یكی از عوامل كه به یك اعتبار (از نظر زمانی) اولین عامل است، عامل تقاضای
بیعت است. امام حسین در مدینه است. معاویه قبل از مردنش- كه می خواهد جانشینی
یزید را برای خود مسلّم كند- می آید در مدینه، می خواهد از امام بیعت بگیرد. آنجا
موفق نمی شود. بعد از مردنش یزید می خواهد بیعت بگیرد. بیعت كردن یعنی امضا
كردن و صحّه گذاشتن نه تنها روی خلافت شخص یزید بلكه همچنین روی سنتی كه
معاویه پایه گذاری كرده است كه خلیفه ی پیشین خلیفه ی بعدی را تعیین كند، نه اینكه
خلیفه ی پیشین برود بعد هم جانشین او را تعیین كنند یا اگر شیعه بودند به نصّی كه از
طرف پیغمبر اكرم رسیده است عمل كنند؛ نه، یك امری كه نه شیعه می گوید و نه سنّی:
خلیفه ای خلیفه ی دیگر را، پسر خودش را به عنوان ولیّ عهد المسلمین تعیین كند.
بنابراین، این بیعت تنها امضا كردن خلافت آدم ننگینی مانند یزید نیست؛ امضا كردن
سنتی است كه برای اولین بار وسیله ی معاویه می خواست پایه گذاری بشود.
در اینجا آنها از امام حسین بیعت می خواهند، یعنی از ناحیه ی آنها یك تقاضا ابراز
شده است؛ امام حسین عكس العمل نشان می دهد، عكس العمل منفی. بیعت
می خواهید؟ نمی كنم. در اینجا عمل امام حسین عمل منفی است، از سنخ تقواست، از
سنخ این است كه هر انسانی در جامعه ی خودش مواجه می شود با تقاضاهایی كه به
شكلهای مختلف: به صورت شهوت، به صورت مقام، به صورت ترس و ارعاب، از او
می شود و باید در مقابل آنها بگوید نه، یعنی تقوا. آنها می گویند: بیعت، امام حسین
می گوید: نه. تهدید می كنند، می گوید: حاضرم كشته بشوم و حاضر نیستم بیعت كنم.
تا اینجا این نهضت ماهیت عكس العملی، آن هم عكس العمل منفی در مقابل یك
تقاضای نامشروع دارد و به تعبیر دیگر، ماهیتش ماهیت تقواست، ماهیت قسمت اولِ
«لا إله إلا الله» *یعنی «لا اِلهَ» است؛ در مقابل تقاضای نامشروع، «نه» گفتن است (تقوا) .