در
کتابخانه
بازدید : 1188030تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse بخش اول: سخنرانیهابخش اول: سخنرانیها
Expand فصل اول حماسه حسینی فصل اول حماسه حسینی
Collapse فصل دوم تحریف در واقعه تاریخی كربلافصل دوم تحریف در واقعه تاریخی كربلا
Expand فصل سوم ماهیت قیام حسینی فصل سوم ماهیت قیام حسینی
Expand فصل چهارم تحلیل واقعه عاشورافصل چهارم تحلیل واقعه عاشورا
Expand فصل پنجم شعارهای عاشورافصل پنجم شعارهای عاشورا
Expand فصل ششم عنصر امر به معروف و نهی از منكردر نهضت حسینی فصل ششم عنصر امر به معروف و نهی از منكردر نهضت حسینی
Expand فصل هفتم عنصر تبلیغ در نهضت حسینی فصل هفتم عنصر تبلیغ در نهضت حسینی
Expand بخش دوم: یادداشتها بخش دوم: یادداشتها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
عرض كردیم كه ائمه ی اطهار حتی به روایت از پیغمبر اكرم گفتند كه این [حادثه ] باید زنده بماند، فراموش نشود، مردم بنشینند و بگریند. چرا چنین گفتند؟ هدف آنها از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 111
این دستور چه بوده است؟ اینجا هم باز یك هدف واقعی است و یك هدف مسخ شده: یك بار آمدیم گفتیم این فقط به خاطر این است كه تسلّی خاطری برای حضرت زهرا سلام اللّه علیها باشد. ایشان با اینكه در بهشت هستند، با اینكه همراه فرزند بزرگوارشان هستند و خود امام حسین هم فرمود: «وَ هِیَ مَجْموعَةٌ لَهُ فی حَضیرَةِ الْقُدْسِ» و در روز اول فرمود: «وَ ما اَوْلَهَنی اِلی اَسْلافی اِشْتِیاقَ یَعْقوبَ اِلی یوسُفَ» من آرزو دارم كشته شوم چون به پدرم، به جدم و به مادرم ملحق می شوم؛ با اینكه امام حسین ملحق به مادرش هست، مع ذلك حضرت زهرا در بهشت نشسته دائماً بی تابی می كند و ما مردم ی سروپا باید بیاییم یك مقدار گریه كنیم كه حضرت زهرا تسلی خاطر پیدا كند. آیا شما توهینی بالاتر از این برای حضرت زهرا پیدا می كنید؟ گفتند ائمه كه دستور دادند گریه كنید، هدف از این دستور این بوده كه حضرت زهرا تسلی خاطر پیدا كند.

دیگر، گفتند [علت دستور ائمه علیهم السلام ] چیز دیگری است. امام حسین بی تقصیر در كربلا به دست یك عده مردم تجاوزكار كشته شد، پس این تأثرآور است، باید متأثر بود. من هم قبول دارم، امام حسین بی تقصیر كشته شد. من هم قبول دارم، امام حسین به دست یك عده مردم ظالمِ متجاوز كشته شد. اما همین؟ یك آدم بی تقصیر به دست یك عده مردم متجاوز كشته شد؟ روزی هزار نفر آدم بی تقصیر به دست آدمهای با تقصیر كشته می شوند. روزی هزار نفر آدم در دنیا به اصطلاح نفله می شوند. تأثرآور هم هست، اما آیا این نفله شدنها ارزش دارد كه قرنهای زیاد، ده قرن، بیست قرن، سی قرن ادامه پیدا كند؟ دائماً ما بنشینیم و اظهار تأثر كنیم كه حیف! حسین بن علی نفله شد! خونش هدر رفت! بی تقصیر كشته شد! به دست یك عده افراد متجاوز كشته شد! .

حسین بن علی بی تقصیر كشته شد، به دست افراد متجاوز كشته شد، اما چه كسی گفته حسین بن علی نفله شده است؟ چه كسی گفته خون حسین بن علی هدر رفت؟ اگر در دنیا انسانی شما پیدا كنید كه نگذاشت یك قطره ی خونش هدر برود حسین بن علی است. اگر كسی در دنیا پیدا كنید كه نگذاشت شخصیتش یك ذره هدر برود، حسین بن علی است! مردی كه برای قطره قطره خون خودش آنچنان ارزش قائل شد كه اگر ثروتهای دنیا را كه برای او مصرف می شود تا دامنه ی قیامت حساب كنیم، بشر برای هر قطره خونش میلیاردها میلیارد تومان پول خرج كرده است؛ آدمی كه كشته شدنش سبب شد كه نام او پایه ی كاخ ستمكاران را، یك قرن، دو قرن، سه قرن، ده قرن، بیست قرن بلرزاند، این آدم نفله شد؟ ! هدر رفت؟ ! ما حالا غصه بخوریم كه حسین بن علی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 112
نفله شد؟ ! تو نفله شدی بیچاره ی نادان! من و تو نفله هستیم، من و تو عمرمان هدر رفت. حسین بن علی نفله شد؟ ! كه ما بیاییم غصه ی نفله شدن او را بخوریم؟ ! غصه برای خودت بخور! تو به حسین بن علی توهین می كنی كه می گویی نفله شد. حسین بن علی كسی است كه [به او] گفتند: «اِنَّ لَكَ دَرَجَةً عِنْدَ اللّهِ لَنْ تَنالَها اِلاّ بِالشَّهادَةِ» [1]. پس وقتی حسین بن علی آرزوی شهادت می كرد آرزوی نفله شدن را می كرد كه بعد من و شما بیاییم اظهار تأثر كنیم كه نفله شد، هدر رفت؟ ! خیر، آنها كه آمدند توصیه كردند كه باید عزای حسین بن علی زنده بماند، چون او یك مكتب به وجود آورد، می خواستند مكتبش زنده بماند، برای اینكه در دنیا شما هرگز یك مكتب عملی كه نمونه ی مكتب حسین بن علی باشد پیدا نمی كنید. اگر شما نمونه ای مانند نمونه ی حسین بن علی پیدا كردید آن وقت بگویید چرا ما هر سال باید یاد حسین بن علی را تجدید كنیم؟ آنچه كه در حسین بن علی در این حادثه ی عاشورا و در آن ابتلاء و مصیبت پیدا شد از توحید، از جلوه ی ایمان، از جلوه ی خداشناسی، از ایمان كامل به جهان دیگر، از رضا، از تسلیم، از صبر، از استقامت، از مردانگی، از طمأنینه ی نفس، از ثبات، از عزت نفس، از كرامت نفس، از آزادی خواهی و آزادی طلبی، از اینكه در فكر انسانها باشد، از اینكه در خدمت انسانها باشد، اگر شما نمونه ای در دنیا پیدا كردید، آن وقت بگویید چرا ما نام حسین بن علی را زنده كنیم. بدیل و مثل ندارد.

[دستور آنها] برای این است كه بلكه پرتوی از روح حسین بن علی در روح ما و شما بتابد. اگر اشكی كه ما برای او می ریزیم- قبلاً عرض كردم- در مسیر هماهنگی روح ما باشد، روح ما پرواز كوچكی با روح حسینی بكند، ذره ای از همت او، ذره ای از غیرت او، ذره ای از حریّت او، ذره ای از ایمان او، ذره ای از تقوای او، ذره ای از توحید او در ما بتابد و چنین اشكی از چشم ما جاری شود، آن اشك هرچه دلتان بخواهد قیمت دارد. اگر گفتند به اندازه ی یك بال مگسش هم یك دنیا ارزش دارد، باور كنید. اما نه اشكی كه برای نفله شدن حسین باشد، بلكه اشكی كه برای عظمت حسین باشد، برای شخصیت حسین باشد. اشكی كه نشانه ای از هماهنگی كردن و پیروی كردن از حسین بن علی باشد، بله یك بال مگسش هم یك دنیا ارزش دارد. خواستند كه همیشه مردم این مكتب عملی را ببینند. اولاً ببینند خاندان پیغمبر دلیل بر صدق و گواه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 113
خود پیغمبر هستند. اگر گفتند فلان مسلمان در جنگی كه مثلاً در روم یا ایران كرد آن مقدار شهامت و ایمان نشان داد، آن قدر دلیل بر حقانیت پیغمبر نیست كه بگویند فرزند پیغمبر چنین كرد؛ چون می گویند همیشه خاندان یك نفر، از هركس دیگر سوء ظن و بدگمانی اش به او بیشتر است. ولی وقتی كه خاندان پیغمبر را می بینیم كه در نهایت صفا و ایمان هستند، بهترین گواه بر صدق این پیغمبر است. هیچ كس مانند علی علیه السلام با پیغمبر نبوده است، با پیغمبر بزرگ شده است، و هیچ كس هم مانند علی مؤمن به این پیغمبر و فدایی این پیغمبر نیست. این خودش ادلّ دلیل بر صدق این پیغمبر است. حسین فرزند این پیغمبر است. وقتی كه ایمان خودش را به تعلیمات او نشان می دهد پیغمبر جلوه می كند و پیغمبر در عالم متجلی می شود. [مردم می گویند] ببینید [این پیغمبر] چقدر راستگوست كه فرزندش وقتی سر دوراهی قرار می گیرد: در یك طرف مال و ثروت هست، وعده هست، هزار جور خوشی هست، همه گونه وعده ها به او می دهند، ولی در آنجا حقیقت و دین از میان رفته است، مظلومها زیاد هستند، ثروتهای ملتها همه در اختیار یك افراد خاصی قرار گرفته است؛ آن طرف دیگر را نگاه می كنند، در آنجا كشته شدن هست، شهید شدن جوانان هست، اسیر شدن زن و فرزند هست، تشنگی هست، تیر و شمشیر هست، ولی حق زنده شد، حقیقت زنده شد، عدالت زنده شد، اسلام زنده شد؛ می بینند فرزند پیغمبر این راه را در پیش می گیرد. از اینجا می فهمند این پیغمبر چقدر راستگو بود! .

آن چیزهایی كه بشر همیشه به زبان می آورَد ولی در عمل كمتر دیده می شود، در وجود حسین دیده می شود؛ چطور؟ روح بشر این مقدار شكست ناپذیر باشد؟ سبحان اللّه! بشر به كجا می رسد، روح بشر چقدر شكست ناپذیر می شود كه بدنش قطعه قطعه می شود، جوانانش جلوی چشمش قلم قلم می شوند، در منتها درجه تشنه می شود كه حتی به آسمان كه نگاه می كند به نظرش تیره و تار است. خاندانش را می بیند كه الآن دارند اسیر می شوند. هرچه دارد از دست داده است، ولی یك چیز برای او باقی مانده و آن روحش است. روحش هرگز شكست نمی خورد، یك ذره شكست نمی خورد. شما یك چنین صحنه ی نمایشی از فضائل انسانیت، در غیر كربلا سراغ دارید كه آن وقت بگوییم به جای كربلا از آن حادثه یاد كنید؟ .

پس چنین حادثه ای را باید زنده نگه داشت. حادثه ای كه یك جمعیت هفتاد و دو نفری، از نظر روحی یك جمعیت سی هزار نفری را شكست دادند. چطور شكست
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 114
دادند؟ اولاً با اینكه اینها در اقلیت بودند و كشته شدنشان قطعی بود، یك نفر از اینها به دشمن ملحق نشد، اما از آن سی هزار نفر به اینها ملحق شدند، یكی از سردارانشان حر بن یزید ریاحی و سی نفر دیگر. این، دلیل بر این است كه از نظر روحی اینها برده اند و آنها باخته اند. عمر سعد در كربلا كارهایی كرده است كه دلیل بر شكست روحی خودش است. تاریخ را بخوانید. چرا در كربلا اینها از جنگ تن به تن پرهیز داشتند؟ اول حاضر شدند. طبق معمولی كه در آن دوره ها بوده است، قبل از اینكه به اصطلاح جنگ مقلوبه بشود و یا تیراندازی بشود، مثل اینكه یك نوع زورآزمایی بوده است، یك نفر از این طرف می رود، یك نفر از آن طرف می آید. چند نفر كه آمدند با اصحاب حسین مبارزه كردند، این قدر به اینها نیروی روحی دادند كه عمر سعد دستور داد جنگ تن به تن دیگر موقوف!
[1] . نفایس الاخبار، ص 21، به نقل از ابن شهرآشوب.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است