در
کتابخانه
بازدید : 425209تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand مقدّمه مقدّمه
Expand بخش اول كتابی شگفت بخش اول كتابی شگفت
Collapse بخش دوم الهیات و ماوراء الطبیعه بخش دوم الهیات و ماوراء الطبیعه
Expand بخش سوم سلوك و عبادت بخش سوم سلوك و عبادت
Expand بخش چهارم حكومت و عدالت بخش چهارم حكومت و عدالت
Expand بخش پنجم اهل بیت و خلافت بخش پنجم اهل بیت و خلافت
Expand بخش ششم موعظه و حكمت بخش ششم موعظه و حكمت
Expand بخش هفتم دنیا و دنیا پرستی بخش هفتم دنیا و دنیا پرستی
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
طرح مباحث الهیات به وسیله ی ائمه ی اهل بیت علیهم السلام و تجزیه و تحلیل آن مسائل- كه نمونه ی آنها و در صدر آنها نهج البلاغه است- سبب شد كه عقل شیعی از قدیم الایام به صورت عقل فلسفی درآید و البته این یك بدعت و چیز تازه در اسلام نبود، راهی است كه خود قرآن پیش پای مسلمانان نهاده است و ائمه ی اهل بیت علیهم السلام به تبع تعلیمات قرآنی و به عنوان تفسیر قرآن آن حقایق را ابراز و اظهار نمودند. اگر توبیخی هست متوجه دیگران است كه این راه را نرفتند و وسیله را از دست دادند.

تاریخ نشان می دهد كه از صدر اسلام، شیعه بیش از دیگران به سوی این مسائل گرایش داشته است. در میان اهل تسنن گروه معتزله كه به شیعه نزدیكتر بودند گرایشی بدین جهت داشتند، ولی چنانكه می دانیم مزاج اجتماعی جماعت آن را نپذیرفت و تقریباً از قرن سوم به بعد منقرض شدند.

احمد امین مصری در جلد اول ظُهر الاسلام این مطلب را تصدیق می كند. او پس از بحثی درباره ی جنبش فلسفی در مصر به وسیله ی فاطمیین كه شیعی بودند،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 383
می گوید:

و لذلك كانت الفلسفة بالتشیع الصق منها بالتسنن نری ذلك فی العهد الفاطمی و العهد البویهی، و حتی فی العصور الاخیرة كانت فارس اكثر الاقطار عنایة بدراسة الفلسفة الاسلامیة و نشر كتبها، و لما جاء جمال الدین الافغانی مصر فی عصرنا الحدیث و كان فیه نزعة تشیع و قد تعلم الفلسفة الاسلامیة بهذه الاقطار الفارسیة كان هوالذی نشر هذه الحركة فی مصر.

فلسفه به تشیع بیش از تسنن می چسبد، و این را در عهد فاطمیون مصر و آل بویه ی ایران می بینیم. حتی در عصرهای اخیر نیز كشور ایران كه شیعه است از تمام كشورهای اسلامی دیگر بیشتر به فلسفه عنایت داشت. سید جمال الدین اسدآبادی كه تمایلات شیعی داشت و در ایران تحصیل فلسفه كرده بود، همینكه به مصر آمد یك جنبش فلسفی در آنجا به وجود آورد.

ولی احمد امین در اینكه چرا شیعه بیش از غیر شیعه تمایل فلسفی داشته است، عمداً یا سهواً دچار اشتباه می شود. او می گوید: علت تمایل بیشتر شیعه به بحثهای عقلی و فلسفی، باطنیگری و تمایل آنها به تأویل است. آنها برای توجیه باطنیگری خود ناچار بودند از فلسفه استمداد كنند، و بدین جهت مصر فاطمی و ایران بویهی و همچنین ایران صفوی و قاجاری بیشتر از سایر اقطار اسلامی تمایل فلسفی داشته است.

سخن احمد امین یاوه ای بیش نیست. این تمایل را ائمه ی شیعه به وجود آوردند.

آنها بودند كه در احتجاجات خود، در خطابه های خود، در احادیث و روایات خود، و در دعاهای خود عالیترین و دقیقترین مسائل حكمت الهی را طرح كردند.

نهج البلاغه یك نمونه از آن است. حتی از نظر احادیث نبوی، ما در روایات شیعه روایات بلندی می یابیم كه در روایات غیر شیعی از رسول اكرم روایت نشده است.

عقل شیعی اختصاص به فلسفه ندارد، دركلام و فقه و اصول فقه نیز امتیاز خاص دارد و ریشه ی همه یك چیز است.

برخی دیگر این تفاوت را مربوط به «ملت شیعه» دانسته اند و گفته اند: چون شیعیان ایرانی بودند و ایرانیان شیعه بودند و مردم ایران مردمی متفكر و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 384
نازك اندیش بودند، با فكر و عقل نیرومند خود معارف شیعی را بالاتر بردند و به آن رنگ اسلامی دادند.

برتراند راسل در جلد دوم كتاب تاریخ فلسفه ی غرب بر این اساس اظهار نظر می كند. راسل همچنانكه مقتضای طبیعت و یا عادت اوست، بی ادبانه این مطلب را ادا می نماید. البته او در ادعای خود معذور است، زیرا او فلسفه ی اسلامی را اساساً نمی شناسد و كوچكترین آگاهی از آن ندارد تا چه رسد كه بخواهد مبدأ و منشأ آن را تشخیص دهد.

ما به طرفداران این طرز فكر می گوییم: اولاً نه همه ی شیعیان ایرانی بودند و نه همه ی ایرانیان شیعه بودند. آیا محمدبن یعقوب كلینی و محمدبن علی بن حسین بن بابویه قمی و محمدبن ابیطالب مازندرانی ایرانی بودند، اما محمدبن اسماعیل بخاری و ابوداود سجستانی و مسلم بن حجاج نیشابوری ایرانی نبودند؟ آیا سید رضی كه جمع آوری كننده ی نهج البلاغه است ایرانی بود؟ آیا فاطمیین مصر ایرانی بودند؟ . . .

چرا با نفوذ فاطمیین در مصر فكر فلسفی احیا می شود و با سقوط آنها آن فكر می میرد و سپس به وسیله ی یك سید شیعه ی ایرانی مجدداً احیا می شود؟ ! .

حقیقت این است كه سلسله جنبان این طرز تفكر و این نوع تمایل، فقط و فقط ائمه ی اهل بیت علیهم السلام بودند. همه ی محققان اهل تسنن اعتراف دارند كه علی علیه السلام حكیم اصحاب بود و عقل او با مقایسه با عقول دیگران نوع دیگر بود. از ابوعلی سینا نقل شده كه می گوید:

كان علی علیه السلام بین اصحاب محمّد صلی الله علیه و آله كالمعقول بین المحسوس.

یعنی علی در میان یاران رسول خدا مانند «كلی» در میان «جزئیات محسوسه» بود و یا مانند «عقول قاهره» نسبت به «اجسام مادیه» بود.

بدیهی است كه طرز تفكر پیروان چنین امامی با مقایسه با دیگران تفاوت فاحش پیدا می كند.

احمد امین و برخی دیگر دچار توهمی دیگر شده اند. آنان در انتساب این نوع كلمات به علی علیه السلام تردید كرده اند و می گویند عرب قبل از فلسفه ی یونان با این نوع بحثها و تجزیه و تحلیل ها و موشكافی ها آشنا نبود؛ این سخنان را بعدها آشنایان با
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 385
فلسفه ی یونان ساخته اند و به امام علی بن ابیطالب بسته اند! .

ما هم می گوییم عرب با چنین كلمات و سخنانی آشنا نبود؛ نه تنها عرب آشنا نبود، غیر عرب هم آشنا نبود، یونان و فلسفه ی یونان هم آشنا نبود. آقای احمد امین اول علی را در سطح اعرابی از قبیل ابوجهل و ابوسفیان از لحاظ اندیشه پایین می آورد و آنگاه صغری و كبری ترتیب می دهد! مگر عرب جاهلی با معانی و مفاهیمی كه قرآن آورد آشنا بود؟ ! مگر علی تربیت شده و تعلیم یافته ی مخصوص پیامبر نبود؟ ! مگر پیامبر علی علیه السلام را به عنوان اعلم اصحاب خود معرفی نكرد؟ ! چه ضرورتی دارد كه ما به خاطر حفظ شأن برخی از صحابه كه در یك سطح عادی بوده اند، شأن و مقام دیگری را كه از عالیترین مقام عرفانی و افاضه ی باطنی از بركت اسلام بهره مند بوده است انكار كنیم؟ ! .

آقای احمد امین می گوید قبل از فلسفه ی یونان مردم عرب با این معانی و مفاهیمی كه در نهج البلاغه آمده است آشنا نبودند.

جواب این است كه با معانی و مفاهیمی كه در نهج البلاغه آمده است، بعد از فلسفه ی یونان هم آشنا نشدند! نه تنها عرب آشنا نشد، مسلمانان غیر عرب هم آشنا نشدند! زیرا فلسفه ی یونان هم آشنا نبود. اینها از مختصات فلسفه ی اسلامی است، یعنی از مختصات اسلام است و فلاسفه ی اسلام تدریجاً با الهام از مبادی اسلامی آنها را وارد فلسفه ی خود كردند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است