نهج البلاغه در تاریخ فلسفه ی شرق سهم عظیم دارد. صدرالمتألهین كه اندیشه های
حكمت الهی را دگرگون ساخت، تحت تأثیر عمیق كلمات علی علیه السلام بود. روش او
در مسائل توحید بر اساس استدلال از ذات به ذات و از ذات بر صفات و افعال است
و همه ی اینها مبتنی است بر صرف الوجودبودن واجب، و آن بر پایه ی یك سلسله اصول
كلی دیگر كه در فلسفه ی عامه ی او مطرح است بنا شده است.
حكمت الهی شرق از بركت معارف اسلام بارور شد و استحكام یافت و بر یك
سلسله اصول و مبادی خلل ناپذیر بنا شد، ولی حكمت الهی غرب از این مزایا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 409
محروم ماند. گرایش به فلسفه ی مادی در غرب علل و موجبات فراوانی دارد كه اكنون
مجال شرح آنها نیست
[1]. به عقیده ی ما علت عمده ی آن، ناتوانی و نارسایی مفاهیم
حكمت الهی غرب بود. اگر كسی بخواهد مقایسه ای در زمینه ی بحثهایی كه در این دو
سه فصل اشاره شد به عمل آورد، لازم است در اطراف برهان وجودی كه از آنسلم
مقدس تا دكارت و اسپینوزا و لایب نیتس و كانت و غیره به بحث و رد و قبول آن
پرداخته اند، مطالعه كند و آنگاه آن را با برهان صدّیقین صدرالمتألهین كه از
اندیشه های اسلامی و مخصوصاً كلمات علی علیه السلام الهام یافته است مقایسه نماید تا
ببیند «تفاوت ره از كجاست تا به كجا! » .
[1] رجوع شود به كتاب
علل گرایش به مادیگری تألیف مرتضی مطهری، بخش «نارساییهای مفاهیم
فلسفی» .