در
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
همچنین ما می بینیم امیرالمؤمنین در یك جا می جنگد، در جای دیگر نمی جنگد. بعد از پیغمبر اكرم كه مسأله ی خلافت پیش می آید و خلافت را دیگران می گیرند و می برند، علی در آنجا نمی جنگد، دست به شمشیر نمی زند و می گوید من مأمور هستم كه نجنگم و نباید بجنگم، و هر مقدار هم كه از دیگران خشونت می بیند، نرمش نشان می دهد، به طوری كه یك وقت تقریباً مورد سؤال و اعتراض حضرت زهرا قرار گرفت كه فرمود: «ما لَكَ یَا ابْنَ اَبی طالِبٍ اِشْتَمَلْتَ شَمْلَةَ الْجَنینِ وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنینِ» [1]پسر ابوطالب! چرا مثل جنینِ در رحم، دست و پایت را جمع كرده و همین جور یك گوشه نشسته ای، و مثل اشخاصی كه متهم هستند و خجالت می كشند از خانه بیرون بروند در خانه نشسته ای؟ تو همان مردی هستی كه در میدانهای جنگ شیران از جلوی تو فرار می كردند، حالا این شغالها بر تو مسلط شده اند؟ ! چرا؟ كه بعد حضرت توضیح می دهد كه آنجا وظیفه ی من آن بوده، اكنون وظیفه ی من این است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 622
بیست و پنج سال می گذرد و در تمام این بیست و پنج سال علی یك مرد به اصطلاح صلح جو و مسالمت طلب است. آن وقتی كه مردم علیه عثمان شورش می كنند (همان شورشی كه بالأخره منجر به قتل عثمان شد) علی خودش جزء شورشیان نیست، جزء طرفداران هم نیست، میانجی است میان شورشیان و عثمان، و كوشش می كند كه بلكه قضایا به جایی بینجامد كه از طرفی تقاضاهای شورشیان- كه تقاضاهایی عادلانه بود راجع به شكایتی كه از حكام عثمان داشتند و مظالمی كه آنها ایجاد كرده بودند- برآورده شود و از طرف دیگر عثمان كشته نشود. این در نهج البلاغه است و تاریخ هم به طور قطع و مسلّم همین را می گوید. به عثمان می فرمود: من می ترسم بر اینكه تو آن پیشوای مقتول این امت باشی، و اگر تو كشته شوی باب قتل بر این امت باز خواهد شد، فتنه ای در میان مسلمین پیدا می شود كه هرگز خاموش نشود.

پس علی حتی در اواخر عهد عثمان- كه بدترین دوره های زمان عثمان بود- نیز میانجی واقع می شود میان شورشیان و عثمان. در ابتدای خلافت عثمان هم وقتی كه آن نیرنگ عبد الرحمن بن عوف طی شد كه در آخر فقط دو نفر از شش نفر به عنوان كاندیدا و نامزد باقی ماندند: علی علیه السلام و عثمان، [روش حضرت از همین قبیل بود. قضیه از این قرار بود كه عمر شورایی مركب از شش نفر را مأمور انتخاب جانشین خود كرد. در این شورا ابتدا] سه نفر كنار رفتند، یكی به نفع حضرت امیر و او زبیر بود، یكی به نفع عثمان و او طلحه بود، و یكی به نفع عبد الرحمن و او سعد وقّاص بود. سه نفر باقی ماندند. عبد الرحمن گفت من هم داوطلب نیستم. باقی ماند دو نفر، و رأی شد رأی عبد الرحمن. عبد الرحمن به هركس رأی بدهد او چهار رأی دارد (چون خودش دو رأی داشت، هر یك از آندو هم دو رأی داشتند) و طبق آن شورا خلیفه است. اول آمد نزد حضرت امیر و گفت: من حاضرم با تو بیعت كنم به شرط عمل به كتاب خدا و سنت پیغمبر و سیره ی شیخین. فرمود: من با تو بیعت می كنم به شرط عمل به كتاب خدا و سنت پیغمبر و آنچه خودم درك می كنم. بعد رفت نزد عثمان و گفت: من با تو بیعت می كنم به شرط عمل به كتاب خدا و سنت پیغمبر و سیره ی شیخین. گفت: بسیار خوب، قبول می كنم؛ در صورتی كه عثمان از سیره ی شیخین هم منحرف شد. به هر حال، در آنجا آمدند به حضرت اعتراض كردند كه چرا این طور شد؟ حال كه اینها چنین كاری كردند تو چه می كنی؟ (در نهج البلاغه است)
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 623
فرمود: «وَاللّهِ لاَُسَلِّمَنَّ ما سَلِمَتْ اُمورُالْمُسْلِمینَ وَلَمْ یَكُنْ فیها جَوْرٌ اِلاّ عَلَیَّ خاصَّةً» [2] مادامی كه ستم بر شخص من است ولی كار مسلمین بر محور و مدار خودش می چرخد و آن كسی كه به جای من هست اگرچه به ناحق آمده اما كارها را عجالتاً درست می چرخاند، من تسلیمم و مخالفتی نمی كنم.

بعد از عثمان و در زمان معاویه، مردم می آیند با حضرت بیعت می كنند. آنجا دیگر امیرالمؤمنین با متمرّدین یعنی ناكثین و قاسطین و مارقین، اصحاب جمل و اصحاب صفّین و اصحاب نهروان می جنگد و جنگ خونین راه می اندازد. همچنین بعد از جنگ صفّین، در قضیه ی طغیان خوارج و نیرنگ عمرو عاص و معاویه كه قرآنها را سر نیزه كردند و گفتند بیاییم قرآن را میان خودمان داور قرار بدهیم، و عده ای گفتند راست می گوید، و در سپاه امیرالمؤمنین انشعاب پدید آمد و دیگر جایی برای امیرالمؤمنین باقی نماند، با اینكه مایل نبود، تسلیم شد و بالأخره حكمیت را پذیرفت. این هم خودش كاری نظیر صلح بود؛ یعنی گفت حَكَمها بروند مطابق قرآن و مطابق دستور اسلام حكومت كنند، منتها عمرو عاص قضیه را به شكلی درآورد كه حتی برای خود معاویه هم دیگر ارزش نداشت، یعنی قضیه را به شكل حقه بازی تمام كرد، ابوموسی را فریب داد اما فریبش به شكلی نبود كه نتیجه اش این باشد كه علی خلع بشود و معاویه بماند بلكه به شكلی بود كه همه فهمیدند كه اساساً اینها با همدیگر توافق نكرده اند و یكی از ایندو سر دیگری كلاه گذاشته است، چون یكی می گوید من هر دو نفر را خلع كردم و دیگری می گوید در یكی راست گفت و در دیگری دروغ گفت، آن یكی را من قبول ندارم؛ و هنوز از منبر پایین نیامده، خودشان با همدیگر جنگشان در گرفت و فحش و فضاحت كه تو چرا كلاه سر من گذاشتی؟ و معلوم شد كه قضیه پوچ است.

به هر حال، قضیه ی حكمیت هم همین طور است. چرا علی ولو اینكه خوارج هم بر او فشار آوردند حاضر به حكمیت شد و جنگ را ادامه نداد؟ حداكثر این بود كه كشته می شد، همین طور كه پسرش امام حسین كشته شد؛ چنانكه می گوییم چرا پیغمبر در ابتدا نجنگید؟ حداكثر این بود كه كشته بشود، همین طور كه امام حسین كشته شد. چرا در حدیبیه صلح كرد؟ حداكثر این بود كه كشته بشود، همین طور كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 624
امام حسین كشته شد. یا می گوییم چرا امیرالمؤمنین در ابتدای بعد از پیغمبر نجنگید؟ حداكثر این بود كه كشته بشود؛ بسیار خوب، مثل امام حسین كشته می شد.

همچنین چرا تسلیم حكمیت شد؟ حداكثر این بود كه كشته می شد؛ بسیار خوب، مثل امام حسین كشته می شد. آیا این سخن درست است یا نه؟ بعد هم می آییم به زمان امام حسن و صلح امام حسن. ائمّه ی دیگر هم كه تقریباً همه شان در حالی شبیه حال صلح امام حسن زندگی می كردند. این است كه مسأله تنها مسأله ی صلح امام حسن و جنگ امام حسین نیست؛ مسأله را باید كلی تر بحث كرد. من قسمتهایی از «كتاب جهاد» فقه را برای شما می خوانم تا یك كلیاتی به دست آید. بعد، از این كلیات وارد جزئیات می شویم.
[1] احتجاج طبرسی، ج /1ص 107.
[2] نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ی 74.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است