در
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
امام حسن و امام حسین در سایر شرایط نیز خیلی با یكدیگر فرق داشتند. سه عامل اساسی در قیام امام حسین دخالت داشته است. هر كدام از این سه عامل را كه ما در نظر بگیریم می بینیم در زمان امام حسن به شكل دیگر است. عامل اول كه سبب قیام امام حسین شد این بود كه حكومت ستمكار وقت از امام حسین بیعت می خواست: «خُذِ الْحُسَیْنَ بِالْبَیْعَةِ اَخْذاً شَدیداً لَیْسَ فیهِ رُخْصَةٌ» حسین را بگیر برای بیعت، محكم بگیر، هیچ گذشت هم نباید داشته باشی، حتماً باید بیعت كند. از امام حسین تقاضای بیعت می كردند. از نظر این عامل، امام حسین جوابش فقط این بود:

نه، بیعت نمی كنم، و نكرد. جوابش منفی بود. امام حسن چطور؟ آیا وقتی كه قرار شد با معاویه صلح كند، معاویه از امام حسن تقاضای بیعت كرد كه تو بیا با من بیعت كن (بیعت یعنی قبول خلافت) ؟ نه، بلكه جزء مواد صلح بود كه تقاضای بیعت نباشد و ظاهراً احدی از مورخین هم ادعا نكرده است كه امام حسن یا كسی از كسان امام حسن یعنی امام حسین، برادرها و اصحاب و شیعیان امام حسن آمده باشد با معاویه بیعت كرده باشد. ابداً صحبت بیعت در میان نیست. بنابراین مسأله ی بیعت- كه یكی از عواملی بود كه امام حسین را وادار كرد مقاومت شدید بكند- در جریان كار امام حسن نیست.

عامل دوم قیام امام حسین دعوت كوفه بود به عنوان یك شهر آماده. مردم كوفه بعد از اینكه بیست سال حكومت معاویه را چشیدند و زجرهای زمان معاویه را دیدند و مظالم معاویه را تحمل كردند واقعاً بیتاب شده بودند، كه حتی می بینید بعضی معتقدند كه واقعاً در كوفه یك زمینه ی صددرصد آماده ای بود و یك جریان غیر مترقَّب اوضاع را دگرگون كرد. مردم كوفه هجده هزار نامه می نویسند برای امام حسین و اعلام آمادگی كامل می كنند. حال كه امام حسین آمد و مردم كوفه یاری نكردند، البته همه می گویند پس زمینه كاملاً آماده نبوده، ولی از نظر تاریخی اگر امام حسین به آن نامه ها ترتیب اثر نمی داد، مسلّم در مقابل تاریخ محكوم بود؛ می گفتند یك زمینه ی بسیار مساعدی را از دست داد. و حال آنكه در كوفه ی امام حسن اوضاع درست بر عكس بود؛ یك كوفه ی خسته و ناراحتی بود، یك كوفه ی متفرّق و متشتّتی بود، یك كوفه ای بود كه در آن هزار جور اختلاف عقیده پیدا شده بود، كوفه ای بود
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 643
كه ما می بینیم امیرالمؤمنین در روزهای آخر خلافتش مكرر از مردم كوفه و از عدم آمادگی شان شكایت می كند و همواره می گوید: خدایا مرا از میان این مردم ببر و بر اینها حكومتی مسلط كن كه شایسته ی آن هستند تا بعد اینها قدر حكومت مرا بدانند.

اینكه عرض می كنم «كوفه ی آماده» یعنی بر امام حسین اتمام حجتی شده بود.

نمی خواهم مثل بعضی ها بگویم كوفه یك آمادگی واقعی داشت و امام حسین هم واقعاً روی كوفه حساب می كرد. نه، اتمام حجت عجیبی بر امام حسین شد كه فرضاً هم زمینه آماده نباشد، او نمی تواند آن اتمام حجت را نادیده بگیرد. از نظر امام حسن چطور؟ از نظر امام حسن اتمام حجت بر خلاف شده بود؛ یعنی مردم كوفه نشان داده بودند كه ما آمادگی نداریم. آنچنان وضع داخلی كوفه بد بود كه امام حسن خودش از بسیاری از مردم كوفه محترز بود و وقتی كه بیرون می آمد- حتی وقتی كه به نماز می آمد- در زیر لباسهای خود زره می پوشید برای اینكه خوارج و دست پرورده های معاویه زیاد بودند و خطر كشته شدن ایشان وجود داشت، و یك دفعه حضرت در حال نماز بود كه به طرفش تیراندازی شد ولی چون در زیر لباسهایش زره پوشیده بود تیر كارگر نشد، و الاّ امام را در حال نماز با تیر از پا در آورده بودند.

پس، از نظر دعوت مردم كوفه كه بر امام حسین اتمام حجتی بود و چون اتمام حجت بود باید ترتیب اثر می داد، در مورد امام حسن بر عكس، اتمام حجت بر خلاف بوده و مردم كوفه تقریباً عدم آمادگی شان را اعلام كرده بودند.

عامل سومی كه در قیام امام حسین وجود داشت عامل امر به معروف و نهی از منكر بود؛ یعنی قطع نظر از اینكه از امام حسین بیعت می خواستند و او حاضر نبود بیعت كند، و قطع نظر از اینكه مردم كوفه از او دعوت كرده بودند و اتمام حجتی بر امام حسین شده بود و او برای اینكه پاسخی به آنها داده باشد آمادگی خودش را اعلام كرد، قطع نظر از اینها مسأله ی دیگری وجود داشت كه امام حسین تحت آن عنوان قیام كرد، یعنی اگر از او تقاضای بیعت هم نمی كردند باز قیام می كرد و اگر مردم كوفه هم دعوت نمی كردند باز قیام می نمود. آن مسأله چه بود؟ مسأله ی امر به معروف و نهی از منكر، مسأله ی اینكه معاویه از روزی كه به خلافت رسیده است (در مدت این بیست سال) هرچه عمل كرده است بر خلاف اسلام عمل كرده است، این حاكم جائر و جابر است، جور و عدوانش را همه ی مردم دیدند و می بینند، احكام اسلام را تغییر داده است، بیت المال مسلمین را حیف و میل می كند، خونهای محترم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 644
را ریخته است، چنین كرده، چنان كرده، حالا هم بزرگترین گناه را مرتكب شده است و آن اینكه بعد از خودش پسر شرابخوار قمار باز سگباز خودش را [به عنوان ولایتعهد] تعیین كرده و به زور سرجای خودش نشانده است. بر ما لازم است كه به اینها اعتراض كنیم، چون پیغمبر فرمود:

«مَنْ رَأی سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحَرامِ اللّهِ، ناكِثاً عَهْدَهُ، مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسولِ اللّهِ، یَعْمَلُ فی عِبادِ اللّهِ بِالْاِثْمِ وَ الْعُدْوانِ، فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْلٍ وَ لا قَوْلٍ، كانَ حَقّاً عَلَی اللّهِ اَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ. اَلا وَ اِنَّ هؤُلاءِ قَدْ لَزِموا طاعَةَ الشَّیْطانِ. . . » [1].

اگر كسی حاكم ستمگری را به این وضع و آن وضع و با این نشانیها ببیند و اعتراض نكند به عملش یا گفته اش، آنچنان مرتكب گناه شده است كه سزاوار است خدا او را به همان عذابی معذّب كند كه آن حكمران جائر را معذّب می كند. اما در زمان معاویه در اینكه مطلب بالقوّه همین طور بود بحثی نیست. برای خود امام حسن كه مسأله محل تردید نبود كه معاویه چه ماهیتی دارد. ولی معاویه در زمان علی علیه السلام معترض بوده است كه من فقط می خواهم خونخواهی عثمان را بكنم، و حال می گوید من حاضرم به كتاب خدا و به سنت پیغمبر و به سیره ی خلفای راشدین صددرصد عمل كنم، برای خودم جانشین معین نمی كنم، بعد از من خلافت مال حسن بن علی است و حتی بعد از او مال حسین بن علی است (یعنی به حق آنها اعتراف می كند) ، فقط آنها تسلیم امر كنند (كلمه ای هم كه در ماده ی قرارداد بوده كلمه ی «تسلیم امر» است) یعنی كار را به من واگذار كنند، همین مقدار، امام حسن عجالتاً كنار برود، كار را به من واگذار كند و من با این شرایط عمل می كنم. ورقه ی سفید امضا فرستاد؛ یعنی زیر كاغذی را امضا كرد، گفت هر شرطی كه حسن بن علی خودش مایل است در اینجا بنویسد من قبول می كنم، من بیش از این نمی خواهم كه من زمامدار باشم و الاّ من به تمام مقررات اسلامی صددرصد عمل می كنم. تا آن وقت هم كه هنوز صابون اینها به جامه ی مردم نخورده بود.

حال فرض كنیم الآن ما در مقابل تاریخ این جور قرار گرفته بودیم كه معاویه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 645
آمد یك چنین كاغذ سفید امضایی برای امام حسن فرستاد و چنین تعهداتی را قبول كرد، گفت تو برو كنار، مگر تو خلافت را برای چه می خواهی؟ مگر غیر از عمل كردن به مقررات اسلامی است؟ من مجری منویّات تو هستم. فقط امر دایر است كه آن كسی كه می خواهد كتاب و سنت الهی را اجرا كند من باشم یا تو. آیا تو فقط به خاطر اینكه آن كسی كه این كار را می كند تو باشی می خواهی چنین جنگ خونینی را بپا كنی؟ ! اگر امام حسن با این شرایط تسلیم امر نمی كرد، جنگ را ادامه می داد، دو سه سال می جنگید، دهها هزار نفر آدم كشته می شدند، ویرانیها پیدا می شد و عاقبت امر هم خود امام حسن كشته می شد، امروز تاریخ امام حسن را ملامت می كرد، می گفت در یك چنین شرایطی [باید صلح می كرد] ، پیغمبر هم در خیلی موارد صلح كرد، آخر یك جا هم آدم باید صلح كند. غیر از این نیست كه معاویه می خواهد خودش حكومت كند. بسیار خوب، خودش حكومت كند؛ نه از تو می خواهد كه او را به عنوان خلیفه بپذیری، نه از تو می خواهد كه او را امیرالمؤمنین بخوانی [2]، نه از تو می خواهد كه با او بیعت كنی، و حتی اگر بگویی جان شیعیان در خطر است، امضا می كند كه تمام شیعیان پدرت علی در امن و امان، و روی تمام كینه های گذشته ای كه با آنها در صفّین دارم قلم كشیدم، از نظر امكانات مالی حاضرم مالیات قسمتی از مملكت را نگیرم و آن را اختصاص بدهم به تو كه به این وسیله بتوانی از نظر مالی محتاج ما نباشی و خودت و شیعیان و كسان خودت را آسوده اداره كنی.

اگر امام حسن با این شرایط [صلح را] قبول نمی كرد، امروز در مقابل تاریخ محكوم بود. قبول كرد؛ وقتی كه قبول كرد، تاریخ آن طرف را محكوم كرد. معاویه با آن دستپاچگی كه داشت تمام این شرایط را پذیرفت. نتیجه اش این شد كه معاویه فقط از جنبه ی سیاسی پیروز شد؛ یعنی نشان داد كه یك مرد صددرصد سیاستمداری است كه غیر از سیاستمداری هیچ چیز در وجودش نیست، زیرا همینقدر كه مسند خلافت و قدرت را تصاحب كرد تمام مواد قرارداد را زیر پا گذاشت و به هیچ كدام از اینها عمل نكرد، و ثابت كرد كه آدم دغلبازی است، و حتی وقتی كه به كوفه آمد صریحاً گفت: مردم كوفه! من در گذشته با شما نجنگیدم برای اینكه شما نماز
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 646
بخوانید، روزه بگیرید، حج كنید، زكات بدهید، «وَ لكِنْ لِاَتَأَمَّرَ عَلَیْكُمْ» من جنگیدم برای اینكه امیر و رئیس شما باشم. بعد چون دید خیلی بد حرفی شد، گفت اینها یك چیزهایی است كه خودتان انجام می دهید، لازم نیست كه من راجع به این مسائل برای شما پافشاری داشته باشم. شرط كرده بود كه خلافت بعد از او تعلق داشته باشد به حسن بن علی و بعد از حسن بن علی به حسین بن علی، ولی بعد از هفت هشت سال كه از حكومتش گذشت شروع كرد مسأله ی ولایتعهد یزید را مطرح كردن.

شیعیان امیرالمؤمنین را- كه در متن قرارداد بود كه مزاحمشان نشود- به حد اشد مزاحمشان شد و شروع كرد به كینه توزی نسبت به آنها. واقعاً چه فرقی هست میان معاویه و عثمان؟ هیچ فرقی نیست، ولی عثمان كم و بیش مقام خودش را در میان مسلمین (غیرشیعه) حفظ كرد به عنوان یكی از خلفای راشدین كه البته لغزشهایی هم داشته است، ولی معاویه از همان اول به عنوان یك سیاستمدار دغلباز معروف شد كه از نظر فقها و علمای اسلام عموماً نه فقط ما شیعیان (از نظر شیعیان كه منطق جور دیگر است) معاویه و بعد از او، از ردیف خلفا، از ردیف كسانی كه جانشین پیغمبرند و آمدند كه اسلام را اجرا كنند بكلی خارج شدند و عنوان سلاطین و ملوك و پادشاهان به خود گرفتند.

بنابراین وقتی كه ما وضع امام حسن را با وضع امام حسین مقایسه می كنیم می بینیم كه اینها از هیچ جهت قابل مقایسه نیستند. جهت آخری كه خواستم عرض بكنم این است كه امام حسین یك منطق بسیار رسا و یك تیغ بُرنده داشت. آن چه بود؟ «مَنْ رَأی سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحَرامِ اللّهِ. . . كانَ حَقّاً عَلَی اللّهِ اَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ. . . » اگر كسی حكومت ستمگری را ببیند كه چنین و چنان كرده است و سكوت كند، در نزد پروردگار گناهكار است. اما برای امام حسن این مسأله هنوز مطرح نیست. برای امام حسن حداكثر این مطرح است كه اگر اینها بیایند، بعد از این چنین خواهند كرد.

اینكه «اگر بیایند بعد از این چنین می كنند» غیر از این است كه یك كاری كرده اند و ما الآن سند و حجتی در مقابل اینها بالفعل داریم.

این است كه می گویند صلح امام حسن زمینه را برای قیام امام حسین فراهم كرد.

لازم بود كه امام حسن یك مدتی كناره گیری كند تا ماهیت امویها كه بر مردم مخفی و مستور بود آشكار شود تا قیامی كه بناست بعد انجام گیرد، از نظر تاریخ قیام موجّهی باشد. پس از همین قرارداد صلح كه بعد معلوم شد معاویه پایبند این مواد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 647
نیست، عده ای از شیعیان آمدند به امام حسن عرض كردند: دیگر الآن این قرارداد صلح كأن لم یكن است- و راست هم می گفتند زیرا معاویه آن را نقض كرد- و بنابراین شما بیایید قیام كنید. فرمود: نه، قیام برای بعد از معاویه؛ یعنی كمی بیش از این باید به اینها مهلت داد تا وضع خودشان را خوب روشن كنند، آن وقت وقتِ قیام است. معنی این جمله این است كه اگر امام حسن تا بعد از معاویه زنده می بود و در همان موقعی قرار می گرفت كه امام حسین قرار گرفت، قطعاً قیام می كرد.

بنابراین از نظر هر سه عاملی كه انگیزه های صحیح و مشروع و جدی قیام امام حسین بود، وضع امام حسن با وضع امام حسین كاملاً متفاوت و متغایر بود. از او تقاضای بیعت می كردند و از این بیعت نمی خواستند. (خود بیعت كردن یك مسأله ای است. ) برای امام حسین از ناحیه ی مردم كوفه اتمام حجتی شده بود و مردم می گفتند كوفه دیگر بعد از بیست سال بیدار شده است، كوفه ی بعد از بیست سالِ معاویه غیر از كوفه ی قبل از بیست سال است، اینها دیگر قدرشناس علی شده اند، قدرشناس امام حسن شده اند، قدرشناس امام حسین شده اند، نام امام حسین كه در میان مردم كوفه برده می شود اشك می ریزند، دیگر درختها میوه داده اند و زمینها سرسبز شده است، بیا كه آمادگی كامل است. این دعوتها برای امام حسین اتمام حجت بود. برای امام حسن بر عكس بود؛ هركس وضع كوفه را مشاهده می كرد می دید كوفه هیچ آمادگی ندارد. مسأله ی سوم مسأله ی فساد عملی حكومت است.

(فساد حاكم را عرض نمی كنم؛ فساد حاكم یك مطلب است، فساد عمل حكومت مطلب دیگری است. ) معاویه هنوز در زمان امام حسن دست به كار نشده است تا ماهیتش آشكار گردد و تحت عنوان امر به معروف و نهی از منكر زمینه ای [برای قیام موجود] باشد یا به اصطلاح تكلیفی بالفعل به وجود آید، ولی در زمان امام حسین صددرصد اینچنین بود.
[1] تاریخ طبری ، ج /7ص 300.
[2] قید كردند كه معاویه هیچ گاه توقع نداشته باشد كه امام حسن او را «یا امیرالمؤمنین» خطاب كند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است