در
کتابخانه
بازدید : 425205تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand مقدّمه مقدّمه
Expand بخش اول كتابی شگفت بخش اول كتابی شگفت
Expand بخش دوم الهیات و ماوراء الطبیعه بخش دوم الهیات و ماوراء الطبیعه
Expand بخش سوم سلوك و عبادت بخش سوم سلوك و عبادت
Expand بخش چهارم حكومت و عدالت بخش چهارم حكومت و عدالت
Collapse بخش پنجم اهل بیت و خلافت بخش پنجم اهل بیت و خلافت
Expand بخش ششم موعظه و حكمت بخش ششم موعظه و حكمت
Expand بخش هفتم دنیا و دنیا پرستی بخش هفتم دنیا و دنیا پرستی
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
طبعاً هركس می خواهد بداند آنچه علی در باره ی آن می اندیشید، آنچه علی نمی خواست آسیب ببیند، آنچه علی آن اندازه برایش اهمیت قائل بود كه چنان رنج جانكاه را تحمل كرد چه بود؟ حدساً باید گفت آن چیز وحدت صفوف مسلمین و راه نیافتن تفرقه در آن است. مسلمین قوّت و قدرت خود را كه تازه داشتند به جهانیان نشان می دادند، مدیون وحدت صفوف و اتفاق كلمه ی خود بودند. موفقیتهای محیّرالعقول خود را در سالهای بعد نیز از بركت همین وحدت كلمه كسب كردند.

علی القاعده علی به خاطر همین مصلحت، سكوت و مدارا كرد.

اما مگر باوركردنی است كه جوانی سی وسه ساله دورنگری و اخلاص را تا آنجا رسانده باشد و تا آن حد بر نفس خویش مسلط و نسبت به اسلام وفادار و متفانی باشد كه به خاطر اسلام راهی را انتخاب كند كه پایانش محرومیت و خرد شدن خود اوست؟ ! .

بلی باور كردنی است. شخصیت خارق العاده ی علی در چنین مواقعی روشن می گردد. تنها حدس نیست؛ علی شخصاً در این موضوع بحث كرده و با كمال صراحت علت را كه جز علاقه به عدم تفرقه میان مسلمین نیست بیان كرده است.

مخصوصاً در دوران خلافت خودش، آنگاه كه طلحه و زبیر نقض بیعت كردند و فتنه ی داخلی ایجاد نمودند، علی مكرر وضع خود را بعد از پیغمبر با اینها مقایسه می كند و می گوید من به خاطر پرهیز از تفرق كلمه ی مسلمین از حق مسلّم خودم چشم پوشیدم و اینان با اینكه به طوع و رغبت بیعت كردند، بیعت خویش را نقض كردند و پروای ایجاد اختلاف در میان مسلمین را نداشتند.

ابن ابی الحدید در شرح خطبه ی 119، از عبد اللّه بن جناده نقل می كند كه گفت:

«روزهای اول خلافت علی در حجاز بودم و آهنگ عراق داشتم. در مكه عمره بجا آوردم و به مدینه آمدم. داخل مسجد پیغمبر شدم. مردم برای نماز اجتماع كردند. علی در حالی كه شمشیر خویش را حمایل كرده بود بیرون آمد و خطابه ای ایراد كرد. در آن خطابه پس از حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبر خدا چنین فرمود: پس از وفات رسول خدا ما خاندان باور نمی كردیم كه امت در حق ما طمع كند، اما آنچه انتظار نمی رفت واقع شد؛
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 488
حق ما را غصب كردند و ما در ردیف توده ی بازاری قرار گرفتیم، چشمهایی از ما گریست و ناراحتیها به وجود آمد «وَ اَیْمَ اللّهِ لَوْ لا مَخافَةُ الْفُرْقَهِ بَیْنَ الْمُسْلِمینَ وَ اَنْ یَعودَ الْكُفْرُ وَ یَبورَ الدّینُ لَكُنّا عَلی غَیْرِ ما كُنّا لَهُمْ عَلَیْهِ» به خدا سوگند اگر بیم وقوع تفرقه میان مسلمین و بازگشت كفر و تباهی دین نبود، رفتار ما با آنان طور دیگر بود.

آنگاه سخن را در باره ی طلحه و زبیر ادامه داد و فرمود: این دو نفر با من بیعت كردند ولی بعد بیعت خویش را نقض كردند، عایشه را برداشته با خود به بصره بردند تا جماعت شما مسلمین را متفرق سازند. » .

ایضاً از كلبی نقل می كند:

«علی قبل از آنكه به سوی بصره برود، در یك خطبه فرمود: قریش پس از رسول خدا حق ما را از ما گرفت و به خود اختصاص داد. «فَرَأیْتُ أنَّ الصَّبْرَ عَلی ذلِكَ اَفْضَلُ مِنْ تَفْریقِ كَلِمَةِ الْمُسْلِمینَ وَ سَفْكِ دِمائِهِمْ وَ النّاسُ حَدیثو عَهْدٍ بِالْاِسْلامِ وَالدّینُ یُمْخَضُ مَخْضَ الْوَطْبِ یُفْسِدُهُ اَدْنی وَهْنٍ وَ یَعْكِسُهُ اَقَلُّ خَلْقٍ» دیدم صبر از تفرق كلمه ی مسلمین و ریختن خونشان بهتر است؛ مردم تازه مسلمان اند و دین مانند مشكی كه تكان داده می شود كوچكترین سستی آن را تباه می كند و كوچكترین فردی آن را وارونه می نماید. آنگاه فرمود: چه می شود طلحه و زبیر را؟ خوب بود سالی و لااقل چند ماهی صبر می كردند و حكومت مرا می دیدند، آنگاه تصمیم می گرفتند. اما آنان طاقت نیاوردند و علیه من شوریدند و در امری كه خداوند حقی برای آنها قرار نداده با من به كشمكش پرداختند. » .

ابن ابی الحدید در شرح خطبه ی شقشقیه نقل می كند:

«در داستان شورا چون عباس می دانست كه نتیجه چیست، از علی خواست كه در جلسه شركت نكند اما علی با اینكه نظر عباس را از لحاظ نتیجه تأیید می كرد، پیشنهاد را نپذیرفت و عذرش این بود: «اِنّی اَكْرَهُ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 489
الْخِلافَ» من اختلاف را دوست نمی دارم. عباس گفت: «اِذاً تَری ما تَكْرَهُ» یعنی بنابراین با آنچه دوست نداری مواجه خواهی شد. » .

در جلد دوم، ذیل خطبه ی 65 نقل می كند:

«یكی از فرزندان ابولهب اشعاری مبتنی بر فضیلت و ذی حق بودن علی و بر ذمّ مخالفانش سرود. علی او را از سرودن این گونه اشعار كه در واقع نوعی تحریك و شعار بود نهی كرد و فرمود: «سَلامَةُ الدّینِ اَحَبُّ اِلَیْنا مِنْ غَیْرِهِ» برای ما سلامت اسلام و اینكه اساس اسلام باقی بماند از هر چیز دیگر محبوبتر و باارجتر است. » .

از همه بالاتر و صریحتر در خود نهج البلاغه آمده است. در سه مورد از نهج البلاغه این تصریح دیده می شود:

1. در جواب ابوسفیان، آنگاه كه آمد و می خواست تحت عنوان حمایت از علی علیه السلام فتنه بپا كند فرمود:

شُقّوا اَمْواجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجاةِ وَ عَرِّجوا عَنْ طَریقِ الْمُنافَرَةِ، وَضَعوا تیجانَ الْمُفاخَرَةِ [1].

امواج دریای فتنه را با كشتیهای نجات بشكافید، از راه خلاف و تفرقه دوری گزینید و نشانه های تفاخر بر یكدیگر را از سر بر زمین نهید.

2. در شورای 6 نفری پس از تعیین و انتخاب عثمان از طرف عبد الرحمن بن عوف فرمود:

لَقَدْ عَلِمْتُمْ اَنّی اَحَقُّ النّاسِ بِها مِنْ غَیْری وَ وَاللّهِ لاَُسَلِّمَنَّ ما سَلِمَتْ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 490
اُمورُالْمُسْلِمینَ وَ لَمْ یَكُنْ فیها جَوْرٌ اِلاّ عَلَیَّ خاصَّةً [2].

شما خود می دانید من از همه برای خلافت شایسته ترم. به خدا سوگند مادامی كه كار مسلمین روبه راه باشد و تنها بر من جور و جفا شده باشد مخالفتی نخواهم كرد.

3. آنگاه كه مالك اشتر از طرف علی علیه السلام نامزد حكومت مصر شد، آن حضرت نامه ای برای مردم مصر نوشت (این نامه غیر از دستورالعمل مطوّلی است كه معروف است) . در آن نامه جریان صدر اسلام را نقل می كند، تا آنجا كه می فرماید:

فَاَمْسَكْتُ یَدی حَتّی رَاَیْتُ راجِعَةَ النّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْاِسلامِ یَدْعونَ اِلی مَحْقِ دینِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله فَخَشیتُ اِنْ لَمْ اَنْصُرِ الْاِسْلامَ وَ اَهْلَهُ اَنْ اَری فیهِ ثَلْماً اَوْهَدْماً تَكونُ الْمُصیبَةُ بِهِ عَلَیَّ اَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلایَتِكُمُ الَّتی اِنَّما هِیَ مَتاعُ اَیّامٍ قَلائِلَ [3].

من اول دستم را پس كشیدم تا آنكه دیدم گروهی از مردم از اسلام برگشتند (مرتد شدند اهل ردّه) و مردم را به محو دین محمّد دعوت می كنند. ترسیدم كه اگر در این لحظات حساس، اسلام و مسلمین را یاری نكنم خرابی یا شكافی در اساس اسلام خواهم دید كه مصیبت آن بر من از مصیبت از دست رفتن چندروزه ی خلافت بسی بیشتر است.
[1] . نهج البلاغه ، خطبه ی 5.
[2] . نهج البلاغه ، خطبه ی 73.
[3] نهج البلاغه ، نامه ی 62.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است