در
کتابخانه
بازدید : 425214تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand مقدّمه مقدّمه
Expand بخش اول كتابی شگفت بخش اول كتابی شگفت
Expand بخش دوم الهیات و ماوراء الطبیعه بخش دوم الهیات و ماوراء الطبیعه
Expand بخش سوم سلوك و عبادت بخش سوم سلوك و عبادت
Expand بخش چهارم حكومت و عدالت بخش چهارم حكومت و عدالت
Expand بخش پنجم اهل بیت و خلافت بخش پنجم اهل بیت و خلافت
Expand بخش ششم موعظه و حكمت بخش ششم موعظه و حكمت
Collapse بخش هفتم دنیا و دنیا پرستی بخش هفتم دنیا و دنیا پرستی
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
ولی از نظر اسلام رابطه ی انسان و جهان از نوع رابطه ی زندانی و زندان و چاه و درچاه افتاده نیست، بلكه از نوع رابطه ی كشاورز است با مزرعه [1]، و یا اسب دونده با میدان مسابقه [2]، و یا سوداگر با بازار تجارت [3]، و یا عابد با معبد است [4]. دنیا از نظر اسلام مدرسه ی انسان و محل تربیت انسان و جایگاه تكامل اوست.

در نهج البلاغه گفتگوی امیرالمؤمنین علیه السلام با مردی ذكر شده است كه از دنیا مذمت كرده و علی علیه السلام او را كه می پنداشت دنیای مذموم همین جهان عینی مادی است مورد ملامت قرار داد و به اشتباهش آگاه نمود [5]. شیخ عطار این جریان را در مصیبت نامه به شعر در آورده، می گوید:

آن یكی در پیش شیر دادگر
ذمّ دنیا كرد بسیاری مگر
حیدرش گفتا كه دنیا نیست بد
بد تویی زیرا كه دوری از خرد
هست دنیا بر مثال كشتزار
هم شب و هم روز باید كشت وكار
زانكه عزّ و دولت دین سر به سر
جمله از دنیا توان بردای پسر
تخم امروزینه فردا بر دهد
ور نكارد «ای دریغا» بر دهد
پس نكوتر جای تو دنیای توست
زانكه دنیا توشه ی عقبای توست
تو به دنیا در، مشو مشغول خویش
لیك در وی كار عقبی گیر پیش
چون چنین كردی تو را دنیا نكوست
پس برای این، تو دنیادار دوست
ناصر خسرو علوی كه بحق می توان او را «حكیم الشعراء» خواند و یكی از نكته سنج ترین و مذهبی ترین شعرای پارسی زبان است، چكامه ای در باره ی خوبی و بدی جهان دارد كه هم با منطق اسلام منطبق است و هم فوق العاده عالی و زیباست؛ شایسته است در اینجا نقل شود. این اشعار در دیوان او هست و در كتاب جامع الحكمتین خویش نیز آنها را آورده است. می گوید:

جهانا! چه درخورد و بایسته ای
اگر چند با كس نپایسته ای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 556
به ظاهر چو در دیده خس، ناخوشی
به باطن چو دو دیده بایسته ای
اگر بسته ای را گهی بشكنی
شكسته بسی نیز تو بسته ای
چو آلوده بینندت آلوده ای
ولیكن سوی شستگان شسته ای
كسی كو تو را می نكوهش كند
بگویش: «هنوزم ندانسته ای»
ز من رُسته ای تو، اگر بخردی
چه بنكوهی آن را كز آن رُسته ای
به من برگذر داد ایزد تو را
تو در رهگذر پست چه نشسته ای؟
ز بهر تو ایزد درختی بكشت
كه تو شاخی از بیخ او جسته ای
اگر كژ بر او رُسته ای سوختی
وگر راست بر رُسته ای رَسته ای
بسوزد، بلی هر كسی چوب كژ
نپرسد كه بادام یا پسته ای
تو تیر خدایی سوی دشمنش
به تیرش چرا خویشتن خسته ای؟ !
اكنون كه روشن شد رابطه ی انسان با جهان از نوع رابطه ی كشاورز با مزرعه و بازرگان با بازار و عابد با معبد است، پس انسان نمی تواند نسبت به جهانْ بیگانه، پیوندهایش همه بریده و روابطش همه منفی بوده باشد. در هر میلی طبیعی در انسان غایتی و هدفی و مصلحتی و حكمتی نهفته است. آدمی در این جهان «نه به زرق آمده است تا به ملامت برود» .

به طور كلی میل و كشش و جاذبه سراسر جهان را فرا گرفته است. ذرات جهان با حساب معینی به سوی یكدیگر كشیده می شوند و یكدیگر را جذب می كنند. این جذب و انجذابها بر اساس هدفهایی بسیار حكیمانه است.

منحصر به انسان نیست، هیچ ذره ای از میل یا میلهایی خالی نیست. چیزی كه هست، انسان بر خلاف سایر اشیاء به میلهای خویش آگاهی دارد. وحشی كرمانی می گوید:

یكی میل است در هر ذره رقّاص
كشان هر ذره را تا مقصد خاص
رساند گلشنی را تا به گلشن
دواند گلخنی را تا به گلخن
ز آتش تا به باد، از آب تا خاك
ز زیر ماه تا بالای افلاك
همین میل است اگر دانی، همی میل
جنیبت در جنیبت، خیل در خیل
از این میل است هر جنبش كه بینی
به جسم آسمانی تا زمینی
پس، از دیدگاه اسلام نه جهان بیهوده آفریده شده و نه انسان به غلط آمده است و نه علایق طبیعی و فطری انسان اموری نبایستنی است. پس آنچه مذموم است و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 557
نبایستنی است و مورد توجه قرآن و نهج البلاغه است چیست؟ اینجا باید مقدمه ای ذكر كنیم:

انسان خصیصه ای دارد كه ایده آل جو و كمال مطلوب خواه آفریده شده است؛ در جستجوی چیزی است كه پیوندش با او بیش از یك ارتباط معمولی باشد. به عبارت دیگر، انسان در سرشت خویش پرستنده و تقدیس كننده آفریده شده است و در جستجوی چیزی است كه او را منتهای آرزوی خویش قرار دهد و «او» همه چیزش بشود.

اینجاست كه اگر انسان خوب رهبری نشود و خود از خود مراقبت نكند، ارتباط و «علاقه ی» او به اشیاء به «تعلق» و «وابستگی» تغییر شكل می دهد، «وسیله» به «هدف» استحاله می شود، «رابطه» به صورت «بند» و «زنجیر» در می آید، حركت و تلاش و آزادی مبدل به توقف و رضایت و اسارت می گردد.

این است آن چیزی كه نبایستنی است و بر خلاف نظام تكاملی جهان است و از نوع نقص و نیستی است نه كمال و هستی، و این است آن چیزی كه آفت انسان و بیماری خطرناك انسان است، و این است آن چیزی كه قرآن و نهج البلاغه انسان را نسبت به آن هشدار می دهند و اعلام خطر می كنند.

بدون شك اسلام جهان مادی و زیست در آن را (ولو بهزیستی در حد اعلی را) شایسته ی این كه كمال مطلوب انسان قرار گیرد نمی داند؛ زیرا اولاً در جهان بینی اسلامی جهان ابدی و جاویدان در دنبال این جهان می آید كه سعادت و شقاوتش محصول كارهای نیك و بد او در این جهان است، و ثانیاً مقام انسان و ارزشهای عالی انسان برتر و بالاتر از این است كه خویشتن را «بسته» و اسیر و برده ی مادیات این جهان نماید.

این است كه علی علیه السلام مكرر به این مطلب اشاره می كند كه دنیا خوب جایی است اما برای كسی كه بداند اینجا قرارگاه دائمی نیست، گذرگاه و منزلگاه اوست:

وَ لَنِعْمَ دارُ مَنْ لَمْ یَرْضَ بِها داراً [6].

خوب خانه ای است دنیا، اما برای كسی كه آن را خانه ی خود (قرارگاه خود)
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 558
نداند.

اَلدُّنْیا دارُ مَجازٍ لا دارُ قَرارٍ، فَخُذوا مِنْ مَمَرِّكُمْ لِمَقَرِّكُمْ [7].

دنیا خانه ی بین راه است، نه خانه ی اصلی و قرارگاه دائمی.

از نظر مكتبهای انسانی جای هیچ گونه شك و تردید نیست كه هرچیزی كه انسان را به خود ببندد و در خود محو نماید بر ضد شخصیت انسانی است، زیرا او را راكد و منجمد می كند. سیر تكامل انسان لایتناهی است و هرگونه توقفی و ركودی و «بستگی» ای بر ضد آن است. ما هم در این جهت بحثی نداریم، یعنی این مطلب را به صورت كلی می پذیریم. سخن در دو مطلب دیگر است:

یكی اینكه آیا قرآن و به پیروی قرآن نهج البلاغه چنین بینشی دارد در باره ی روابط انسان و جهان؟ آیا واقعاً آن چیزی كه قرآن محكوم می كند علاقه به معنی «بستگی» و كمال مطلوب قرار دادن است كه ركود است و توقف است و سكون است و نیستی است و بر ضد حركت و تعالی و تكامل است؟ آیا قرآن مطلق علایق و عواطف دنیوی را در حدی كه به شكل كمال مطلوب و نقطه ی توقف در نیاید محكوم نمی سازد؟ .

دیگر اینكه اگر بنا باشد بسته بودن به چیزی و كمال مطلوب قرارگرفتن چیزی مستلزم اسارت و دربند قرار گرفتن انسان و در نتیجه ركود و انجماد او باشد، چه فرقی می كند كه آن چیز مورد علاقه «خدا» باشد یا چیز دیگر؟ .

قرآن هر بستگی و بندگی را نفی كند و به هر نوع آزادی معنوی و انسانی دعوت كند، هرگز بستگی به خدا و بندگی خدا را نفی نمی كند و به آزادی از خدا برای كمال آزادی دعوت نمی نماید، بلكه بدون تردید دعوت قرآن بر اساس آزادی از غیر خدا و بندگی خدا، تمرد از اطاعت غیر او و تسلیم در برابر او استوار است.

كلمه ی «لا اله الاّ اللّه» كه پایه ی اساسی بنای اسلام است، بر نفیی و اثباتی، سلبی و ایجابی، كفری و ایمانی، تمردی و تسلیمی استوار است؛ نفی و سلب و كفر و تمرد نسبت به غیر حق، و اثبات و ایجاب و ایمان و تسلیم نسبت به ذات حق. شهادت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 559
اول اسلام یك «نه» فقط نیست همچنانكه تنها یك «آری» نیست، تركیبی است از «نه» و «آری» .

اگر كمال انسانی و تكامل شخصیت انسانی ایجاب می كند كه انسان از هر قیدی و هر اطاعتی و هر تسلیمی و هر بردگی رها و آزاد باشد و در مقابل همه چیز «عصیان» بورزد و استقلال داشته باشد و هر «آری» را نفی كند و برای اینكه آزادی مطلق به دست آورد «نه» محض باشد (آنچنان كه اگزیستانسیالیسم می گوید) ، چه فرق می كند كه آن چیز خدا باشد یا غیر خدا؟ و اگر بناست انسان اسارتی و اطاعتی و قیدی و تسلیمی بپذیرد و در یك نقطه توقف كند، باز هم چه فرق می كند كه آن چیز خدا باشد یا غیر خدا؟ .

یا اینكه فرق است میان ایده آل قرار گرفتن خدا و غیر خدا. خدا تنها وجودی است كه بندگی او عین آزادی است و در او گم شدن عین به خود آمدن و شخصیت واقعی خویش را بازیافتن است. اگر چنین است، مبنا و ریشه و بنیادش چیست و چگونه می توان آن را توجیه كرد؟ .

به عقیده ی ما در اینجا ما به یكی از درخشان ترین و مترقی ترین معارف انسانی و اسلامی می رسیم. اینجا یكی از جاهایی است كه علوّ و عظمت منطق اسلام از یك طرف، و حقارت و كوچكی منطقهای دیگر از طرف دیگر نمودار می گردد. در فصول آینده پاسخ این پرسش را خواهیم یافت.
[1] . «اَلدُّنْیا مَزْرِعَةُ الْاخِرَةِ» (حدیث نبوی) . كنوزالحقایق ، باب دال.
[2] . «اَلا وَ اِنَّ الْیَوْمَ الْمِضْمارُ وَ غَداً السِّباقُ» . نهج البلاغه ، خطبه ی 28.
[3] . «اَلدُّنْیا. . . مَتْجَرُ اَوْلِیاءِ اللّهِ» . نهج البلاغه ، حكمت 131.
[4] . «اَلدُّنْیا. . . مَسْجِدُ اَحِبّاءِ اللّهِ» . نهج البلاغه ، حكمت 131.
[5] . نهج البلاغه ، كلمات قصار، حكمت 131. جمله های بالا ضمن این داستان آمده است.
[6] . نهج البلاغه ، خطبه ی 214.
[7] . نهج البلاغه ، خطبه ی 194.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است