از دید دیگری نگاه می كنیم، یك مقام دیگر [می بینیم. ] در یك كرسی دیگر، یك
خیرخواه، یك واعظ، یك اندرزگو را می بینیم كه حتی از سرنوشت شوم دشمنان
خودش ناراحت است كه اینها چرا باید به جهنم بروند، چرا این قدر بدبختند. در اینجا
آن تحركِ حماسه جای خودش را به سكونِ اندرز می دهد. ببینید در همان روز
عاشورا و غیر عاشورا چه اندرزها به مردم داده است! اصحابش چقدر اندرز داده اند:
حنظلة بن اسعد الشّبامی چه اندرزها داده، زهیر بن قین چه اندرزها داده، حبیب بن
مظاهر چه اندرزها داده است! وجود مبارك أبا عبد اللّه از بدبختی آن مردم متأثر بود،
نمی خواست حتی یك نفرشان به این حال بماند؛ با مردم لج نمی كرد بلكه به هر زبانی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 386
بود می خواست یك نفر هم كه شده از آنها كم بشود. او نمونه ی جدّش بود:
«لَقَدْ جاءَكُمْ
رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْكُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ» [1]. آیا می دانید
معنی
«عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ» چیست؟ یعنی بدبختی شما بر او گران است. بدبختی دشمنان
پیغمبر بر پیغمبر گران بود. آنها خودشان كه نمی فهمیدند، این بدبختیها بر أبا عبد اللّه
گران بود. یك دفعه سوار شتر می شود و می رود. برمی گردد، عمامه ی پیغمبر را به سر
می گذارد، لباس پیغمبر را می پوشد، سوار اسب می شود و به سوی آنها می رود بلكه
بتواند از این گروه شقاوت كار كسی را كم كند. در اینجا می بینیم حسین یكپارچه
محبت است، یكپارچه دوستی است كه حتی دشمن خودش را هم واقعاً دوست دارد.