٌ صادِرَةٌ عَنْ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 264
نَفْسِهِ. . . وَ هُوَ یَجْعَلُ النَّفْسَ لَیِّنَةً شَیِّقَةً ذاتَ وُجْدٍ وَ رِقَّةٍ مُنْقَطِعَةً عَنِ الشَّواغِلِ الدُّنْیَوِیَّةِ [1] عشق نفسانی آن است كه مبدأش همرنگی ذاتی عاشق و معشوق است؛ بیشتر اهتمام عاشق به روشهای معشوق و آثاری است كه از نفس وی صادر می گردد. این عشق است كه نفس را نرم و پرشوق و وجد قرار می دهد، رقّتی ایجاد می كند كه عاشق را از آلودگیهای دنیایی بیزار می گرداند.

محبت به سوی مشابهت و مشاكلت می راند و قدرت آن سبب می شود كه مُحب به شكل محبوب درآید. محبت مانند سیم برقی است كه از وجود محبوب به محب وصل گردد و صفات محبوب را به وی منتقل سازد، و اینجاست كه انتخاب محبوب اهمیت اساسی دارد. لهذا اسلام در موضوع دوستیابی و اتخاذ صدیق بسیار اهتمام ورزیده و در این زمینه آیات و روایاتی بسیار وارد شده است، زیرا دوستی همرنگ ساز است و زیباساز و غفلت آور؛ آنجا كه پرتو افكند عیب را هنر می بیند و خار را گل و یاسمن [2]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 265
در قسمتی از آیات و روایات، از همنشینی و دوستی مردم ناپاك و آلوده سخت برحذر داشته است و در قسمتی از آنها به دوستی پاكدلان دعوت كرده است.

ابن عباس گفت در محضر پیغمبر بودیم. پرسیدند: بهترین همنشینان كیست؟ حضرت فرمود:

مَنْ ذَكَّرَكُمْ بِاللّهِ رُؤْیَتُهُ وَ زادَ كُمْ فِی عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ وَ ذَكَّرَكُمْ بِالْاخِرَةِ عَمَلُهُ [3].

آن كس كه دیدنش شما را به یاد خدا بیندازد و گفتارش بر دانشتان بیفزاید و رفتارش شما را به یاد آخرت و قیامت بیندازد.

بشر به اكسیر محبت نیكان و پاكان سخت نیازمند است كه محبت بورزد و محبت پاكان او را با آنها همرنگ و همشكل قرار دهد.

برای اصلاح اخلاق و تهذیب نفس طرق مختلفی پیشنهاد شده و مشربهای گوناگونی پدید آمده است. از جمله مشرب سقراطی است. طبق این مشرب، انسان باید خود را از راه عقل و تدبیر اصلاح كند. آدمی اول باید به فواید تزكیه و مضرّات آشفتگی اخلاق، ایمان كامل پیدا كند و سپس با ابزاردستی عقل یك یك صفات مذموم را پیدا كند (مثل كسی كه می خواهد موها را تك تك از داخل بینی بچیند، یا مثل كشاورزی كه از لابلای زراعت با دست خود یك یك علفهای هرزه را بكند، یا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 266
مثل كسی كه می خواهد گندم را با دست خود از ریگ و كلوخ پاك كند) و آنگاه آنها را از خرمن هستی اش پاك كند. طبق این روش باید با صبر و حوصله و دقت و حساب و اندیشه، تدریجاً مفاسد اخلاقی را زایل كرد و غشها را از طلای وجود پاك كرد، و شاید بتوان گفت كه برای عقل امكان پذیر نیست كه از عهده برآید.

فیلسوفان، اصلاح اخلاق را از فكر و حساب می خواهند، مثلاً می گویند: عفت و قناعت باعث عزت و شخصیت انسان است در نظر مردم، و طمع و آز موجب ذلّت و پستی است. یا می گویند: علم موجب قدرت و توانایی است، علم چنین است و علم چنان، «خاتم ملك سلیمان است علم» ، علم چراغی است فرا راه انسان كه راه را از چاه روشن می كند. و یا می گویند: حسد و بدخواهی بیماری روحی است، از نظر اجتماعی عواقب سوئی را به دنبال خواهد داشت و از این قبیل سخنان.

شك نیست كه این راه راه صحیحی است و این وسیله وسیله ی خوبی است اما سخن در میزان ارزش این وسیله است با مقایسه با یك وسیله ی دیگر، همچنانكه اتومبیل مثلاً وسیله ی خوبی است اما در مقام مقایسه با هواپیما مثلاً باید دید ارزش این وسیله در چه حد است.

ما قبلاً درباره ی ارزش راه عقل از نظر راهنمایی، یعنی از این نظر كه چه اندازه استدلالات به اصطلاح عقلی در مسائل اخلاقی واقع نماست و صحیح است و مطابق است و خطا و اشتباه نیست، بحثی نداریم. همین قدر می گوییم كه مكاتب فلسفی اخلاقی و تربیتی لا تُعَدُّ و لا تُحْصی است و هنوز این مسائل از نظر استدلالی از حدود بحث و اختلاف تجاوز نكرده است. و باز می دانیم كه اهل عرفان به طور كلی می گویند:

پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بی تمكین بود
بحث ما فعلاً در این جهت نیست، بلكه در این است كه میزان بُرد این وسایل چقدر است.

اهل عرفان و سیر و سلوك به جای پویش راه عقل و استدلال، راه محبت و ارادت را پیشنهاد می كنند. می گویند: كاملی را پیدا كن و رشته ی محبت و ارادت او را به گردن دل بیاویز كه از راه عقل و استدلال، هم بی خطرتر است و هم سریعتر. در مقام مقایسه، این دو وسیله مانند وسایل دستی قدیم و وسایل ماشینی می باشند.

تأثیر نیروی محبت و ارادت در زایل كردن رذایل اخلاقی از دل، از قبیل تأثیر مواد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 267
شیمیایی بر روی فلزات است. مثلاً یك كلیشه ساز با تیزاب اطراف حروف را از بین می برد نه با ناخن و یا سر چاقو و یا چیزی از این قبیل. اما تأثیر نیروی عقل در اصلاح مفاسد اخلاقی مانند كار كسی است كه بخواهد ذرّات آهن را از خاك با دست جدا كند. چقدر رنج و زحمت دارد؟ ! اگر یك آهنربای قوی در دست داشته باشد ممكن است با یك گردش همه ی آنها را جدا كند. نیروی ارادت و محبت مانند آهنربا صفات رذیله را جمع می كند و دور می ریزد. به عقیده ی اهل عرفان، محبت و ارادت پاكان و كُمَّلین همچون دستگاه خودكاری، خودبه خود رذایل را جمع می كند و بیرون می ریزد. حالت مجذوبیت اگر بجا بیفتد از بهترین حالات است و این است كه تصفیه گر و نبوغ بخش است.

آری آنان كه این راه را رفته اند، اصلاح اخلاق را از نیروی محبت می خواهند و به قدرت عشق و ارادت تكیه می كنند. تجربه نشان داده است كه آن اندازه كه مصاحبت نیكان و ارادت و محبت آنان در روح مؤثر افتاده است، خواندن صدها جلد كتاب اخلاقی مؤثر نبوده است.

مولوی پیام محبت را به ناله ی نی تعبیر كرده است، می گوید:

همچو نی زهری و تریاقی كه دید؟
همچو نی دمساز و مشتاقی كه دید؟
هر كه را جامه ز عشقی چاك شد
او ز حرص و عیب كلّی پاك شد
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علّتهای ما [4]
گاهی بزرگانی را می بینیم كه ارادتمندان آنان حتی در راه رفتن و لباس پوشیدن و برخوردها و ژست سخن از آنان تقلید می كنند. این تقلید اختیاری نیست، خودبه خود و طبیعی است. نیروی محبت و ارادت است كه در تمام اركان هستی محب اثر می گذارد و در همه حال او را همرنگ محبوب می سازد. این است كه هر انسانی باید برای اصلاح خویش دنبال اهل حقیقتی بگردد و به او عشق بورزد تا [به ] راستی بتواند خویش را اصلاح كند.

گر در سرت هوای وصال است حافظا
باید كه خاك درگه اهل هنر شوی
انسانی كه قبلاً هرچه تصمیم می گرفت عبادت یا عمل خیری انجام دهد باز سستی در اركان همتش راه می یافت، وقتی كه محبت و ارادت آمد دیگر آن سستی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 268
و رخوت می رود و عزمش راسخ و همتش نیرومند می گردد.

مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
تو مپندار كه مجنون سر خود مجنون شد
از سمك تا به سماكش كشش لیلی برد
من به سرچشمه ی خورشید نه خود بردم راه
ذره ای بودم و عشق تو مرا بالا برد
خم ابروی تو بود و كف مینوی تو بود
كه در این بزم بگردید و دل شیدا برد [5]
تاریخ، بزرگانی را سراغ دارد كه عشق و ارادت به كُمَّلین- لااقل در پندار ارادتمندان- انقلابی در روح و روانشان به وجود آورده است. ملای رومی یكی از آن افراد است. او از اول اینچنین سوخته و پرهیجان نبود. مردی دانشمند بود اما سرد و خاموش در گوشه ی شهرش مشغول تدریس بود. از روزی كه با شمس تبریزی برخورد كرد و ارادت به او دل و جانش را فرا گرفت دگرگونش ساخت و آتشی در درونش برافروخت و همچون جرقه ای بود كه در انبار باروت افتاده است، شعله ها افروخت. او خود ظاهراً مردی است اشعری مسلك، ولی مثنوی او بی شك یكی از بزرگترین كتابهای جهان است. اشعار این مرد همه اش موج است و حركت. دیوان شمس را به یاد مراد و محبوب خویش سروده است. در مثنوی نیز زیاد از او یاد می كند.

در مثنوی ، ملای رومی را می بینیم به دنبال مطلبی است اما همینكه به یاد شمس می افتد طوفانی سخت در روحش پدید می آید و امواج خروشانی را در وی به وجود می آورد. می گوید:

این نفس جان دامنم برتافته است
بوی پیراهان یوسف یافته است
كز برای حق صحبت سالها
بازگو رمزی از آن خوش حالها
تا زمین و آسمان خندان شود
عقل و روح و دیده صد چندان شود
گفتم ای دور اوفتاده از حبیب
همچو بیماری كه دور است از طبیب
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 269
من چه گویم یك رگم هشیار نیست
شرح آن یاری كه او را یار نیست
شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا و قت دگر
فتنه و آشوب و خونریزی مجو
بیش از این از شمس تبریزی مگو [6]
و این، مصداق راستین گفته ی حافظ است:

بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود
اینهمه قول و غزل تعبیه در منقارش
از اینجا می توانیم استفاده كنیم كه كوشش و كشش یا فعالیت و انجذاب باید همراه باشند. از كوشش بدون جذبه كاری ساخته نیست كما اینكه كشش بدون كوشش به جایی نمی رسد.


[1] شرح اشارات ، ج /3ص 383، طبع جدید.
[2] از برای عشق معایبی نیز هست. از جمله معایب آن اینكه عاشق در اثر استغراق در حسن معشوق، از عیب او غفلت می كند كه:

حُبُّ الشَّیْ ءِ یُعْمی وَ یُصِمُّ. .

دوستی هر چیز كور و كر می كند.

وَ مَنْ عَشِقَ شَیْئاً أَعْشی بَصَرَهُ وَ اَمْرَضَ قَلْبَهُ. ( نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه ی 108) .

هركس كه چیزی را دوست دارد، چشمش را معیوب و دلش را مریض می كند.

سعدی در گلستان می گوید: «هر كسی را عقل خود به كمال نماید و فرزند خود به جمال» . این اثر سوء با آنچه در متن خواندیم- كه اثر عشق حساسیت هوش و ادراك است- منافات ندارد. حساسیت هوش از این نظر است كه انسان را از كودنی خارج كرده و قوّه را به فعلیت می رساند و اما اثر سوء عشق این نیست كه آدمی را كودن می كند، بلكه آدمی را غافل می كند. مسأله ی كودنی غیر از مسأله ی غفلت است. بسیاری از اوقات اشخاص كم هوش در اثر حفظ تعادل احساسات، كمتر در غفلت می باشند.

عشق فهم را تیزتر می كند اما توجه را یك جهت و متوحّد می سازد و لهذا در متن گفته شد كه خاصیت عشق توحّد است، و در اثر همین توحّد و تمركز است كه عیب پیدا می شود و از توجه به امور دیگر می كاهد.

بالاتر از آن، نه تنها عشق عیب را می پوشاند بلكه عیب را حسن جلوه می دهد، زیرا یكی از آثار عشق این است كه هر جا پرتو افكند آنجا را زیبا می كند؛ یك ذره حسن را خورشید، بلكه سیاهی را سفیدی و ظلمت را نور جلوه می دهد و به قول وحشی:

اگر در كاسه ی چشمم نشینی.

به جز از خوبی لیلی نبینی.

و ظاهراً به این علت است كه عشق مثل علم نیست كه صددرصد تابع معلوم باشد. عشق جنبه ی داخلی و نفسانی اش بیش از جنبه ی خارجی و عینی می باشد؛ یعنی میزان عشق تابع میزان حسن نیست بلكه بیشتر تابع میزان استعداد و مایه ی عاشق است. در حقیقت عاشق دارای مایه و ماده و آتش زیر خاكستری است كه دنبال بهانه و موضوع می گردد. همینكه به موضوعی احیاناً برخورد كرد و توافقی دست داد- كه هنوز رمز این توافق به دست نیامده و لهذا گفته می شود عشق بی دلیل است- آن قوه ی داخلی تجلّی می كند و به اندازه ی توانایی خودش حسن می سازد نه به آن اندازه كه در محبوب وجود دارد. این است كه در متن می خوانیم عاشق عیب معشوق را هنر می بیند و خارش را گل و یاسمن.

[3] بحارالانوار ، ج 15، كتاب العشرة، ص 51، طبع قدیم.
[4] مثنوی معنوی.
[5] علامه ی طباطبائی.
[6] مثنوی معنوی.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است