در
کتابخانه
بازدید : 425210تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand مقدّمه مقدّمه
Expand بخش اول كتابی شگفت بخش اول كتابی شگفت
Expand بخش دوم الهیات و ماوراء الطبیعه بخش دوم الهیات و ماوراء الطبیعه
Expand بخش سوم سلوك و عبادت بخش سوم سلوك و عبادت
Expand بخش چهارم حكومت و عدالت بخش چهارم حكومت و عدالت
Expand بخش پنجم اهل بیت و خلافت بخش پنجم اهل بیت و خلافت
Collapse بخش ششم موعظه و حكمت بخش ششم موعظه و حكمت
Expand بخش هفتم دنیا و دنیا پرستی بخش هفتم دنیا و دنیا پرستی
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
فلسفه ی دیگر زهد، آزادی و آزادگی است. میان زهد و آزادگی پیوندی كهن و ناگسستنی برقرار است.

نیاز و احتیاج ملاك «روبه مزاجی» است و بی نیازی ملاك «آزادگی» . آزادگان جهان كه سبكباری و سبكبالی و قابلیت تحرك و پرواز اصیل ترین آرزوی آنهاست، از آن جهت زهد و قناعت را پیشه می سازند كه نیازها را تقلیل دهند و به نسبت تقلیل نیازها خویشتن را از قید اسارت اشیاء و اشخاص رها سازند.

زندگی انسان مانند هرجاندار دیگر یك سلسله شرایط طبیعی و ضروری دارد كه از آنها گریزی نیست، از قبیل هوا برای تنفس، زمین برای سكنی ، نان برای خوردن، آب برای آشامیدن و جامه برای پوشیدن. انسان نمی تواند خود را از قید این امور و یك سلسله امور دیگر مانند نور و حرارت یكسره بی نیاز و آزاد سازد و به اصطلاح حكما «مكتفی بذاته» گردد.

ولی یك سلسله نیازهای دیگر هست كه طبیعی و ضروری نیست؛ در طول حیات به وسیله ی خود انسان یا عوامل تاریخی و اجتماعی بر او تحمیل می شود و آزادی اش را از آنچه هست محدودتر می سازد.

جبرها و تحمیلها مادام كه به صورت یك نیاز درونی در نیامده است، مانند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 526
جبرها و تحمیلهای سیاسی، آنقدر خطرناك نیست؛ خطرناكترین جبرها و تحمیلها و قیدوبندها آن است كه به صورت یك نیاز درونی درآید و آدمی از درون خویش به زنجیر كشیده شود.

مكانیسم این نیازها كه منجر به ضعف و عجز و زبونی انسان می گردد این است كه انسان برای اینكه به زندگی خویش رونق و صفا و جلا بخشد، به تنعم و تجمل رو می آورد و برای اینكه نیرومندتر و قدرتمندتر شود و از شرایط زندگی بهره مند گردد، در صدد تملك اشیاء برمی آید؛ از طرف دیگر تدریجاً به آنچه آنها را وسیله ی تنعم و تجمل و یا ابزار قوّت و قدرت خویش قرار داده، خو می گیرد و عادت می كند و شیفته می گردد و رشته هایی نامرئی او را به آن اشیاء می بندد و عاجز و زبون و ذلیل آنها می سازد؛ یعنی همان چیزی كه مایه ی رونق و صفای زندگی اش شده بود، شخصیت او را بی رونق می كند و همان چیزی كه وسیله ی كسب قدرت او در طبیعت شده بود، در درون او را ضعیف و عاجز و زبون می سازد و به صورت برده و بنده ی آن چیز درمی آورد.

گرایش انسان به زهد، ریشه ای در آزادمنشی او دارد. انسان، بالفطره میل به تصاحب و تملك و بهره مندی از اشیاء دارد ولی آنجا كه می بیند اشیاء به همان نسبت كه در بیرون او را مقتدر ساخته، در درون ضعیف و زبونش كرده و مملوك و برده ی خویش ساخته است، در مقابل این بردگی طغیان می كند و نام این طغیان «زهد» است.

عرفا و شعرای ما از حریت و آزادی و آزادگی، بسیار گفته اند. حافظ خود را غلام همت آن می داند كه در زیر این چرخ كبود از هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است. او در میان همه ی درختان، تنها به حال سرو رشك می برد كه «از بار غم آزاد آمده است» . منظور این بزرگان از آزادی، آزادی از قید تعلق خاطر است، یعنی دلبستگی نداشتن، شیفته و فریفته نبودن.

ولی آزادی و آزادگی، چیزی بیشتر از دلبستگی نداشتن می خواهد. رشته هایی كه آدمی را وابسته و ذلیل و ضعیف و عاجز و زبون می سازد، تنها از ناحیه ی قلب و تعلقات قلبی نیست؛ خوگیری های جسمی و روحی به شرایط اضافی و مصنوعی كه ابتدا برای زیباتر كردن و رونق بخشیدن به زندگی و یا برای كسب قدرت و قوّت بیشتر به وجود می آید و بعد به شكل یك اعتیاد (طبیعت ثانیه) می گردد، هرچند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 527
مورد علاقه ی قلبی نباشد و بلكه مورد نفرت باشد، رشته های قویتری برای اسارت انسان به شمار می رود و بیش از تعلقات قلبی آدمی را زبون می سازد.

عارف وارسته ی دل به دنیانبسته ای را درنظر بگیرید كه عادت به چای و سیگار و افیون، طبیعت ثانیه ی او شده است و تخلف از غذاهایی كه به آنها عادت كرده موجب مرگ او می شود. چنین شخصی چگونه می تواند آزاد و آزاده زیست نماید؟ .

دلبستگی نداشتن شرط لازم آزادگی است اما شرط كافی نیست. عادت به حداقل برداشت از نعمتها و پرهیز از عادت به برداشت زیاد، شرط دیگر آزادگی است.

ابوسعید خدری كه از اكابر صحابه ی رسول خداست، آنجا كه در مقام توصیف حالات آن حضرت برمی آید اولین جمله ای كه می گوید این است: «كانَ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ خَفیفَ الْمَؤُونَة» یعنی رسول خدا كم خرج بود، با اندك بسر می برد، با مؤونه ی بسیار كم می توانست زندگی خود را ادامه دهد.

آیا این فضیلت است كه كسی خفیف المؤونه باشد؟ اگر صرفاً از جنبه ی اقتصادی در نظر بگیریم كه ثروت كمتری را مستهلك می كند، جواب این است كه نه، و لا اقل فضیلت مهمی نیست. ولی اگر موضوع را از جنبه ی معنوی یعنی از جنبه ی حداكثر آزادی نسبت به قیود زندگی مورد مطالعه قرار دهیم، جواب این است: آری فضیلت است، فضیلت بزرگی هم هست، زیرا تنها با احراز این فضیلت است كه انسان می تواند سبكبار و سبكبال زندگی كند، تحرك و نشاط داشته باشد، آزادانه پرواز نماید، در نبرد دائم زندگی سبك بپا خیزد.

منحصر به عادات فردی نیست؛ تقید به عادات و رسوم عرفی در نشستن و برخاستن ها، در رفت و آمدها، در معاشرتها، در لباس پوشیدن ها و امثال اینها بار زندگی را سنگین و آهنگ حركت را كند می كند.

حركت در میدان زندگی مانند شناوری در آب است؛ هرچه وابستگیها كمتر باشد امكان شناوری بیشتر است. وابستگیهای زیاد این امكان را سلب و خطر غرق شدن پیش می آورد.

اثیرالدین اخسیكتی می گوید:

در شط حادثات برون آی از لباس
كاوّل برهنگی است كه شرط شناور است
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 528
فرخی یزدی می گوید:

ز عریانی ننالد مرد باتقوا كه عریانی.

بود بهتر به شمشیری كه از خود جوهری دارد.

بابا طاهر رباعی ای دارد كه اگرچه به منظور دیگری گفته است ولی مناسب بحث ماست. می گوید:

دلا راه تو پر خار و خسك بی
گذرگاه تو بر اوج فلك بی
گر از دستت برآید پوست از تن
برآور تا كه بارت كمترك بی
سعدی نیز داستانی در باب هفتم گلستان آورده است و اگرچه هدف او نیز از آن داستان چیز دیگر است ولی مناسب بحث ماست. می گوید:

«توانگرزاده ای دیدم بر سر گور پدر نشسته و با درویش بچه ای مناظره درپیوسته كه صندوق تربت ما سنگین است و كتابه رنگین و فرش رخام انداخته و خشت فیروزه در او ساخته؛ به گور پدرت چه ماند، خشتی دو فراهم آورده و مشتی دو خاك بر آن پاشیده. درویش پسر این بشنید و گفت: تا پدرت زیر آن سنگهای گران بر خود بجنبیده باشد، پدر من به بهشت رسیده بود. » .

اینها همه تمثیلهایی است برای سبكباری و سبكبالی كه شرط اساسی تحركها و جنبشها و جهشهاست. جهشها و جنبشها و مبارزات سرسختانه و پیگیر به وسیله ی افرادی صورت گرفته كه عملاً پایبندیهای كمتری داشته اند یعنی به نوعی «زاهد» بوده اند. گاندی با روش زاهدانه ی خویش امپراتوری انگلستان را به زانو در آورد.

یعقوب لیث صفار به قول خودش نان و پیاز را رها نكرد كه توانست خلیفه را به وحشت اندازد. در عصر ما، ویت كنگ. مقاومت حیرت انگیز ویت كنگ مدیون آن چیزی است كه در اسلام «خفّت مؤونه» خوانده می شود. یك ویت كنگ قادر است با مشتی برنج روزهای متوالی در پناهگاهها بسر برد و با حریف نبرد كند.

كدام رهبر مذهبی یا سیاسی است كه با نازپروردگی منشأ تحولی در جهان شده است و یا كدام سرسلسله، قدرت را از خاندانی به خاندانی منتقل كرده است و لذت گرا بوده است؟
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 529
آزادمرد جهان، علی بن ابیطالب علیه السلام، از آن جهت به تمام معنی آزاد بود كه به تمام معنی زاهد بود. علی علیه السلام در نهج البلاغه به شعار ترك دنیا یعنی ترك لذت گرایی به عنوان آزادمنشی زیاد تكیه می كند. در یكی از كلمات قصار می فرماید:

اَلطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ [1].

طمع بردگی جاودان است.

زهد عیسی بن مریم را چنین توصیف می كند:

وَ لا طَمَعٌ یُذِلُّهُ [2].

طمعی كه او را خوار و ذلیل سازد در او نبود.

در جای دیگر می فرماید:

اَلدُّنیا دارُ مَمَرٍّ لا دارُ مَقَرٍّ وَ النّاسُ فیها رَجُلانِ: رَجُلٌ باعَ نَفْسَهُ فَاَوْبَقَها وَ رَجُلٌ ابْتاعَ نَفْسَهُ فَاَعْتَقَها [3].

دنیا گذرگاه است نه قرارگاه، و مردم در این معبر و گذرگاه دو دسته اند:

برخی خود را می فروشند و برده می سازند و خویشتن را تباه می كنند و برخی برعكس، خویشتن را می خرند و آزاد می سازند.

از همه صریحتر و روشنتر، بیان آن حضرت است در نامه ای كه به عثمان بن حنیف نوشته است. در آخرین بخش آن نامه، دنیا و لذات دنیا را مانند یك مخاطب ذی شعور طرف خطاب قرار می دهد و با زبان مخاطبه با دنیا، راز زهد و فلسفه ی ترك لذت گرایی خویش را برای ما روشن می سازد. می فرماید:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 530
اِلَیْكِ عَنّی یا دُنیا فَحَبْلُكِ عَلی غارِبِكِ، قَدِ انْسَلَلْتُ مِنْ مَخالِبِكِ وَ اَفْلَتُّ مِنْ حَبائِلِكِ. . . .

دور شو از من! افسارت را بر دوشت انداخته ام، از چنگالهای درنده ی تو خود را رهانیده ام و از دامهای تو جسته ام. . .

اُعْزُبی عَنّی فَوَاللّهِ لا اَذِلُّ لَكِ فَتَسْتَذِلّینی وَ لا اَسْلَسُ لَكِ فَتَقودینی. . . [4].

دور شو! به خدای سوگند كه رام تو و ذلیل تو نخواهم شد كه هر جا بخواهی مرا به خواری به دنبال خود بكشی، و مهار خود را به دست تو نخواهم داد كه به هر سو بخواهی ببری. . .

آری، زهد علی شورشی است علیه زبونی در برابر لذتها، طغیانی است علیه عجز و ضعف در برابر حاكمیت میلها، عصیان و سرپیچی است علیه بندگی دنیا و نعمتهای دنیا.


[1] كلمات قصار، حكمت 171.
[2] خطبه ی 159.
[3] كلمات قصار، حكمت 128.
[4] . نهج البلاغه ، نامه ی 45.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است