در
کتابخانه
بازدید : 1188199تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse بخش اول: سخنرانیهابخش اول: سخنرانیها
Expand فصل اول حماسه حسینی فصل اول حماسه حسینی
Expand فصل دوم تحریف در واقعه تاریخی كربلافصل دوم تحریف در واقعه تاریخی كربلا
Expand فصل سوم ماهیت قیام حسینی فصل سوم ماهیت قیام حسینی
Expand فصل چهارم تحلیل واقعه عاشورافصل چهارم تحلیل واقعه عاشورا
Expand فصل پنجم شعارهای عاشورافصل پنجم شعارهای عاشورا
Collapse فصل ششم عنصر امر به معروف و نهی از منكردر نهضت حسینی فصل ششم عنصر امر به معروف و نهی از منكردر نهضت حسینی
Expand 1 عوامل مؤثر در نهضت حسینی 1 عوامل مؤثر در نهضت حسینی
Expand 2 ارزش هر یك از عوامل 2 ارزش هر یك از عوامل
Expand 3 شرایط امر به معروف و نهی از منكر3 شرایط امر به معروف و نهی از منكر
Expand 4 مراحل و اقسام امر به معروف و نهی از منكر4 مراحل و اقسام امر به معروف و نهی از منكر
Expand 5 ارزش امر به معروف و نهی از منكر از نظر علمای اسلام 5 ارزش امر به معروف و نهی از منكر از نظر علمای اسلام
Expand 6 كارنامه ی ما در امر به معروف و نهی از منكر6 كارنامه ی ما در امر به معروف و نهی از منكر
Collapse 7 تأثیر امر به معروف و نهی از منكر اهل بیت امام پس از حادثه ی كربلا7 تأثیر امر به معروف و نهی از منكر اهل بیت امام پس از حادثه ی كربلا
Expand فصل هفتم عنصر تبلیغ در نهضت حسینی فصل هفتم عنصر تبلیغ در نهضت حسینی
Expand بخش دوم: یادداشتها بخش دوم: یادداشتها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در روز جمعه ای در شام نماز جمعه است. ناچار خود یزید باید شركت كند، و شاید امامت نماز را هم خود او به عهده داشت؛ این را الآن یقین ندارم. (در نماز جمعه خطیب باید اول دو خطابه كه بسیار مفید و ارزنده است بخواند، بعد نماز شروع
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 312
می شود.

اصلاً این دو خطابه به جای دو ركعتی است كه از نماز ظهر در روز جمعه اسقاط و نماز جمعه تبدیل به دو ركعت می شود. ) اول آن خطیبی كه به اصطلاح دستوری بود، رفت و هرچه قبلاً به او گفته بودند گفت؛ تجلیل فراوان از یزید و معاویه كرد، هر صفت خوبی در دنیا بود برای اینها ذكر كرد و بعد شروع كرد به سبّ كردن و دشنام دادن علی علیه السلام و امام حسین به عنوان اینكه اینها- العیاذ باللّه- از دین خدا خارج شدند، چنین كردند، چنان كردند. زین العابدین از پای منبر نهیب زد: «اَیُّهَا الْخَطیبُ! اِشْتَرَیْتَ مَرْضاةَ الَْمخْلوقِ بِسَخَطِ الْخالِق» تو برای رضای یك مخلوق، سخط پروردگار را برای خودت خریدی.

بعد خطاب كرد به یزید كه آیا به من اجازه می دهی از این چوبها بالا بروم؟ (نفرمود منبر. خیلی عجیب است! به قدری اهل بیت پیغمبر مراقب و مواظب این چیزها بودند! مثلاً در مجلس یزید، نمی گوید: یا امیر المؤمنین! یا ایّها الخلیفة! یا حتی به كنیه هم نمی گوید: یا ابا خالد! می گوید: یا یزید! هم زین العابدین و هم زینب. در اینجا هم نفرمود كه اجازه می دهی من بروم روی این منبر؟ یعنی این كه منبر نیست؛ این چوبهای سه پله ای كه در اینجا هست كه چنین خطیبی می رود بالای آن و چنین سخنانی می گوید، ما این را منبر نمی دانیم. این چهارتا چوب است. ) اجازه می دهی من بروم بالای این چوبها دو كلمه حرف بزنم؟ یزید اجازه نداد. آنهایی كه اطراف بودند، از باب اینكه علی بن حسین، حجازی است، اهل حجاز است و سخن مردم حجاز شیرین و لطیف است، برای اینكه به اصطلاح سخنرانی اش را ببینند، گفتند: اجازه بدهید، مانعی ندارد. ولی یزید امتناع كرد. پسرش آمد و به او گفت: پدر جان! اجازه بدهید، ما می خواهیم ببینیم این جوان حجازی چگونه سخنرانی می كند. گفت: من از اینها می ترسم. این قدر فشار آوردند تا مجبور شد؛ یعنی دید دیگر بیش از این، اظهار عجز و ترس است؛ اجازه داد.

ببینید این زین العابدین كه در آن وقت از یك طرف بیمار بود (منتها بعدها دیگر بیماری نداشت، با ائمّه ی دیگر فرق نمی كرد) و از طرف دیگر اسیر، و به قول معروفِ اهل منبر چهل منزل با آن غُل و زنجیر تا شام آمده بود، وقتی بالای منبر رفت چه كرد! چه ولوله ای ایجاد كرد! یزید دست و پایش را گم كرد. گفت الآن مردم می ریزند و مرا می كشند. دست به حیله ای زد. ظهر بود، یك دفعه به مؤذّن گفت: اذان! وقت نماز دیر می شود. صدای مؤذّن بلند شد. زین العابدین خاموش شد. مؤذّن گفت: «اَللّهُ اَكْبَرُ، اَللّهُ اَكْبَرُ» ، امام حكایت كرد: «اَللّهُ اَكْبَرُ، اَللّهُ اَكْبَرُ» . مؤذّن گفت: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ، اَشْهَدُ اَنْ لا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 313
اِلهَ اِلاَّ اللّهُ» ، باز امام حكایت كرد، تا رسید به شهادت به رسالت پیغمبر اكرم. تا به اینجا رسید، زین العابدین فریاد زد: مؤذّن! سكوت كن. رو كرد به یزید و فرمود: یزید! این كه اینجا اسمش برده می شود و گواهی به رسالت او می دهید كیست؟ أیّها الناس! ما را كه به اسارت آورده اید كیستیم؟ پدر مرا كه شهید كردید كه بود؟ و این كیست كه شما به رسالت او شهادت می دهید؟ تا آن وقت اصلاً مردم درست آگاه نبودند كه چه كرده اند.

آن وقت شما می شنوید كه یزید بعدها اهل بیت پیغمبر را از آن خرابه بیرون آورد و بعد دستور داد كه آنها را با احترام ببرند. نعمان بن بشیر را كه آدم نرمتر و ملایمتری بود، ملازم قرار داد و گفت: حد اكثر مهربانی را با اینها از شام تا مدینه بكن. این برای چه بود؟ آیا یزید نجیب شده بود؟ روحیه ی یزید فرق كرد؟ ابداً. دنیا و محیط یزید عوض شد. شما می شنوید كه یزید، بعد دیگر پسر زیاد را لعنت می كرد و می گفت: تمام، گناه او بود. اصلاً منكر شد و گفت من چنین دستوری ندادم، ابن زیاد از پیش خود چنین كاری كرد. چرا؟ چون زین العابدین و زینب اوضاع و احوال را برگرداندند.

و لا حول و لا قوّة الاّ باللّه العلیّ العظیم
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است