بعلاوه این قرآن است كه در موضوع آزادی انسان و مسئولیت و تعهد شخصی او
در برابر خود و تكلیفش فریاد می زند: «إِنّا هَدَیْناهُ اَلسَّبِیلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً» [1]، «وَ
هَدَیْناهُ اَلنَّجْدَیْنِ» [2]، «وَ مَنْ أَرادَ اَلْآخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْیُهُمْ
مَشْكُوراً» [3]. آیات زیادی در قرآن است كه در آنها عبارت «فَبِما كَسَبَتْ أَیْدِیكُمْ» [4]آمده
است. قرآن منزّه بودن خداوند را از اینكه ما شرور و مفاسد را به او نسبت دهیم، مكرر
یاد می كند: «ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» [5]اگر مردمی بدبخت و بیچاره
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 222
شدند، ما به آنها ستم نكردیم، خودشان به خودشان ستم كردند.
مطلب دیگری كه درست نقطه ی مقابل سخن این افترابندها و دروغگوهاست، این
است كه در اسلام مسأله ای وجود دارد كه در ملتهای دیگر امروز دنیا به صورت یك
قانون دینی وجود ندارد (البته نمی گویم پیغمبران سلف نداشته اند) و آن این است كه
اسلام نه تنها فرد را برای خود و در مقابل خداوند از نظر شخص خود مسئول و متعهد
می داند، بلكه فرد را از نظر اجتماع هم مسئول و متعهد می داند. امر به معروف و نهی از
منكر همین است كه ای انسان! تو تنها از نظر شخصی و فردی در برابر ذات پروردگار
مسئول و متعهد نیستی، تو در مقابل اجتماع خود هم مسئولیت و تعهد داری. آیا
می توان گفت چنین دینی دین قضا و قدری است؟ البته قضا و قدری به مفهومی كه آنها
می گویند كه كارها را خدا باید انجام دهد و بشر از این جریان و مسیر خارج است و
مسئولیتی ندارد، آنچنان قضا و قدری كه از بشر نفی و سلب آزادی و مسئولیت و تعهد
می كند. قرآن چنین قضا و قدری را نمی پذیرد. آیا شما در این زمینه جمله ای بالاتر از آن آیه ی كوچك- كه با تفاوت مختصری در
دو جای قرآن آمده است- پیدا می كنید: «إِنَّ اَللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» [6]. این آیه آب بسیار صاف و پاكی است كه بر سر منتظرها، آنهایی كه به انتظار هستند
كه همیشه خدا از یك راه غیر عادی كارها را درست كند، می ریزد. انتظار بیهوده
نكشید. «اِنَّ» یعنی تحقیقاً مطلب این است. تحقق و واقعیت این است كه هرگز خداوند
اوضاع و احوال را به سود مردم عوض نمی كند «حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» مگر وقتی كه
خود آن مردم آنچه مربوط به خودشان است، آنچه كه در خودشان هست: اخلاق،
روحیه، ملكات، جهت، نیات و بالأخره خودشان را عوض كنند. آیا شما می توانید
صریحتر از این، مسئولیت پیدا كنید؟ آن هم مسئولیت در برابر یك اجتماع، یعنی
اجتماع را برای مسئولیت مخاطب قرار بدهد. در آیه ی دیگر كه سرنوشت یكی از امم فاسد گذشته را ذكر می كند، می فرماید: مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 223
«ذلِكَ بِأَنَّ اَللّهَ لَمْ یَكُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» [7]. از یك نظر، تأكید
در این آیه بیشتر است. بعد كه می گوید آنها چنین فاسد شدند و چون وضع خود را
خراب كردند ما هم وضع خوبشان را تبدیل به وضع خراب كردیم، می فرماید: «ذلِكَ
بِأَنَّ اَللّهَ [لَمْ یَكُ ] » این به موجب این است كه خدا چنین نبوده است. وقتی می گوییم «كانَ
اللّهُ» یا می گوییم «ما كانَ اللّهُ» حكایت می كند از یك سنت: خدا چنین نیست، یعنی
خداییِ خدا ایجاب می كند كه چنین نباشد. (وقتی انسان می گوید من چنین نیستم، من
چنین نبوده ام، اتكا می كند به شخصیت خود، می خواهد بگوید من شخص آنچنانی
هستم كه لازمه ی شخصیت من این است كه در گذشته چنین باشم، امروز هم چنان
باشم) . می فرماید: «ذلِكَ بِأَنَّ اَللّهَ لَمْ یَكُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»
خدا چنین نبوده است، یعنی اللّهیِ اللّه چنین ایجاب می كند. آیه ی دیگری در قرآن است كه آن را به مناسبت «لَمْ یَكُ مُغَیِّراً» می خواهم عرض كنم: «وَ ما كُنّا مُعَذِّبِینَ حَتّی نَبْعَثَ رَسُولاً» [8]ما ملتی را بدون اینكه اتمام حجّتی بر ایشان شده
باشد عذاب نمی كنیم. آنگاه ملتی را عذاب می كنیم كه آنها مطلبی را بفهمند و درك
كنند ولی در مقابل فهم و درك خودطور دیگری عمل كنند. می فرماید: «ما كُنّا مُعَذِّبِینَ»
ما چنین نبوده ایم؛ یعنی خدایی ما ایجاب نمی كند كه چنین باشیم، خدایی ما ایجاب
می كند كه طور دیگری باشیم. «ذلِكَ بِأَنَّ اَللّهَ لَمْ یَكُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» خدا چنین
نیست. آیا ما می توانیم مدركی بهتر از این پیدا كنیم؟ آیا بیشتر از این می توان اطمینان
پیدا كرد كه انتظارات به شكل انتظاراتی كه ما داریم بیهوده است؟ نصّ قرآن است، با
نصّ قرآن نمی توان كاری كرد. نكته ای را اقبال لاهوری از همین آیه استنباط كرده است كه نكته ی بسیار عالی ای
است. از ضمیر «حَتّی یُغَیِّرُوا» استفاده كرده است، می گوید [9]قرآن می فرماید: «حَتّی
یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» ، نمی گوید: «حَتّی یُغَیَّرَ ما بِاَنْفُسِهِمْ» . اگر چنین می گفت، معنایش این
بود: خداوند اوضاع و احوالی را كه برای مردمی وجود دارد، چه خوب و چه بد،
عوض نمی كند مگر آن وقت كه اوضاع و احوالی كه مربوط به خودشان است یعنی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 224
مربوط به روح، اخلاق و خصوصیاتی كه در دست و عملشان است، عوض شود. نه،
می فرماید: «یُغَیِّرُوا» تا خودشان به ابتكار و دست خود و استقلال فكری خویش اقدام
نكنند وضعشان عوض نمی شود. یعنی اگر ملت دیگری بیاید و بخواهد به قهر و جبر،
اوضاع و احوال مردمی را عوض كند، مادامی كه خود آن مردم تصمیم نگرفته اند،
مادامی كه خود آن مردم ابتكار به خرج نداده اند، مادامی كه خود آن مردم استقلال
فكری پیدا نكرده اند، وضع آنها به سامان نمی رسد. ای مردم! انتظار نداشته باشید دیگران از خارج بیایند وضع شما را سروسامان
دهند. ملتی كه بخواهد مستشار خارجی برایش تصمیم بگیرد، تا ابد آدم نخواهد شد
چون او «یُغَیِّرُوا» نیست؛ باید «یُغَیِّرُوا» باشد، باید ابتكار و فكر و نقشه داشته باشد، باید
خودش شخصاً برای خود تصمیم بگیرد و انتخاب كند. هر وقت ملتی رسید به جایی
كه خودش برای خودش تصمیم گرفت و خودش راه خود را انتخاب كرد و خودش در
كار خود ابتكار به خرج داد، چنین ملتی می تواند انتظار رحمت و تأیید الهی را داشته
باشد، انتظار آن چیزهایی كه قرآن نام می برد: فیضهای الهی، اعانتهای الهی، نصرتهای
الهی. اگر انتظار بیهوده داشتن كار صحیحی بود و انسان می خواست فقط به شخص
خود اتكا كند، حسین بن علی علیه السلام شایسته تر از هركس بود كه منتظر بنشیند تا
خدا رحمت خود را بر او و امت او نازل كند. چرا نكرد؟ حسین می خواست «إِنَّ اَللّهَ لا
یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» باشد، می خواست ابتكار را به دست گیرد، دست به
تغییری در اوضاع اجتماع بزند، همان تعبیری كه خودش از پیغمبر اكرم به كار می برد: «فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْلٍ وَ لا قَوْلٍ كانَ حَقّاً عَلَی اللّهِ اَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ» . . چگونه عوض كند؟ چه تصمیماتی بگیرد؟ كارهای ساده را ما هم بلدیم انجام
دهیم. خوب شدن ها در سطح مسائل ساده كار همه است. مثلاً اسلام توصیه كرده است
كه به زیارت حاجی بروید. خوب، ما می رویم، چایی می خوریم، گزی می خوریم و
بلند می شویم می آییم. [یا توصیه كرده است ] تشییع جنازه كنید، در مجلس ختم
شركت كنید. اینها كارهای آسان اسلام است. این كارهای ساده از عهده ی هر كسی
برمی آید. اسلام همیشه با این كارها اداره نمی شود. موقعی هم می رسد كه باید مثل
حسین بن علی علیه السلام برخاست و حركت كرد، قیامی كرد كه نه تنها جامعه ی آن روز
اسلامی را تكان بدهد بلكه موجش پنج سال بعد به یك شكل اثر كند، ده سال بعد به
شكل دیگری اثر بخشد، سی سال بعد به شكل دیگری، شصت سال بعد به شكلمجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 225
دیگری، صد سال و پانصد سال بعد به شكلهای دیگری، و بعد از هزار سال نیز
الهام دهنده ی نهضتها باشد. این را می گویند: «یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» . *1 . مائده/21. 2 . مائده/24.
[9] . اقبال شناسی، نوشته ی سید غلامرضا سعیدی.